جلوی دروازه منتهی به آرامستان ابدی حالا بیست صندلی هست؛ بیشتر صندلی ساحلی است و به خاطر کمر میریم یک صندلی ناهارخوری هم هست. به عنوان راهبند غیرعادی ولی مؤثر است. دو طرف دروازه پر از درخت است، بنابراین الآن تنها راه رسیدن به آرامستان ابدی از میان دیوار دفاعی مستمری بگیرها می گذرد که بعضی از آنها دارند از این فرصت استفاده می کنند و زیر آفتاب صبحگاهی کش و قوس می آیند و یک چرت به حق می زنند. دستگاه های حفاری مدتی نمی توانند رد شوند.ایین ونتام دوباره سوار ماشینش است و معرکه را تماشا می کند. کارن پلی فر بیرون آمده و دارد با بی خیالی به سیگار الکترونیکی سیب دارچین پک میزند. ایین میزهای مسافرتی، یخدان ها و چترهای آفتاب گیر را می بیند. مدام در سینی های تودوزی شده دارند چای می آورند و می برند. عکس های نوه ها دارد دست به دست می شود. آرامستان ابدی موضوع فرعی است، برای بیشتر اهالی این صرفا یک مهمانی خیابانی زیر آفتاب نیمه تابستان است. نیازی نیست ایین خودش را درگیر کند، پلیس که بیاید صندلی های ساحلی شان را جمع می کنند و می روند پی کارشان.ایین مطمئن است که این نمایش کوچک هم می گذرد ولی امیدوار است پلیس زود پیدایش بشود. با آن مالیاتی که او فرضا می پردازد، این واقعا خواسته زیادی نیست.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.