امیدوارم ببخشید که این وقت صبح آمدم که بنویسم، ولی خب باید بگویم که تونی کرن مرده است.تونی کرن ساختمان سازی است که این جا را ساخته است. یعنی ممکن است او آجرهای شومینه من را چیده باشد؟ از کجا معلوم؟ یعنی احتمالا که این طور نیست. احتمالا شخص دیگری داشته که این کار رابرایش انجام بدهد، نه؟ و همه گچ کاری ها و بقیه کارها را به گمانم او فقط ناظر کارها بوده است. ولی مطمئنم اثر انگشت هایش جایی همین جاهاست. خیلی هیجان انگیز است.دیشب الیزابت به من زنگ زد و خبر داد. هیچ وقت ندیده بودم نفسش این طور بگیرد، ولی خب این بار راستش نزدیک بود نفسش بند بیاید.دست یا دست های ناشناسی با یک چیزی تونی کرن را زده بودند. من به او گفتم که با ران و جیسن چه دیده بودیم؛ داد و بیداد کرن و ایین ونتام را. او به من گفت که خودش می داند، پس حتما قبل از این که بامن صحبت کند با ران حرف زده است، ولی وقتی من نظرم را راجع به آن دادم آن قدر مؤدب بود که گوش کند. از او پرسیدم دارد این مسئله را یادداشت می کند یا نه و او گفت که آن را به خاطر می سپارد.بگذریم، به نظر اليزابت برنامه هایی دارد. او گفت امروز صبح ابراهیم را می بیند.از او پرسیدم کمکی از دست من برمی آید یا نه و او گفت که بله. من هم پرسیدم چطور و گفت اگر دندان روی جگر بگذارم، به زودی می فهمم.خب یعنی بنشینم و منتظر دستورالعمل بمانم؟ بعدا می خواهم با مینی بوس به فیرهاون بروم، ولی محض احتیاط باید تلفن همراهم را روشن نگه دارم.کسی شده ام که مجبور است تلفن همراهش را روشن نگه دارد.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.