الیزابت می پرسد: «خب اومده بوده؟» جیسن می گوید: «اومده بوده. جیانی سه روز قبل از قتل تونی اومده این جا و روزی که اون مرده از این جا رفته. اون تونی رو مقصر میدونسته که اون همه سال پیش اون رو لو داده بوده، اون این جوری گفت. کی از جیانی خبر داره؟» جویس زیرکانه سر تکان می دهد و جیسن ادامه میدهد. «شاید فقط حس کرده وقتش بوده. وقت روشن شدن قضيه. بعضی از آدم ها یه چیزی رو مدت ها توی ذهنشون نگه می دارن.» الیزابت می پرسد: «خب تو به این مخبر اعتماد داری؟ پیتر بهش اعتماد داره؟» جیسن میپرسد: «پیتر؟» الیزابت می گوید: «معذرت، بابی. نشونه پیری هست. تو و بابی جفتتون بهش اعتماد دارین؟» جیسن می گوید: «با جون و دل. اون بی شیله پیله ترین آدمی هست که پیدا میشه. و دلایل خودش رو برای کمک به جیانی داشته. اگه دوست هاتون توی اداره پلیس خودشون نتونن بفهمن که اون شخص کیه، بعدش قول میدهم خودم بهشون بگم. ولی خیال می کنم به اندازه کافی باهوش هستن که حلش کنن.» ابراهیم میپرسد: «چرا جیانی عکس رو برای تو فرستاده جیسن؟» جیسن شانه بالا می اندازد. «فکر کنم فقط می خواسته ما بدونیم که کار اون بوده. پز بده. جیانی همیشه همین طوری بود. آدرسم رو هم نسبتا راحت پیدا کرده، همه این دور و ور من رو میشناسن. جیانی هر کاری که می کرد همیشه باید به همه می گفت.»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.