غزل نمره ۰۳۳
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو (میخواهی از خدای) را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم
آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست
در حضرت کريم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه (جنگ) نيست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمير منير دوست
اظهار احتياج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دريا چه حاجت است
اي مدعی برو که مرا با تو کار نيست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
اي عاشق گدا چو لب روح بخش يار
میداندت وظيفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عيان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد ۱۲۹
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد ۱۲۸
روشنی طلعت تو ماه ندارد ۱۲۷
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد ۱۲۶
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد ۱۲۵
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد ۱۲۴
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد ۱۲۳
هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد ۱۲۲
هر آن کو خـاطر مجموع و یار نازنین دارد ۱۲۱
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد ۱۲۰
دلی که غيبنمای است و جام جم دارد ۱۱۹
آن کس که به دست جام دارد ۱۱۸
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد ۱۱۷
کسی که حسنِ خط دوست در نظر دارد ۱۱۶
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد ۱۱۵
همای اوج سعادت به دام ما افتد ۱۱۴
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد ۱۱۳
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد ۱۱۲
عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد ۱۱۱
پیرانهسرم عشق جوانی به سر افتاد ۱۱۰
Create your
podcast in
minutes
It is Free
این نقطه
Therapy in a Nutshell
Your Sleep Guru Podcast
Anxiety Slayer™ with Shann and Ananga
The Dr. John Delony Show