تا به حال از اسکایپ استفاده کرده اید؟ من تا امروز صبح استفاده نکرده بودم، و الآن کرده ام، ابراهیم آن را نصب کرد و بنابراین ما رفته بودیم پیش او. او آپارتمانش را خیلی تمیز نگه می دارد و فکر هم نکنم کسی بیاید و برایش تمیز کند همه جا پرونده هست، ولی در کمد و قفسه هایی که در شان قفل است، بنابراین می توانید آنها را ببینید ولی نمی توانید بخوانیدشان. چه داستان ها که یک درمانگر نشنیده است. کی باکی چه کار کرده؟ یا نه، کیرا کی چه کار کرده؟ در هر صورت، شرط می بندم که او انواع و اقسام شان را شنیده است آستین، همان طور که از یک لرد انتظار می رود، ساعت ده دقیق زنگ زد و آنچه را می دانست به ما گفت، می توانستیم روی صفحه کامپیوتر او را ببینیم و ما هم به نوبت توی مربع کوچک گوشه صفحه می رفتیم. سخت بود، چون آن مربع خیلی کوچک است، ولی به گمانم اگر چند بار این کار را انجام دهید، به آن عادت می کنید جسد یک مرد بود، که قبلا به ما گفته بود. روی استخوان رانش جای زخم گلوله بود. آستین آن را بلند کرد تا به ما نشان بدهد. آن لحظه همه ما سعی کردیم در مربع باشیم. این زخمی بوده که او را کشته است؟ آستین نمی خواست قطعی بگوید، ولی احتمالا که نه. یک زخم از قبل بود. یک لحظه همسر آستین از پشت سرش رد شد. چه فکری می کرد؟ شوهرش استخوان جلوی صفحه کامپیوتر گرفته است؟ شاید عادت کرده است حالا چقدر در مورد چگونگی تشخیص سن استخوان ها می دانید؟ من هیچ چیز نمی دانستم و آستین همه چیز را با جزئیات توضیح داد. خیلی جذاب بود. یک دستگاه و یک رنگ مخصوص بود و چیزی مرتبط با کربن. من سعی کردم این را تا خانه به یاد داشته باشم تا بتوانم آن را بنویسم ولی متأسفانه یادم نمانده است. ولی خیلی جالب بود. اگر او را به برنامه یک نمایش دعوت کنند خیلی خوب می شود. او مقداری خاک هم با خودش برده بود و آزمایش هایی را روی آن انجام داده بود، ولی جالبی خاک کمتر بود و پیش خودم می گفتم لطفأ برگردیم به استخوانهاء خب لب کلام این است که آستین محاسباتی انجام داده بود ولی خب یقین که نمی شود داشت و این که متغیرهایی هم بوده و هیچ کس هم که همه چیز را نمی داند و خب تنها کاری که او واقعا از دستش برمی آمد این بود که بهترین نظرش را بدهد. این جا اليزابت به او گفت ورور نکند و برود سراغ اصل مطلب، اليزابت می تواند از این چیزها قسر در برود، حتی وقتی با یک لرد طرف باشد. بنابراین آستین هم برملا کرد. جسد زمانی در دهه ۱۹۷۰ دفن شده بود، احتمالا اوایل دهد. بنابراین پنجاه و چند سال پیش، تقريبية ما از آستین تشکر کردیم، ولی بعد هیچ کس نمی دانست چطور اسکایپ را قطع کند. ابراهیم مدتی تلاش کرد و آبرویش داشت میرفت. آخرش همسر آستین به دادش رسید. به نظر دوست داشتنی است خب پس، دو قتل احتمالی با فاصله پنجاه سال، برای همه چیزهای زیادی برای فکر کردن است. و احتمالا وقت آن رسیده که به کریس و دانا بگوییم چه کارهایی انجام داده ایم. امیدوارم زیاد به شان بر نخورد. بعد اليزابت همین جوری پرسید می خواهم امروز با او به یک مرده سوز خانه در برایتون بروم یا نه، ولی من قبلا گفته بودم که می خواهم برای برنارد ناهار بپزم، بنابراین گفتن نه.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.