مردی که دوبار مرد | فصل اول | قسمت بیست و پنجم
الیزابت و جویس در خیابان سنت آلبانز هستند. مسیرش پر از هتل های کوچک و خانه های سالمندان است. میتوانید تمام طول مسیر را طی کنید بدون اینکه حتی یک بار هم نیاز پیدا کنید که از روی گوشی تلفن نقشه را چک کنید، و این عالی بود. آنها به پلاک شماره 38 می رسند. پرده های تمام اتاق های رو به خیابان، کشیده شده اند و یک پوستر مربوط به چهار سال پیش حزب لیبرال دموکرات روی پنجره جلویی ساختمان نصب شده. عین عکس هایی که توی کتابهای درسی می بینید.
یک ون مخصوص شبکه ویرجین مدیا آن طرف خیابان پارک شده است و الیزابت ضربه ای به پنجره اش می زند. منتظرش هستند، می دانستند که می آید.
راننده روزنامهاش را تا میکند، شیشهاش را پایین میآورد و یک ابرویش را بالا میبرد. الیزابت دقيقا جمله ای را تکرار می کند که به او طبق قرار، دیکته کرده بودند. «تلویزیونم برفک داره، و نمی خوام مسابقه لاو ایسلند رو از دست بدم.» حتما آن مأمور امنیت ملی که این جمله را نوشته است، از این مسابقه خوشش می آید.
راننده همانطور که انتظار می رود پاسخ می دهد. «مشترک کانال 42 هستید؟»
الیزابت سر تکان می دهد. راننده میگه: «اون مال شرکت اسکای هست، نه ویرجین.»
الیزابت می گوید: «ببخشید که مزاحمتون شدم» و دستش را دراز میکند تا با راننده دست بدهد. در حین دست دادن احساس می کند که راننده کلید را در دستش می گذارد، بعد از آن دوباره شیشه اش را بالا می دهد، و سراغ روزنامه اش می رود. عجب شغل خستهکنندهای دارد. الیزابت با او همدردی می کند. دستکم روزنامه دارد. بعضی وقتها در اروپای شرقی الیزابت مجبور میشد دوازده ساعت نگهبانی بدهد و دلش برای یک نسخه از دِیلی تلگراف لک میزد. حتی دِیلی میرور هم خوب بود.
از خیابان رد می شوند و به سمت خانه می روند. جویس می پرسد: «جاسوسها اونجوری حرف میزنن؟ رمزی بود؟» الیزابت میگه: «آره، البته خیلی ساده و ابتدایی بود. فقط میخواستیم هویتمون معلوم بشه.»
«جوآنا مسابقه ی لاو ایسلند رو میبینه. میگه من هم عاشقش میشم. کلی مرد داره و هر چی دلت بخواد پخش می کنند.»
روی در اصلی برچسبی چسبانده اند. «فقط نامه های ضروری؛ تبلیغات ممنوع». درب از بیرون عادی به نظر می رسد، ولی الیزابت میداند پشت در آرماتورهای فولادی گذاشتهاند تا فکروخیال به سر کسی نزند. کلید هم کاملاً عادی به نظر می رسد، اما الکترونیکی است، و لحظه ای که کلید را در قفل فرو می کنند،داخل خانه صداهایی پخش می شود، البته آن قدر بلند نیست که تا خیابان برسد.
ادامه ...
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Create your
podcast in
minutes
It is Free