مجنون در بیابان شاه جانوران شد و حیوانات وحشی با هم صلح کردند و مجنون را چون شاهی در بر گرفتند و به خدمت او مشغول شدند.
نظامی خدمت جانوران را اینجور توجیه میکند که مجنون عادت داشت هر وقت رهگذری غذایی یا شرابی برایش میآورد اندکی را خودش میخورد و باقی را به جانوران میداد و حیوانات به خاطر احسان او اینطور بندهاش شدند.
در همین راستا حکایتی نقل میکند از جوانی که ندیم پادشاهی بود و شاه سگهای وحشیای داشت که هر که را میخواست مجازات کند جلوی آنها میانداخت. جوان که میدانست روزی خودش هم طعمه سگان خواهد شد با سگبان دوست شد و هر از گاهی به سگها غذا میداد تا این که روزی که بالاخره نوبت خودش رسید سگها از سر حقشناسی نه تنها او را ندریدند بلکه نگهبانش هم شدند.
بعد از این حکایت نظامی در ابیات دشواری شب را و صورتهای فلکی آن را توصیف میکند که ما بخاطر آشنا نبودن با نجوم آن زمان نخواندیم و رد شدیم.
مجنون در شب ابتدا خطاب به زهره بعد خطاب به مشتری و آخر سر خطاب به یزدان دعا میکند و در خواب میبیند که دعایش مستجاب شده است. استجابت دعا نامهای است که لیلی به مجنون مینویسد و در جلسه بعد مضمونش را خواهیم خواند.
Create your
podcast in
minutes
It is Free