کریس می پرسد: «ولی... اوضاع تغییر کرد؟» «اوضاع تغییر کرد، بله. اوضاع تغییر می کنه. خیلی زود مگی رو دیدم. اون عبادتگاه رو تمیز می کرد. چهار نفرشون تمیز می کردن.» دانا می گوید: «ولی فقط یکیشون مگی بود؟» متیو مکی لبخند میزند: «فقط یکیشون مگی بود. میدونین چه جوریه وقتی که برای اولین بار به چشم های یکی نگاه می کنین و همه دنیا از هم می پاشه؟ و فقط به این فکر می کنین که البته، البته، این همون چیزیه که این همه مدت منتظرش بوده ام؟ اون مگی بود، درسته.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.