ایین ونتام روی تردمیلش است و دارد به کتاب صوتی نترسید، انجام دهید: درس هایی برای زندگی و تجارت از ریچارد برانسون گوش می دهد. ایین به هیچ وجه موافق سیاست های برانسون نیست ولی خب باید برانسون را تحسین کرد. دستاوردهایش را تحسین کرد. یک روز ایین کتاب می نویسد. او فقط برای کتابش یک عنوان نیاز دارد که با متن کتابش همخوانی داشته باشد و بعد کارش را شروع می کند.ایین همان طور که می دود دارد به قبرستان فکر می کند و دارد به پدر مکی فکر می کند. او نمی خواهد اوضاع آن جا از کنترل خارج شود. یاد آن روزهایی بخیر که میشد تونی کرن را بفرستد تا با او حرف بزند. ولی تونی رفته است و ایین هم مثل ریچارد برانسون قرار نیست مدام در این باره فکر کند. اگر برانسون بود، کار خودش را می کرد، خب پس ایین هم همین کار را می کند.دستگاه های حفاری هفته دیگر کارشان را شروع می کنند. اول کار قبرستان را تمام می کنند، چون جای سختش همین است؛ مثل خوردن سبزیجات. بقیه کارها مثل آب خوردن خواهد بود. دستگاه های حفاری آماده هستند، مجوزها امضا شده اند، باگدن چند راننده ردیف کرده است. در واقع ایین با خودش می گوید در واقع منتظر چیست؟ اگر برانسون بود چه کار می کرد؟ آن آدم در برنامه لانه اژدها که این دوستش دارد چه کار می کرد؟ آنها کار خودشان را می کردند. نترسید، انجام دهید. ایین کتاب صوتی را خاموش می کند و بدون کم کردن سرعت تردمیل، به باگدن زنگ می زند.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.