آنتونی میگه: «و او به پشت سرت لگد زد؟»ابراهیم میگه: «فکر میکنم این کار را کرد، آنتونی، آره.»ابراهیم به دیگران نگفته بود که امروز چه ساعتی برمی گردد. او میدانست که شلوغش می کنند، و نمیخواست تا وقتی صورتش را اصلاح نکرده و به سر و وضعش نرسیده، کمیته استقبال براش تشکیل بدهند. در عوض او موفق شده بود، آخرین نوبت آنتونی آرایشگر، را بگیرد. این روزها او آنقدر خواهان داره که سه بار در هفته به کوپر چیس می آید. ابراهیم از وضعی که موهایش در طول بستری بودن در بیمارستان پیدا کرده، اصلا راضی نیست.آنتونی در حالی که شانه ای بین موهای ابراهیم فرو می برد، می گوید: «صادقانه بخوام بگم اصلاً معلوم نیست. نه جراحتی، هیچ چی. جاش نمونده»ابراهیم می گوید: «خب، به خاطر جمجمه است.»آنتونی موافق است، میگه: «آره، گفتی. ولی اگر زیادی فشار آوردم بهم بگو. خیلی زود حالت رو خوب میکنم. شغلم همینه.»ابراهیم میگه: «متشکرم، آنتونی.»آنتونی میگه: «باز هم مثل قبل سرپا میشی، مطمئنم که می شی.»ابراهیم میگه: «سرپا شدن برای جوان ترهاست.»آنتونی میگه: «مزخرفه، چیزی که تو را نکشد قوی ترت می کند.»ابراهیم میگه: «خب، توی این سنوسال دیگه قبولش ندارم.»آنتونی میگه: «واسهت یه مثال میزنم. یک بار یه سفر خفن دو روزه، به کاووس داشتم. میدونی کاووس کجاست؟»ابراهیم میگه: «توی یونانه؟»آنتونی میگه: «اوه، پس میدونی. جای گرمیه. به هر حال، در آن زمان خیلی وحشتناک بود، می دانی؟ من هم مصرف کرده بودم و فکر می کردم از دیوارهای ویلا خون می چکد. روی پشت بام رفتم و سعی کردم هواپیماهای در حال پرواز را بگیرم. همسرم، گَو، فیلمم را گرفت و توی اینستا گذاشت و سیهزار تا لایک خورد. و حالا متوجه میشم چه اتفاق بامزهای بود.ولی اون موقع فکر میکردم دارم میمیرم. ولی زنده موندم و اون تجربه باعث شد مرد قویتری بشم.»ابراهیم میگه: «چطور؟»آنتونی میگه: «خب، نمیدونم. این روزها کمتر میرم سراغ روانگردان. همین هم خوبه دیگه، مگه نه؟ تازه نزدیک چهارصدتا فالوور جدید پیدا کردهم. راستش، منظورم همینه. نمیدونم توی بیمارستان با موهات چه کار کردن. حتماً بهش نرمکننده هم نزدن، درسته؟»ابراهیم میگه: «از ران خواستم تا یک مقدار برایم بیاورد، اما او گفت که نمیدونه کدوم مدلش را بگیره.»آنتونی میگه: «خب، حالا من هستم.»ابراهیم میگه: «به هر حال، فکر نمیکنم این اتفاق من را قویتر کرده باشد. اعصابم به هم ریخته آنتونی.»آنتونی می گوید: «البته. بهش میگن اختلال استرس پس از سانحه، یک چیزی توی این مایه ها»ابراهیم میگه: «ولی بالاخره حالم خوب میشه.»ادامه ...
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.