راهبند ناپدید شده بود و از آن فقط یک مرد مانده بود. الآن بیدار بود، و طرز نشستنش عالی بود؛ خبردار، بی حرکت، سیخ: برنارد. به گمانم این جور کارها از او بعید است ولی حتما روی قبرستان تعصب دارد. باید او را می دیدید؛ آخرین محافظ، مثل هنری فوندا یا مارتین لوتر کینگ یا پادشاه میداس. برای ران سخت بود ولی خب صندلی ای را برداشت و درست کنار او نشست. یا به خاطر اتحاد بود یا میل به جلب توجه، از کجا معلوم؟ ولی خوشحال بودم که این کار را کرد. من به هر دوی آنها خیلی افتخار می کردم؛ پسرهای کله شق من.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.