برنامه شماره ۹۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۱ - ۲۲ دی.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۰ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامه PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمجموع سوالات روزانه مناسب جهت پرینت PDFمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 483, Divan e Shamsهرآنکه از سببِ وحشتِ غمی تنهاستبدان که خَصمِ(۱) دلست و مراقبِ(۲) تنهاستبه چنگ و تَنْتَنِ(۳) این تن نهادهای گوشیتنِ تو تودهی خاکست و دمدمهش چو هواستهوایِ نَفْسِ تو همچون هوایِ گردانگیز(۴)عدوِّ(۵) دیده و بیناییَست و خصمِ ضیاست(۶)تویی مگر مگسِ این مَطاعِمِ عسلین(۷)که ز اِمْقُلُوه(۸) تو را درد و ز اِنْقُلُوه(۹) عَناست(۱۰)؟در آن زمان که در این دوغ میفُتی چو مگس(۱۱)عجب که توبه و عقل و رَويَّتِ(۱۲) تو کجاست؟به عهد و توبه چرا چون فَتیله میپیچی؟که عهدِ تو چو چراغی رَهینِ(۱۳) هر نَکباست(۱۴)بگو به یوسف، یعقوبِ هَجر را دریاب*که بی ز پیرهنِ نصرتِ(۱۵) تو حبسِ عَماست(۱۶)چو گوشتْپاره ضریریست(۱۷) مانده بر جاییچو مردهای است ضریر و عَقیلهی(۱۸) اِحیاست(۱۹)به جایِ دارو او خاک میزند در چشمبدان گمان که مگر سُرمه است خاک و دَواستچو لاتُعافِ(۲۰) مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً(۲۱)**دعایِ نوحِ نبیّ است و او مُجابْدعاست(۲۲)همیشه کشتیِ احمق غریقِ طوفان استکه زشتْصنعت و مبغوضْگوهر(۲۳) و رسواستاگر چه بحرِ کرم موج میزند هر سوبه حکمِ عدلْ خبیثات مر خبیثین راست***قَفا همیخور(۲۴) و اندر مکش کَلا(۲۵) گردنچنان گلو که تو داری سزای صَفع(۲۶) و قَفاستگلو گشاده چو فَرجِ(۲۷) فراخِ مادهخرانکه … خر نرهد زو چو پیشِ او برخاستبخور تو ای سگِ گَرگین(۲۸) شِکَنبه و سرگینشِکَنبه و دهنِ سگ، بلی سزا به سزاست****بیا بخور خرِ مرده، سگِ شکار نهایز پوز و ز شکم و طلعتِ(۲۹) تو خود پیداستسگِ محلّه و بازار، صید کی گیرد؟مقامِ صید، سرِ کوه و بیشه و صحراسترها کن این همه را، نامِ یار و دلبر گوکه زشتها که بدو دررسد، همه زیباستکه کیمیاست پناهِ وی و تعلّقِ اومُصَرِّفِ(۳۰) همه ذرّاتِ اَسفَل و اَعلاست(۳۱)نهان کند دو جهان را درونِ یک ذرّهکه از تصرّفِ او عقل گول و نابیناستبدان که زیرکیِ عقل جمله دهلیزیست(۳۲)اگر به علمِ فلاطون(۳۳) بُوَد برونِ سراستجنونِ عشق بِهْ از صدهزار گردونْ(۳۴) عقلکه عقل دعویِ سر کرد و عشق بیسر و پاستهرآنکه سَر بُوَدش بیمِ سَر هَمَش باشدحریفِ بیم نباشد هرآنکه شیرِ وَغاست(۳۵)رود درونهی سَمُّ الخِیاط(۳۶)، رشتهی عشق*****که سر ندارد و بیسر، مجرّد و یکتاستقلاوُزی(۳۷) کُنَدَش سوزن و روان کُنَدَشکه تا وصال ببخشد به پارهها که جداستحدیثِ سوزن و رشته بِهِل که باریک استحدیثِ موسیِ جان کُن که با یدِ بیضاست(۳۸)حدیث و قصّهی آن بحرِ خوشدلیها گوکه قطره قطرهی او مایهی دوصد دریاستچو کاسه بر سرِ بحری و بیخبر از بحرببین ز موج تو را هر نَفَس چه گردشهاست(۱) خَصم: دشمن(۲) مراقب: ناظر، نگرنده،(۳) تَنْتَن: تَنْتَنه، صدای ساز، آوازه، هنگامه و غوغا(۴) گردانگیز: غبارانگیز(۵) عدوّ: دشمن(۶) ضیا: نور هدایت، روشنایی حضور(۷) مَطاعِم: خوردنیها، مَطاعِمِ عسلین: غذاهای تهیه شده از عسل(۸) اِمْقُلُوه: غوطه دهید(۹) اِنقُلُوه: بیرون بیاوریداشاره به حدیث: إذا وَقَعَ الذبابُ في إناءِ أحَدِكُمْ فامْقُلُوهُ ثُمَّ انْقلُوهُ…: اگر در ظرف یکی از شما مگسی افتاد، غوطهاش دهید و بیرون آورید.(۱۰) عنا: رنج، سختی(۱۱) مانند مگس در دوغ افتادن: کنایه از حرص ورزیدن و خود را در فکرهای همانیده گم کردن(۱۲) رَويَّت: تأمُّل، از زمینه فضای گشوده فکر کردن(۱۳) رهین: مرهون، مدیون، در گرو(۱۴) نَکبا: باد نامساعد، باد کژ(۱۵) نصرت: یاری، پیروزی(۱۶) عَما: نابینایی، مجازاً گمراهی(۱۷) ضریر: نابینا(۱۸) عَقیله: مایهی گرفتاری، گرفتاری، مانع و گره در کار(۱۹) اِحیا: زنده کردن(۲۰) لا تُعاف: معاف مدار(۲۱) مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً: هیچ یک از کافران را(۲۲) مُجاب دعا: مستجابالدّعوه، کسی که دعایش پذیرفته میشود.(۲۳) مبغوض: مورد بغض و خشم واقع شده، دشمن داشته شده.(۲۴) قفا خوردن: پس گردنی خوردن(۲۵) کَلا: ای کَل، ای کچل(۲۶) صَفع: سیلی(۲۷) فرج: آلت تناسلی جانداران ماده(۲۸) گَرگین: کسی که به بیماری جَرَب یا گری مبتلا باشد.(۲۹) طلعت: چهره، رخسار، اقبال(۳۰) مُصَرِّف: دگرگون کننده، تغییر دهنده(۳۱) اَسفَل و اَعلا: پستتر و بالاتر، منظور انسان من ذهنی و انسان به حضور رسیده است.(۳۲) دهلیز: بیرونی، مجازاً بیاصل و اساس(۳۳) فلاطون: افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی(۳۴) گردون: هرچیز دورِ خود یا محوری بچرخد، آسمان(۳۵) وَغا: جنگ(۳۶) سَمُّ الخِیاط: سوراخ سوزن(۳۷) قلاوُزی: راهنمایی، رهبری(۳۸) یدِ بیضا: معجزهی موسی(ع) که چون دست از جیب خود بیرون میآورد، نوری از آن پدید میآمد.----------------* قرآن کریم، سوره يوسف(۱۲)، آیه ۹۳Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #93« اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ.»« اين جامهی مرا ببَريد و بر روى پدرم اندازيد تا بينا گردد. و همه كسانِ خود را نزدِ من بياوريد.»** قرآن کریم، سوره نوح(۷۱)، آیه ۲۶Quran, Sooreh Nuh(#71), Line #26« وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً.»« و نوح گفت: اى پروردگار من، بر روى زمين هيچ يك از كافران را مگذار.»*** قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۲۶Quran, Sooreh An-Noor(#24), Line #26« الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ.»« زنانِ ناپاك براى مردانِ ناپاك و مردانِ ناپاك براى زنانِ ناپاك و زنانِ پاك براى مردانِ پاك و مردانِ پاك براى زنانِ پاك. آنها از آنچه در بارهشان مىگويند منزهند. آمرزش و رزق نيكو براى آنهاست.»**** قرآن کریم، سوره شوری(۴۲)، آیه ۴۰Quran, Sooreh Ash-Shura(#42), Line #40« وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا ۖ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ.»« جزاى هر بدى بديى است همانندِ آن. پس كسى كه عفو كند و آشتى ورزد مزدش با خداست، زيرا او ستمكاران را دوست ندارد.»***** قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۴۰Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #40« إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ.»« درهاى آسمان بر روى كسانى كه آياتِ ما را تكذيب كردهاند و از آنها سر برتافتهاند، گشوده نخواهد شد و به بهشت در نخواهند آمد تا آنگاه كه شتر از سوراخِ سوزن بگذرد. و مجرمان را اينچنين كيفر مىدهيم.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵٧Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 گر برویَد، ور بریزد صد گیاهعاقبت بَررویَد آن کِشتهی الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است وآن اوّل دُرُستکِشتِ اوّل کامل و بُگْزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1626 کار من بیعلّت است و مستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۳۹)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقت(۳۹) سَقیم: بیمار----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #47 حِسِّ خُفّاشت، سویِ مغرب دَوانحِسِّ دُرْپاشت(۴۰)، سویِ مشرق روان(۴۰) دُرْپاش: نثار کنندهی مروارید، پاشندهی مروارید، کنایه از حِسِّ روحانیِ انسان----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهی عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمنسوب به مولانادیدهای خواهم که باشد شَهشناستا شناسد شاه را در هر لباسمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 جُز توکّل، جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت، همه مکرست و داممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3591 ای بسا کاریزِ(۴۱) پنهان، همچنینمُتَّصل با جانتان، یا غافِلینای کشیده ز آسمان و از زمینمایهها، تا گشته جسمِ تو سَمین(۴۲)عاریهست(۴۳) این، کم همیباید فشاردکآنچه بگرفتی، همی باید گزاردجز نَفَختُ، کآن ز وَهّاب(۴۴) آمدهستروح را باش، آن دگرها بیهُدهستقرآن کریم، سوره حِجْر(١۵)، آیه ٢٩Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»« چون آفرينشش را به پايان بردم و از روحِ خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.»(۴۱) کاریز: قناتِ آب(۴۲) سَمین: چاق، فربه(۴۳) عاریه: قرضی(۴۴) وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماء الهی----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3203 تا نَفَختُ(۴۵) فیهِ مِن رُوحی تو راوارهانَد زین و گوید: برتر آ(۴۵) نَفَختُ فیه: دمیدم در او----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2959 گفت: بهرِ شاه، مبذول است جاناو چرا آید شفیع اندر میان؟لی مَعَالله وقت بود آن دَم مرالا یَسَعْ فیهِ نَبیٌّ مُجتَبیبرای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبرِ برگزیده ای در آن مقام یا حال جا ندارد.حدیث« لِى مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَل.»« براى من در خلوتگاه با خدا، وقتِ خاصّى است كه در آن هنگام نه فرشتۀ مقرّبى و نه پيامبرِ مُرسلى، گنجايشِ صحبت و انس و برخوردِ مرا با خدا ندارند. ]و نمیتوانند بینِ من و خدا قرار گیرند.[»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَمبی شمع رویِ تو نَتان(۴۶) دیدن مرین دو راه راهرگز نداند آسیا مقصودِ گردشهایِ خودکاستونِ قُوتِ ماست او، یا کسب و کارِ نانبا(۴۷)آبیش گردان میکند، او نیز چرخی میزندحق آب را بسته کند، او هم نمیجنبد ز جا(۴۶) نَتان: نتوان(۴۷) نانبا: نانوا----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که مانْد از کاهِلی(۴۸) بیشُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جبرهر که جبر آورد، خود رَنجور(۴۹) کردتا همان رَنجوریاش، در گور کرد(۴۸) کاهلی: تنبلی(۴۹) رنجور: بیمار----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3729 یک زمان از وی عنایت برکَنَدعقلِ زیرک ابلهیها میکُندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #487 جُز پشیمانی نباشد رَیْعِ(۵۰) اوجُز خسارت بیش نآرَد بَیعِ(۵۱) او(۵۰) رَيْع: باليدن، نموّ كردن، در اینجا به معنای محصول است.(۵۱) بَیع: خرید و فروش----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1686, Divan e Shamsگفتم که: عهد بستم، وز عهدِ بد بِرَستمگفتا: چگونه بندی چیزی که من شکستم؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علتی بتّر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذُودَلال(۵۲)(۵۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوهی نو آردشیرینتر و نادرتر زان شیوهی پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساط مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1067 که درونِ سینه شرحت دادهایمشرح اَندر سینهات بِنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1071 که اَلَمْ نَشْرَح نه شرحت هست باز؟چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز(۵۳)؟(۵۳) کُدیهساز: گداییکننده، تکدّیکننده----------------قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ۱Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.» « آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۵۴)زآنکه جَبّاران(۵۵) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۵۴) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده(۵۵) جَبّار: ستمگر، ظالم----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیرِ آن بیماریستزهرِ او در جمله جُفتان(۵۶) ساریست(۵۷) (۵۶) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۵۷) ساری: سرایتکننده----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2166 یک بَدَست(۵۸) از جمع رفتن یک زمان مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان (۵۸) بَدَست: وجب----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حقِّ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد(۵۹)که بُوَد بِهْ مارِ بَد از یارِ بَد مارِ بَد جانی ستانَد از سَلیم(۶۰)یارِ بَد آرَد سویِ نارِ مقیماز قَرین(۶۱) بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی او(۵۹) صَمَد: بی نیاز، از صفات خداوند(۶۰) سَلیم: مار گزیده(۶۱) قَرین: همنشین----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4123 شرط، تسلیم است، نه کارِ درازسود نَبْوَد در ضَلالَت تُرکْتازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4177 لیک مقصودِ ازل، تسلیمِ توستای مسلمان بایدت تسلیم جُستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1699, Divan e Shamsدر خلوتست عشقی زین شرحِ شَرحه شَرحهگر شرحِ عشق خواهی، پیشِ وِیَت نشانممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 دیدهی ما چون بسی علّت(۶۲) دَروسترو فنا کن دیدِ خود در دیدِ دوستدیدِ ما را دیدِ او نِعْمَ الْعِوَض(۶۳)یابی اندر دیدِ او کلِّ غَرَض(۶۲) علّت: بیماری(۶۳) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4235 از مقاماتِ تَبَتُّل(۶۴) تا فنا(۶۵)پایه پایه تا ملاقاتِ خدا(۶۴) تَبَتُّل: بُریدن و اِخلاص داشتن(۶۵) فنا: نهایت سیر اِلَی الله----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2334 خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۶۶)(۶۶) عَنا: رنج----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش(۶۷)کار کن، موقوفِ آن جَذْبه مباش(۶۷) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3838 غیر مُردن هیچ فرهنگی دگردرنگیرد با خدای، ای حیلهگریک عنایت بِه ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فَسادوآن عنایت هست موقوفِ مَماتتجربه کردند این رَه را ثِقات(۶۸)بلکه مرگش، بیعنایت نیز نیستبیعنایت، هان و هان جایی مَایست(۶۸) ثِقات: کسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند.----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 پس بنه بر جای هر دَم را عِوَضتا ز وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غَرَضقرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹ Quran, Sooreh Al-Alagh(#96), Line #19« كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.»« نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1209 سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِبموجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقتَرِبْ کندنِ این سنگ های چسبنده، همانندِ سجده آوردن است و سجود، موجبِ قُربِ بنده به حق می شود.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 نعرهی لاضَیْر(۶۹) بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدما بدانستیم ما این تن نهایماز وَرایِ تن، به یزدان میزیایمساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جانِ ما از جان کندن نجات یافت.قرآن کریم، سوره شعراء(۲۶)، آیه ۵۰ Quran, Sooreh Ash-Shu’araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.» « گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»(۶۹) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیازترکِ نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2626 قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی(۷۰) رو و سَرکه پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۷۱)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۷۲) شویسُخرهی(۷۳) هر قبلهی باطل شویچون شوی تمییزدِه(۷۴) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۷۵) قبله شناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۷۶) و بُر(۷۷)نیمساعت هم ز همدردان مَبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۷۸)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۷۹)قرآن کریم، سوره زخرف(۴۳)، آیه ۳۸ Quran, Sooreh Az-Zukhruf(#43), Line #38« حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ.» « تا آنگاه كه نزدِ ما آيد، مىگويد: اى كاش دورىِ من و تو دورىِ مشرق و مغرب بود. و تو چه همراهِ بدى بودى.»(۷۰) تَحَرّی: جست و جو(۷۱) مُستَقَرّ: محل استقرار، جایگرفته، ساکن، قائم(۷۲) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۷۳) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۷۴) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.(۷۵) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۷۶) بِرّ: نیکی(۷۷) بُرّ: گندم(۷۸) مُعین: یار، یاری کننده(۷۹) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد---------------- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۸۰)هست آن سلطانِ دلها منتظر(۸۰) بِرّ: نیکی، نیکویی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دل، تو این آلوده را پنداشتیلاجَرَم دل ز اهلِ دل برداشتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #881 صد جَوالِ(۸۱) زر بیآری ای غَنیحق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۸۲)(۸۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه.(۸۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت، بیچاره و درمانده----------------مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۷۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 777, Divan e Shamsکاری ز درونِ جانِ تو میبایدکز عاریهها تو را دَری نگشاید یک چشمهی آب از درونِ خانهبِهْ زآن جویی که آن ز بیرون آید--------------مجموع لغات: (۱) خَصم: دشمن(۲) مراقب: ناظر، نگرنده،(۳) تَنْتَن: تَنْتَنه، صدای ساز، آوازه، هنگامه و غوغا(۴) گردانگیز: غبارانگیز(۵) عدوّ: دشمن(۶) ضیا: نور هدایت، روشنایی حضور(۷) مَطاعِم: خوردنیها، مَطاعِمِ عسلین: غذاهای تهیه شده از عسل(۸) اِمْقُلُوه: غوطه دهید(۹) اِنقُلُوه: بیرون بیاوریداشاره به حدیث: إذا وَقَعَ الذبابُ في إناءِ أحَدِكُمْ فامْقُلُوهُ ثُمَّ انْقلُوهُ…: اگر در ظرف یکی از شما مگسی افتاد، غوطهاش دهید و بیرون آورید.(۱۰) عنا: رنج، سختی(۱۱) مانند مگس در دوغ افتادن: کنایه از حرص ورزیدن و خود را در فکرهای همانیده گم کردن(۱۲) رَويَّت: تأمُّل، از زمینه فضای گشوده فکر کردن(۱۳) رهین: مرهون، مدیون، در گرو(۱۴) نَکبا: باد نامساعد، باد کژ(۱۵) نصرت: یاری، پیروزی(۱۶) عَما: نابینایی، مجازاً گمراهی(۱۷) ضریر: نابینا(۱۸) عَقیله: مایهی گرفتاری، گرفتاری، مانع و گره در کار(۱۹) اِحیا: زنده کردن(۲۰) لا تُعاف: معاف مدار(۲۱) مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً: هیچ یک از کافران را(۲۲) مُجاب دعا: مستجابالدّعوه، کسی که دعایش پذیرفته میشود.(۲۳) مبغوض: مورد بغض و خشم واقع شده، دشمن داشته شده.(۲۴) قفا خوردن: پس گردنی خوردن(۲۵) کَلا: ای کَل، ای کچل(۲۶) صَفع: سیلی(۲۷) فرج: آلت تناسلی جانداران ماده(۲۸) گَرگین: کسی که به بیماری جَرَب یا گری مبتلا باشد.(۲۹) طلعت: چهره، رخسار، اقبال(۳۰) مُصَرِّف: دگرگون کننده، تغییر دهنده(۳۱) اَسفَل و اَعلا: پستتر و بالاتر، منظور انسان من ذهنی و انسان به حضور رسیده است.(۳۲) دهلیز: بیرونی، مجازاً بیاصل و اساس(۳۳) فلاطون: افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی(۳۴) گردون: هرچیز دورِ خود یا محوری بچرخد، آسمان(۳۵) وَغا: جنگ(۳۶) سَمُّ الخِیاط: سوراخ سوزن(۳۷) قلاوُزی: راهنمایی، رهبری(۳۸) یدِ بیضا: معجزهی موسی(ع) که چون دست از جیب خود بیرون میآورد، نوری از آن پدید میآمد.(۳۹) سَقیم: بیمار(۴۰) دُرْپاش: نثار کنندهی مروارید، پاشندهی مروارید، کنایه از حِسِّ روحانیِ انسان(۴۱) کاریز: قناتِ آب(۴۲) سَمین: چاق، فربه(۴۳) عاریه: قرضی(۴۴) وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماء الهی(۴۵) نَفَختُ فیه: دمیدم در او(۴۶) نَتان: نتوان(۴۷) نانبا: نانوا(۴۸) کاهلی: تنبلی(۴۹) رنجور: بیمار(۵۰) رَيْع: باليدن، نموّ كردن، در اینجا به معنای محصول است.(۵۱) بَیع: خرید و فروش(۵۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۵۳) کُدیهساز: گداییکننده، تکدّیکننده(۵۴) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده(۵۵) جَبّار: ستمگر، ظالم(۵۶) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۵۷) ساری: سرایتکننده(۵۸) بَدَست: وجب(۵۹) صَمَد: بی نیاز، از صفات خداوند(۶۰) سَلیم: مار گزیده(۶۱) قَرین: همنشین(۶۲) علّت: بیماری(۶۳) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۶۴) تَبَتُّل: بُریدن و اِخلاص داشتن(۶۵) فنا: نهایت سیر اِلَی الله(۶۶) عَنا: رنج(۶۷) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۶۸) ثِقات: کسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند.(۶۹) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن(۷۰) تَحَرّی: جست و جو(۷۱) مُستَقَرّ: محل استقرار، جایگرفته، ساکن، قائم(۷۲) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۷۳) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۷۴) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.(۷۵) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۷۶) بِرّ: نیکی(۷۷) بُرّ: گندم(۷۸) مُعین: یار، یاری کننده(۷۹) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۸۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه.(۸۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت، بیچاره و درمانده------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 483, Divan e Shamsهرآنکه از سبب وحشت غمی تنهاستبدان که خصم دلست و مراقب تنهاستبه چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشیتن تو تودهی خاکست و دمدمهش چو هواستهوای نفس تو همچون هوای گردانگیزعدو دیده و بیناییست و خصم ضیاستتویی مگر مگس این مطاعم عسلینکه ز امقلوه تو را درد و ز انقلوه عناستدر آن زمان که در این دو
view more