برنامه شماره ۸۸۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۱ - ۷ مهرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامه PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2500, Divan e Shamsچه افسردی در آن گوشه؟ چرا تو هم نمیگردی؟مگر تو فکرِ مَنحوسی(۱) که جز بر غم نمیگردی؟چو آمد موسیِ عمران، چرا از آلِ فرعونی؟چو آمد عیسیِ خوش دَم، چرا همدم نمیگردی؟چو با حق عهدها بستی، ز سستی عهد بشکستیچو قولِ عهدِ جانبازان، چرا محکم نمیگردی؟میانِ خاک چون موشان به هر مَطبخ رَهی سازیچرا مانندِ سلطانان بر این طارَم(۲) نمیگردی؟چرا چون حلقه بر دَرها برایِ بانگ و آوازیچرا در حلقهٔ مَردان دَمی مَحرم نمیگردی؟چگونه بسته بگشاید، چو دشمن دارِ مفتاحی(۳)؟چگونه خسته(۴) بِهْ گردد، چو بر مَرهم نمیگردی؟سر آنگه سر بُوَد ای جان، که خاکِ راهِ او باشدز عشقِ رایتش ای سَر، چرا پرچم(۵) نمیگردی؟چرا چون ابرِ بیباران به پیشِ مَه تُرنجیدی(۶)؟چرا همچون مَهِ تابان برین عالم نمیگردی؟قلم آن جا نَهَد دستش که کم بیند دَرو حرفیچرا از عشقِ تَصحیحش تو حرفی کم نمیگردی؟گلستان و گُل و ریحان نرویَد جز ز دستِ تودو چشمه داری ای چهره، چرا پُرنَم نمیگردی؟چو طوّافانِ گردونی(۷) همیگردند بر آدممگر ابلیسِ ملعونی که بر آدم نمیگردی؟*اگر خلوت نمیگیری، چرا خامش نمیباشی؟اگر کعبه نه ای، باری چرا زمزم نمیگردی؟قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۳۴ * Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #34« إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ…»« به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس…»** قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۳۲ Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #132« وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»« براى هر يك برابر اعمالى كه انجام دادهاند درجاتى است، كه پروردگار تو از آنچه مىكنند غافل نيست.»(۱) مَنحوس: شوم، بداختر(۲) طارَم: تارم، آسمان، فلک(۳) مفتاح: کلید(۴) خسته: زخمی، مجروح(۵) پرچم: دسته ای مو که بر سر عَلم یا گردن اسب آویزند.(۶) تُرنجیدن: سخت درهم و فشرده شدن، چین و شکن برداشتن(۷) طوّافانِ گردونی: اجرام آسمانی، ستارگان و ماه و خورشید-------------مسئولیت کیفیت هشیاری من در این لحظه۱- به عهده خودم.۲- به عهده دیگران.تمرکز من در این لحظه۱- روی خودم.۲- روی دیگران.ابزار مورد استفاده من در این لحظه۱- فضاگشایی (در اطراف اتفاق این لحظه) و کن فکان.۲- مقاومت (به اتفاق این لحظه) و استفاده از من ذهنی و به ویژه ابزار ملامت.قانون جبران مادی و معنوی۱- انجام می دهم.۲- انجام نمی دهم.تعهد به الست و مرکز عدم ۱- این لحظه ناظر مرکز عدم خودم با هشیاری حضور هستم. لحظه به لحظه با «بلی» گفتن به اتفاق این لحظه اقرار می کنم که از جنس زندگی هستم.۲- این لحظه با مقاومت به اتفاق این لحظه از جنس «من ذهنی» یعنی جسم می شوم و انکار می کنم که از جنس زندگی یا خدا هستم.اختیار و قدرت انتخاب۱- دست خودم ( اگر دست خودم است، منبع فضا گشایی است یا مقاومت و من ذهنی؟)۲- دست دیگران ( از تقلید و واکنش به دیگران است)دانش و سواد من۱- برای تغییر خودم از آن استفاده می کنم. ۲- برای تغییر خودم از آن استفاده نمی کنم.برای کدام «من» کار می کنم؟۱- برای من اصلی ۲- برای من ذهنیزمان۱- در این لحظه مستقر هستم. ۲- در گذشته و آینده هستم.شکر۱- از امکانات خودم (و دانش مولانا) برای بهتر کردن زندگی خودم با تمام توان، در عمل، استفاده می کنم و شکرانه می دهم. می دانم که تحمیل عقاید خود به دیگران شکرانه نیست. ۲- از امکانات خودم به طور کامل برای تغییر خودم، در عمل، استفاده نمی کنم. اشعار مولانا را برای بهتر کردن حال من ذهن ام می خوانم. و شکرانه من خواندن این اشعار برای دیگران برای جلب توجه و تأیید خودم است.صبر۱- من برای تغییر جنبه های مختلف زندگی خودم تابع صبر قانون قضا و کن فکان هستم.۲- من برای تغییر جنبه های مختلف زندگی خودم تابع عجله و بی نظمی من ذهن خودم هستم.معیار من در زندگی۱- خودم.۲- دیگران.بیان۱- بیان خودم با فضاگشایی و وصل شدن به زندگی.۲- نقل نوشته های دیگران به اسم خودم.تحسین دیگران۱- سبب بیرونی است برای کار بیشتر روی خودم. (دید حضور)۲- در فکرهای تحسین آمیز مردم گم می شوم و از خودم یک من ذهنی استاد درست می کنم. (دید من ذهنی)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #84 پاک سُبحانی که سیبستان(۸) کنددر غَمامِ(۹) حرفشان پنهان کنندزین غَمامِ بانگ و حرف و گفت و گویپردهیی، کز سیب نآید غیرِ بویباری، افزون کَش تو این بو را به هوشتا سویِ اصلت بَرَد بگرفته گوشبو نگهدار و بپرهیز از زُکامتن بپوش از باد و بُودِ سردِ عامتا نَینداید(۱۰) مَشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردترچون جَمادند و فسرده و تنشِگَرفمیجهد اَنفاسشان از تَلِّ برفچون زمین زین برف درپوشد کفنتیغِ خورشیدِ حُسامالدّین بزنهین برآر از شرق، سَیفُالله راگرم کن زآن شرق، این درگاه رابرف را خنجر زند آن آفتابسیل ها ریزد ز کُه ها بر تُرابزآنکه لا شرقی است و لا غربی است اوبا مُنَجِّم روز و شب حَربی(۱۱) است اوکه چرا جز من نجومِ بیهُدی(۱۲)قبله کردی از لئیمی(۱۳) و عَمی(۱۴)ناخوشت آید مقالِ آن امیندر نُبی(۱۵) که لا اُحِبُّ الآفِلینقرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۹-۷۶Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #76-79« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»(۷۶)« چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»« فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ.»(٧٧)« آنگاه ماه را ديد كه طلوع مىكند. گفت: اين است پروردگار من. چون فروشد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننمايد، از گمراهان خواهم بود.»« فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَا أَكْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ.»(٧٨)« و چون خورشيد را ديد كه طلوع مىكند، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگتر است. و چون فروشد، گفت: اى قوم من، من از آنچه شريك خدايش مىدانيد بيزارم.»« إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.»(٧٩)« من از روى اخلاص روى به سوى كسى آوردم كه آسمانها و زمين را آفريده است، و من از مشركان نيستم.»(۸) سیبستان: سیب زار، باغ سیب(۹) غَمام: لفظاً به معنی ابر است، در اینجا یعنی حجاب و پوشش(۱۰) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.(۱۱) حَربی: در حال جنگ، جنگنده(۱۲) هُدی: هدایت(۱۳) لئیم: فرومایه، پست(۱۴) عَمی: کوری(۱۵) نُبی: قرآن کریم-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3591 ای بسا کاریزِ(۱۶) پنهان، همچنینمُتَّصل با جانتان، یا غافِلینای کشیده ز آسمان و از زمینمایهها، تا گشته جسمِ تو سَمین(۱۷)عاریهست این، کم همیباید فشاردکآنچه بگرفتی، همی باید گزاردجز نَفَختُ(۱۸)، کآن ز وَهّاب(۱۹) آمده ستروح را باش، آن دگرها بیهُده ستقرآن کریم، سوره حِجْر(۱۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»« چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.»قرآن کریم، سوره ص(۳۸)، آیه ۷۲Quran, Sooreh Saad(#38), Line #72« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»« چون تمامش كردم و در آن از روح خود دميدم، همه سجدهاش كنيد.»بیهُده نسبت به جان میگویمشنی به نسبت با صَنیعِ مُحکَمش(۲۰)(۱۶) کاریز: قناتِ آب(۱۷) سَمین: چاق، فربه(۱۸) نَفَختُ فیه: دمیدم در او(۱۹) وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماء الهی(۲۰) صَنیعِ مُحکَم: مصنوع استوار، ساختمان محکم-------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3203 تا نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی تو راوارهانَد زین و گوید: برتر آمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3977 مرغِ جانش، موش شد، سوراخجوچون شنید از گُربگان او عَرِّجُوا(۲۱)زان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخِ دنیا موشوارهم درین سوراخ بَنّایی گرفتدرخورِ سوراخ، دانایی گرفتپیشههایی که مرورا در مَزید(۲۲)کاندرین سوراخ کار آید، گزیدز آنکه دل بر کَند از بیرون شدنبسته شد راهِ رهیدن از بدن(۲۱) عَرِّجُوا: عروج کنید(۲۲) مَزید: افزونی و زیادتی-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2385 گفت پیغمبر که: بر رزق ای فَتا(۲۳)در فرو بستهست و بر در قفل هاجنبش و آمد شدِ ما و اکتسابهست مِفتاحی بر آن قفل و حجاببیکلید، این در گشادن راه نیستبیطلب، نان سنّتِ اَلله نیست(۲۳) فَتا: همان فتی است به معنی جوان، جوانمرد.-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1946 در مقامِ سنگی، آنگاهی اَنا؟وقتِ مسکین گشتنِ توست و فناکِبر زآن جویَد همیشه جاه و مالکه ز سِرگین(۲۴) است گُلخَن(۲۵) را کمالکین دو دایه، پوست را افزون کنندشَحْم(۲۶) و لَحْم(۲۷) و کِبر و نَخوت آکننددیده را بر لُبِّ لُب نفراشتندپوست را زآن روی لُبّ پنداشتندپیشوا ابلیس بود این راه راکو شکار آمد شَبیکهٔ(۲۸) جاه رامال، چون مارست و آن جاه اژدهاسایهٔ مردان، زُمُرّد این دو رازآن زُمُرّد، مار را دیده جَهَدکور گردد مار و رهرو وارَهدچون بَرین رَه خار بنهاد آن رئیسهر که خَست(۲۹) او، گفت: لعنت بر بِلیسیعنی این غم بر من از غَدرِ(۳۰) وی استغَدر را آن مقتدا سابقپی(۳۱) استبعد ازو، خود قَرن بر قَرن(۳۲) آمدندجملگان بر سنّتِ او پا زدندهر که بنهد سنّتِ بَد ای فتاتا درافتد بعدِ او خلق از عَمیجمع گردد بر وی آن جملهٔ بَزَهکو سری بودست و ایشان دُمغَزه(۳۳)حدیث« وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فعَلَيْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها…»« و کسی که سنّتی ناپسند بنهد گناه این کار بر اوست، و گناه کسی که بدان سنّت عمل کند نیز بر اوست.»لیک آدم چارُق و آن پوستینپیش میآورد که هستم ز طین(۳۴)چون اَیاز آن چارُقش مَورُود بودلاجَرَم او عاقبت محمود بودهستِ مطلق، کارسازِ نیستی ستکارگاهِ هستکُن(۳۵) جز نیست چیست؟بر نوشته هیچ بنویسد کسی؟یا نِهاله(۳۶) کارَد اندر مَغرِسی(۳۷)کاغذی جوید که آن بنوشته نیستتخم کارد موضعی که کِشته نیستتو برادر موضع ناکِشته باشکاغذِ اسپیدِ نابنوشته باشتا مُشَرَّف گردی از نون وَالقَلَمتا بکارد در تو تخم، آن ذُوالکَرَم(۳۸)خود ازین پالوه نالیسیده گیرمَطبخی که دیدهیی، نادیده گیرزان کز این پالوده مستی ها بودپوستین و چارُق از یادت رَودچون درآید نَزْع و مرگ، آهی کنیذکرِ دَلق و چارُق آن گاهی کنیتا نمانی غرقِ موجِ زشتی ایکه نباشد از پناهی پشتی اییاد نآری از سفینهٔ راستینننگری در چارُق و در پوستینچونک درمانی به غَرقابِ(۳۹) فناپس ظَلَمنا وِرد سازی بر وِلاقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۳Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #23« قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.» « گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»دیو گوید: بنگرید این خام راسر بُرید این مرغِ بیهنگام رادُور این خصلت ز فرهنگِ ایازکه پدید آید نمازش بینمازاو خروسِ آسمان بوده ز پیشنعرههایِ او همه در وقتِ خویش(۲۴) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر.(۲۵) گُلخَن: آتشخانهٔ حمام(۲۶) شَحْم: پیه، چربی(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) شَبیکهٔ: دام، تور صیّادی(۲۹) خَستن: زخمی کردن، مجروح نمودن(۳۰) غَدر: نیرنگ، حیله(۳۱) سابقپی: پیشقدم، شروع کننده(۳۲) قَرن بر قَرن: نسل به نسل(۳۳) دُمغَزه: بیخ دُم و سرین(۳۴) طین: گِل(۳۵) هستکُن: هست کننده، هستی دهنده(۳۶) نِهاله: درخت نوکاشته، نهال(۳۷) مَغرِس: قلمستان، محل کاشتن نهال(۳۸) ذُوالکَرَم: صاحب کَرَم و بخشش، منظور حضرت پروردگار است.(۳۹) غَرقاب: گرداب-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2014 کاروان ها بی نوا وین میوههاپخته میریزد، چه سِحرست ای خدا؟سیبِ پوسیده همیچیدند خلقدرهم افتاده به یغما خشکْحلقگفته هر برگ و شکوفهٔ آن غُصون(۴۰)دَم به دَم یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونهر برگ و شکوفهٔ آن شاخه ها از روی تأسّف، دم به دم می گفت:ای کاش قومِ من می دانستند.قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۲۶Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #26« قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»« گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»بانگ میآمد ز سویِ هر درختسویِ ما آیید خلقِ شوربختبانگ میآمد ز غیرت بر شَجرچشمشان بستیم کلّا لا وَزَر(۴۱)از غیرت حق به آن اولیاء ندا میرسید که: ما چشمان اینان را فرو بسته ایم، حقّاً که برای اینان پناهگاهی نیست.قرآن كريم، سوره قیامت(۷۵)، آيه ۱۱Quran, Sooreh Al-Qiyamah(#75), Line #11« كَلَّا لَا وَزَرَ.»« هرگز(در روز رستاخیز جز بارگاه حق) پناهگاهى نيست.»گر کسی میگفتشان کین سو رَویدتا ازین اَشجار(۴۲) مُستَسعِد(۴۳) شویدجمله میگفتند کین مسکینِ مَست از قضاءُالله دیوانه شده ست مغزِ این مسکین ز سودایِ درازوز ریاضت گشت فاسد چون پیازاو عجب میمانْد یا رَبّ، حالْ چیستخَلق را این پرده و اِضلال(۴۴) چیست؟خلقِ گوناگون با صد رأی و عقلیک قدم آن سُو نمیآرَند نَقل(۴۰) غُصون: جمعِ غُصْن، به معنی شاخه(۴۱) وَزَر: پناهگاه، کوه بلند(۴۲) اَشجار: جمعِ شجر، درختان(۴۳) مُستَسعِد: سعادت جوینده(۴۴) اِضلال: گمراهی، گمراه کردن-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #526 بعد از آن گفتش که گندم آنِ کیست؟گفت: امانت از یتیمِ بی وَصی(۴۵) ستمالِ اَیْتام(۴۶) است، امانت پیشِ منزآنکه پندارند ما را مُؤتَمَن(۴۷)گفت: من مُضطَرَّم(۴۸) و مجروححالهست مُردار این زمان بر من حلالقرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۷۳Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #173«…فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ…»«… ولی آن کس که مجبور شود (به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقهمند (به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزهائی نبوده) و متجاوز (از حدّ سدّجوع هم) نباشد، گناهی بر او نیست…»(« غَیْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ »: نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز کند.)هین به دستوری(۴۹) ازین گندم خورمای امین و پارسا و محترمگفت: مُفتیِّ(۵۰) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۵۱) آن بدهمرغ بس در خود فرو رفت آن زمانتوسَنَش(۵۲) سَر بستَد از جذبِ عِنان(۵۳)چون بخورد آن گندم، اندر فَخ(۵۴) بماندچند او یاسین و اَلَاْنعام خواندبعدِ درماندن چه افسوس و چه آه؟پیش از آن بایست این دودِ سیاهآن زمان که حرص جنبید و هوسآن زمان میگو که ای فریادرس(۴۵) یتیمِ بی وَصی: یتیمی که قیّم و سرپرست نداشته باشد.(۴۶) اَیْتام: یتیمان(۴۷) مُؤتَمَن: امین، مورد اعتماد(۴۸) مُضطَر: بیچاره، ناچار(۴۹) به دستوری: به اذن و اجازه(۵۰) مُفتی: فتوا دهنده(۵۱) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۵۲) توسَن: اسب سرکش(۵۳) عِنان: لگام، دهانه اسب(۵۴) فَخ: دام-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #542 « حکایتِ آن پاسبان که خاموش کرد تا دزدان، رَختِ تاجران بردند به کُلّی بعد از آن هَیهای و پاسبانی میکرد.»پاسبانی خُفت و دزد اسباب بُردرَخت ها را زیرِ هر خاکی فشردروز شد، بیدار شد آن کارواندید رفته رَخت و سیم و اُشترانپس بدو گفتند: ای حارِس(۵۵) بگوکه چه شد این رَخت؟ و این اسباب کو؟گفت: دزدان آمدند اندر نقابرَخت ها بردند از پیشم شتابقوم گفتندش که: ای چو تَلِّ ریگ(۵۶)پس چه میکردی؟ که یی ای مُرده ریگ(۵۷)؟گفت: من یک کَس بُدم، ایشان گروهبا سلاح و با شجاعت با شکوهگفت: اگر در جنگ کم بودت امیدنعرهیی زن کِای کریمان بَرجهیدگفت: آن دَم کارد بنمودند و تیغکه خَمُش، ورنه کُشیمت بیدریغآن زمان از ترس بستم من دهاناین زمان هَیهای و فریاد و فغانآن زمان بست آن دَمَم که دَم زنماین زمان چندانکه خواهی هَی کنمچونکه عمرت بُرد دیو فاضِحه(۵۸)بینمک باشد اَعُوذ و فاتحهگرچه باشد بینمک اکنون حَنین(۵۹)هست غفلت بینمکتر زآن، یقینهمچنین هم بینمک مینال نیزکه ذلیلان را نظر کن ای عزیزقادری، بیگاه باشد یا به گاهاز تو چیزی فوت کی شد ای اله؟شاهِ لا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْکی شود از قدرتش مطلوب گُم؟قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۲۳ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #23« لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور.»« تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مىآيد شادمانى نكنيد. و خدا هيچ متكبر خودستايندهاى را دوست ندارد.»(۵۵) حارِس: نگهبان، پاسبان(۵۶) تَلِّ ریگ: کنایه از شخص بی عرضه و بی خاصیّت است.(۵۷) مُرده ریگ: مالی که از مرده باقی مانده باشد، میراث، در اینجا به معنی انسان حقیر.(۵۸) فاضِحه: رسوا کننده(۵۹) حَنین: ناله، مویه--------------------------مجموع لغات: (۱) مَنحوس: شوم، بداختر(۲) طارَم: تارم، آسمان، فلک(۳) مفتاح: کلید(۴) خسته: زخمی، مجروح(۵) پرچم: دسته ای مو که بر سر عَلم یا گردن اسب آویزند.(۶) تُرنجیدن: سخت درهم و فشرده شدن، چین و شکن برداشتن(۷) طوّافانِ گردونی: اجرام آسمانی، ستارگان و ماه و خورشید(۸) سیبستان: سیب زار، باغ سیب(۹) غَمام: لفظاً به معنی ابر است، در اینجا یعنی حجاب و پوشش(۱۰) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.(۱۱) حَربی: در حال جنگ، جنگنده(۱۲) هُدی: هدایت(۱۳) لئیم: فرومایه، پست(۱۴) عَمی: کوری(۱۵) نُبی: قرآن کریم(۱۶) کاریز: قناتِ آب(۱۷) سَمین: چاق، فربه(۱۸) نَفَختُ فیه: دمیدم در او(۱۹) وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماء الهی(۲۰) صَنیعِ مُحکَم: مصنوع استوار، ساختمان محکم(۲۱) عَرِّجُوا: عروج کنید(۲۲) مَزید: افزونی و زیادتی(۲۳) فَتا: همان فتی است به معنی جوان، جوانمرد.(۲۴) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر.(۲۵) گُلخَن: آتشخانهٔ حمام(۲۶) شَحْم: پیه، چربی(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) شَبیکهٔ: دام، تور صیّادی(۲۹) خَستن: زخمی کردن، مجروح نمودن(۳۰) غَدر: نیرنگ، حیله(۳۱) سابقپی: پیشقدم، شروع کننده(۳۲) قَرن بر قَرن: نسل به نسل(۳۳) دُمغَزه: بیخ دُم و سرین(۳۴) طین: گِل(۳۵) هستکُن: هست کننده، هستی دهنده(۳۶) نِهاله: درخت نوکاشته، نهال(۳۷) مَغرِس: قلمستان، محل کاشتن نهال(۳۸) ذُوالکَرَم: صاحب کَرَم و بخشش، منظور حضرت پروردگار است.(۳۹) غَرقاب: گرداب(۴۰) غُصون: جمعِ غُصْن، به معنی شاخه(۴۱) وَزَر: پناهگاه، کوه بلند(۴۲) اَشجار: جمعِ شجر، درختان(۴۳) مُستَسعِد: سعادت جوینده(۴۴) اِضلال: گمراهی، گمراه کردن(۴۵) یتیمِ بی وَصی: یتیمی که قیّم و سرپرست نداشته باشد.(۴۶) اَیْتام: یتیمان(۴۷) مُؤتَمَن: امین، مورد اعتماد(۴۸) مُضطَر: بیچاره، ناچار(۴۹) به دستوری: به اذن و اجازه(۵۰) مُفتی: فتوا دهنده(۵۱) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۵۲) توسَن: اسب سرکش(۵۳) عِنان: لگام، دهانه اسب(۵۴) فَخ: دام(۵۵) حارِس: نگهبان، پاسبان(۵۶) تَلِّ ریگ: کنایه از شخص بی عرضه و بی خاصیّت است.(۵۷) مُرده ریگ: مالی که از مرده باقی مانده باشد، میراث، در اینجا به معنی انسان حقیر.(۵۸) فاضِحه: رسوا کننده(۵۹) حَنین: ناله، مویه-----------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2500, Divan e Shamsچه افسردی در آن گوشه چرا تو هم نمیگردیمگر تو فکر منحوسی که جز بر غم نمیگردیچو آمد موسی عمران چرا از آل فرعونیچو آمد عیسیِ خوش دم چرا همدم نمیگردیچو با حق عهدها بستی ز سستی عهد بشکستیچو قول عهد جانبازان چرا محکم نمیگردیمیان خاک چون موشان به هر مطبخ رهی سازیچرا مانند سلطانان بر این طارم نمیگردیچرا چون حلقه بر درها برای بانگ و آوازیچرا در حلقه مردان دمی محرم نمیگردیچگونه بسته بگشاید، چو دشمن دار مفتاحیچگونه خسته به گردد چو بر مرهم نمیگردیسر آنگه سر بود ای جان که خاک راه او باشدز عشق رایتش ای سر چرا پرچم نمیگردیچرا چون ابر بیباران به پیش مه ترنجیدیچرا همچون مه تابان برین عالم نمیگردیقلم آن جا نهد دستش که کم بیند درو حرفیچرا از عشق تصحیحش تو حرفی کم نمیگردیگلستان و گل و ریحان نروید جز ز دست تودو چشمه داری ای چهره چرا پرنم نمیگردیچو طوافان گردونی همیگردند بر آدممگر ابلیس ملعونی که بر آدم نمیگردیاگر خلوت نمیگیری چرا خامش نمیباشیاگر کعبه نه ای باری چرا زمزم نمیگردیقرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۳۴ * Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #34« إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ…»« به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس…»** قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۳۲ Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #132« وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»« براى هر يك برابر اعمالى كه انجام دادهاند درجاتى است، كه پروردگار تو از آنچه مىكنند غافل نيست.»مسئولیت کیفیت هشیاری من در این لحظه۱- به عهده خودم.۲- به عهده دیگران.تمرکز من در این لحظه۱- روی خودم.۲- روی دیگران.ابزار مورد استفاده من در این لحظه۱- فضاگشایی (در اطراف اتفاق این لحظه) و کن فکان.۲- مقاومت (به اتفاق این لحظه) و استفاده از من ذهنی و به ویژه ابزار ملامت.قانون جبران مادی و معنوی۱- انجام می دهم.۲- انجام نمی دهم.تعهد به الست و مرکز عدم ۱- این لحظه ناظر مرکز عدم خودم با هشیاری حضور هستم. لحظه به لحظه با «بلی» گفتن به اتفاق این لحظه اقرار می کنم که از جنس زندگی هستم.۲- این لحظه با مقاومت به اتفاق این لحظه از جنس «من ذهنی» یعنی جسم می شوم و انکار می کنم که از جنس زندگی یا خدا هستم.اختیار و قدرت انتخاب۱- دست خودم ( اگر دست خودم است، منبع فضا گشایی است یا مقاومت و من ذهنی؟)۲- دست دیگران ( از تقلید و واکنش به دیگران است)دانش و سواد من۱- برای تغییر خودم از آن استفاده می کنم. ۲- برای تغییر خودم از آن استفاده نمی کنم.برای
view more