ران از دنیس به خاطر حرف های پرمهرش تشکر می کند و منتظر حرکتی است که میداند در راه است. حرکتی که همیشه پیش می آید. دنیس به سمت جیسن ریچی که او هم بطری ای در دستش است، می چرخد و می گوید: «اینم باید پسرت باشه؟ قهرمان!» جیسن مثل همیشه مؤدبانه لبخند می زند و سر تکان می دهد. دنیس دستش را جلو می برد. «دنیس هستم. دوست باباتم.» جیسن با آن مرد دست می دهد، «جیسن هستم. خوش وقتم دنیس،» دنیس کمی خیره نگاه می کند، منتظر است تا جیسن سر حرف را باز کند، بعد با ذوق و شوق سر تکان می دهد و می گوید: «خب، خوشحالم که دیدمت، من طرفدار پروپاقرصتم، همه مسابقه هات رو دیدم. امیدوارم به زودی دوباره ببینمت.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.