برنامه شماره ۸۸۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۳۱ اوت ۲۰۲۱ - ۱۰ شهریورPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامهPDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ٢٠٠١Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2001, Divan e Shamsدَم دِه و عشوه دِه ای دلبرِ سیمین بَرِ منکه دَمَم بی دَمِ تو چون اجل آمد بَرِ مندل چو دریا شَوَدم چون گُهَرت دَرتابدسَر به گردون رَسَدم چونکه بخاری سَرِ منخنک آن دَم که بیاری سویِ من بادۀ لعلبدرخشد ز شَرارش رُخِ همچون زَرِ منزان خرابم که ز اوقافِ خراباتِ تواَمدر خرابیست عمارت شدنِ مَخبَرِ(۱) منشاهدِ جان چو شهادت ز درون عرضه کندزود انگشت برآرَد خِرَدِ کافرِ من*پیش از آنکه به حریفان دهی ای ساقیِ جمعاز همه تشنه تَرم من، بده آن ساغرِ من**بندۀ امرِ تواَم خاصه در آن امر که توگوییَم: خیز، نظر کن به سویِ منظرِ منهین، برافروز دلم را تو به نارِ موسی(۲)***تا که افروخته مانَد اَبَدا اَخگرِ منمن خمش کردم و در جویِ تو افکندم خویشکه ز جویِ تو بُوَد رونقِ شعرِ ترِ(۳) من* قرآن کریم، سورۀ زمر (٣٩)، آیۀ ٣٣Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #33« وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.»« و کسی که سخن راست آورد و تصدیقش کرد، آنان پرهیزگارانند.»**١ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۴۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #148« وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعًا ۚ إِنَّ اللَه عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»« هر كسى را جانبى است كه بدان روى مىآورد. پس در نيكى كردن بر يكديگر سبقت گيريد. هر جا كه باشيد خدا شما را حاضر مىآورد، كه او بر هر كارى تواناست.»**٢ قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۲۱Quran, Sooreh Saad(#38), Line #79« سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَه وَرُسُلِهِ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.»« براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن همسان پهناى آسمانها و زمين است، بر يكديگر پيشى گيريد. اين بهشت براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آوردهاند، مهيا شده است. اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مىخواهد ارزانيش مىدارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است.»*** قرآن کریم، سوره نمل (۲۷)، آیه ۷Quran, Sooreh An-Naml(#27), Line #7« إِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْبِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ.»« موسى به خانواده خود گفت: من از دور آتشى ديدم، زودا كه ازآن برايتان خبرى بياورم يا پاره آتشى. شايد گرم شويد.»(۱) مَخبَر: درون، باطن (۲) نارِ موسی: اشاره به درختی است که به صورت آتش بر موسیتجلّی کرد و گفت من آفریدگار جهانم.(۳) تر: با حالت، آهنگین-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٩١۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 نیست کسبی از توکّل خوبترچیست از تسلیم، خود محبوبتر؟ مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 جُز توکّل، جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت، همه مکرست و داممولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ٢۶۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2654, Divan e Shamsنَفَخْتُ فِیهِ جان بخشی است هر صبحفراق فَالِقُ الْاِصْبَاح تا کی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3625 الله الله، گِردِ دریابار گَردگرچه باشند اهل دریابار(۴) زردتا که آید لطف بخشایشگری سرخ گردد روی زرد از گوهری زردیِ رو بهترینِ رنگهاستزانکه اندر انتظارِ آن لقاستلیک سرخی بر رخی کآن لامِع(۵) استبهر آن آمد که جانش قانع استکه طمع لاغر کند، زرد و ذَلیل نیست او از علّتِ اَبدان(۶) عَلیل چون ببیند رویِ زردِ بی سَقَم(۷)خیره گردد عقل جالینوس همچون طمع بستی تو در انوارِ هُو مصطفی گوید که ذَلَّتْ نَفْسُهُ« هرگاه تو در انوار الهی طمع بستی، یعنی شیفتۀ تجلّیات الهیشدی، حضرت مصطفی فرماید: نفسش خوار شده است.»(۴) دریابار: کنار دریا، ساحل دریا(۵) لامِع: درخشان، درخشنده، تابان(۶) اَبدان: جمع بَدن، تنها(۷) سَقَم: بیماری-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۵۴١Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2541 گنج زیرِ خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مَندیش و مَایست که هزاران خانه از یک نقدِ گنجتوان عمارت کرد، بیتکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عُریان شودلیک آنِ تو نباشد، زآنکه روحمزدِ ویران کردنَسْتَش آن فُتوح(۸)چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَیسَ لِلْاِنسانِ اِلاّ ما سَعیٰ« آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد،زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.»قرآن کریم، سوره نجم (۵٣)، آیه ٣٩Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #39« وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»« و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست.»(۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3212 آب کم جو، تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست تا نزاید طفلکِ نازک گلوکی روان گردد ز پستان، شیر او؟رَوْ بدین بالا و پستی ها بدو تا شوی تشنه و، حرارت را گرو(۹)بعد از آن از بانگ زنبور هوا بانگِ آبِ جو بنوشی ای کیا(۱۰)حاجتِ تو کم نباشد از حشیشآب را گیری، سوی او میکشیشگوش گیری آب را تو، میکشی سوی زَرع(۱۱) خشک، تا یابد خوشی زَرع جان را کش جواهر مُضمَر است ابر رحمت پر ز آب کوثر استتا سَقاهُمْ رَبُّهُم آید خِطاب تشنه باش، اللهُ اَعْلَم بِالْصَّواب« ای سالک اگر میخواهی مورد خطاب «بنوشاند پروردگارشان»شوی، باید واقعاً عطش طلب در تو پدید آید. خداوند به راستیو درستی داناتر است.»قرآن کریم، سوره انسان (۷۶)، آیه ۲۱Quran, Sooreh Al-Insan(#76), Line #21« عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍوَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا.»« بر اندام ایشان جامههایی از ابریشم نازک و ستبر، و پیرایه شونداز دستبندهای سیمین، و پروردگارشان سیرابشان کند از شرابیپاک و پاک کننده.»(۹) حرارت را گرو: رهین حرارت و سوز قلبی و درونی شوی. یعنیآتش طلب و عشق همیشه ملازم تو باشد.(۱۰) کیا: بزرگوار، بزرگ(۱۱) زَرع: آنچه کاشته شده، مزروع، کشته، کاشتن، زراعت کردن-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴٠٢٢Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4022 چون کسی را داد خواهم این کنیز پس ترا اولیتر است این ای عزیزکه تو جانبازی نمودی بهرِ او خوش نباشد دادنِ آن جز به توعقد کردش با امیر، او را سپرد کرد خشم و حرص را او خُرد و مُرد« بیانِ آنکه نَحْنُ قَسَمْنا کی یکی را شهوت و قوّت خران دهدو یکی را کیاست و قوّتِ انبیا و فرشتگان دهد.»[نظامی، مخزن الاسرار]سر زِ هوا تافتن از سَروری ستترکِ هوا قوّتِ پیغمبریست[سنایی، حدیقة الحقیقة]تخمهایی که شهوتی نبود بَرِ آن جز قیامتی نبودگر بُدَش سستیِ نَرّیِّ خرانبود او را مردیِ پیغمبرانترکِ خشم و شهوت و حرص آوری هست مردیّ و رگِ پیغمبرینَرّیِ خر گو مَباش اندر رگشحق همی خوانَد اُلُغ(۱۲) بَگْلَربَگَش(۱۳)مُردهیی باشم به من حق بنگردبِهْ از آن زنده که باشد دُور و رَدمغزِ مردی این شناس و پوست آن آن بَرَد دوزخ، بَرَد این در جِنان(۱۴)حُفَّتِ اَلْجَنَّه مکارِه را رسیدحُفَّتِ النّار از هوا آمد پدیدحدیث« حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»« بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»ای اَیازِ شیرِ نَرِّ دیوْکُشمَردیِ خر کم، فزون مَردیِّ هُشآنچه چندین صدر ادراکش نکردلِعْبِ کودک بود پیشت، اینْت مَردای بِدیده لذّتِ امرِ مراجان سپرده بهرِ امرم در وفا(۱۲) اُلُغ: بزرگ، مهتر(۱۳) بَگْلَربَگ: امیرِ امیران(۱۴) جِنان: جمع جنّت، به معنی بهشت-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4035 شاه روزی جانبِ دیوان شتافتجمله ارکان را در آن دیوان بیافتگوهری بیرون کشید او مُستَنیر(۱۵)پس نهادش زود در کفِّ وزیرگفت: چون ست و چه ارزد این گُهَر؟گفت: بِه ارزد ز صد خَروارِ زرگفت: بشکن، گفت چونش بشکنم؟نیکخواهِ مخزن و مالت منمچون روا دارم که مثلِ این گُهَرکه نیاید در بها، گردد هدر؟(۱۵) مُستَنیر: نور جوینده، درخشان، روشن-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4052 این چنین گفتند پَنجَه شصت امیر جمله یک یک هم به تقلیدِ وزیر گرچه تقلیدست اُستونِ جهانهست رسوا هر مقلِّد ز امتحانای اَیاز اکنون نگویی کین گُهَرچند میارزد بدین تاب و هنر گفت: افزون ز آنچه تانم گفت منگفت: اکنون زود خُردش در شکنسنگها در آستین بودش، شتاب خُرد کردش، پیشِ او بود آن صوابز اتّفاقِ طالعِ با دولتش دست داد آن لحظه نادر حکمتشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴٠٧١Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4071 چون شکست او گوهرِ خاص آن زمان زآن امیران خاست صد بانگ و فغانکین چه بیباکی است؟ والله کافر استهرکه این پُر نور گوهر را شکست وآن جماعت جمله از جهل و عَما(۱۶)درشکسته دُرِّ امرِ شاه راقیمتی گوهر نتیجۀ مِهر و وُد(۱۷)بر چنان خاطر چرا پوشیده شد؟(۱۶) عَما: کوری، مخفّف عَماء(۱۷) وُدّ: دوستی-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۵١٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2519 یا بُوَد کز عکسِ آن جوهای خَمْرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ امر مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٨٣۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #835 پس فقیر آن است کو بیواسطه استشعلهها را با وجودش رابطه استپس دلِ عالَم وی است ایرا که تن میرسد از واسطۀ این دل به فندل نباشد تن چه داند گفتو گو؟دل نجوید تن، چه داند جست و جو؟پس نظرگاه شعاع، آن آهن استپس نظرگاهِ خدا دل، نَی تن استباز این دلهای جُزوی چون تن استبا دلِ صاحب دلی کو معدن استبس مثال و شرح خواهد این کلام لیک ترسم تا نلغزد وهمِ عام تا نگردد نیکویی ما بَدیاینک گفتم هم نَبُد جز بیخودیپایِ کژ را کفشِ کژ، بهتر بُوَدمر گدا را دستگه، بَر در بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2269 دل نباشد غیر آن دریایِ نوردل نظرگاهِ خدا، و آنگاه کور؟نی، دل اندر صد هزاران خاص و عامدر یکی باشد، کدام است آن کدام؟ریزۀ دل را بِهِل، دل را بجوتا شود آن ریزه چون کوهی از اومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2266 پس بُوَد دل، جوهر و عالَم عَرَض سایهٔ دل چون بُوَد دل را غَرَض؟ آن دلی کو عاشقِ مال است و جاهیا زبونِ این گِل و آبِ سیاهیا خیالاتی که در ظُلْمات، اومیپرستدْشان برایِ گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶١۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #614 « بازگردانیدنِ سلیمان علیهالسّلام رسولانِ بلقیس را به آن هدیههاکه آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن ِبلقیس را به ایمان وترک آفتابپرستی.»بازگردید ای رسولانِ خَجِلزَر شما را، دل به من آرید، دلاین زرِ من بر سرِ آن زر نهید کوریِ تن فَرجِ اَستَر را دهید فرجِ اَستر لایقِ حلقۀ زر استزرّ عاشق، رویِ زرد اَصفَر استکه نظرگاهِ خداوند است آن کز نظراندازِ خورشید است کان کو نظرگاه شعاعِ آفتاب؟ کو نظرگاه خداوندِ لُباب؟از گرفتِ من ز جان اسپَر کنیدگرچه اکنون هم گرفتار مَنیدمرغِ فتنۀ دانه، بر بام است اوپَر گشاده بستۀ دام است او چون به دانه داد او دل را به جانناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه میکند آن گِرِه دان کو به پا برمیزنددانه گوید: گر تو میدزدی نظر من همی دزدم ز تو صبر و مَقَر چون کشیدت آن نظر اندر پی امپس بدانی کز تو من غافل نی اممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٩٢١Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 دیده ما چون بسی علّت(۱۸) دَروسترو فنا کن دیدِ خود در دیدِ دوستدیدِ ما را دیدِ او نِعْمَالْعِوَض(۱۹)یابی اندر دیدِ او کلِّ غرض(۱۸) علّت: بیماری(۱۹) نِعْمَ الْعِوَض: نکو عوضی است.-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵۶٧Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1567 شیخ کو یَنْظُر بِنورالله شد از نهایت، وز نخست آگاه شدحدیث« اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»« بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا میبیند.»چشم آخُرْبین، ببست از بهر حق چشم آخِرْبین، گشاد اندر سَبَق مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1580 چشمِ او یَنْظُر بِنُورِالله شدهپردههای جَهل را خارق(۲۰) بُده(۲۰) خارق: شکافنده، پارهکننده-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵٨٢Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #582 هر که از دیدار، برخوردار شد این جهان، در چشم او مُردار شد مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٩٣Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #393 خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجۀ تَقلیبِ(۲۱) ربآنکه او پنجه نبیند در رَقَم فعل، پندارد به جنبش از قَلَم(۲۱) تَقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن-------------------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1329 پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبودز آن سبب، عالم کبودت مینمودگر نه کوری، این کبودی دان زِ خویشخویش را بد گو، مگو کس را تو بیشمؤمن اَر یَنْظُر بِنُورِالله نبودغیب، مؤمن را برهنه چون نمود؟چونکه تو یَنْظُر به نارُالله بُدینیکوی را وا ندیدی از بَدی(در بدی از نیکوی غافل شدی)قرآن کریم، سوره الهمزة (۱۰۴)، آیه ۶Quran, Sooreh Al-Humaza(#104), Line #6« نَارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ.»« آتش افروخته خداست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩٧۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1976 چشم را در روشنایی خوی کُنگرنه خفّاشی، نظر آن سوی کُنعاقبت بینی نشانِ نورِ توستشهوتِ حالی، حقیقت گورِ توستعاقبت بینی که صد بازی بدیدمثلِ آن نَبْوَد که یک بازی شنیدزآن یکی بازی چنان مغرور شدکز تکبّر ز اوستادان دُور شدسامریوار آن هنر در خود چو دیداو ز موسی از تکبّر سرکَشیداو ز موسی آن هنر آموختهوز معلّم، چشم را بردوختهلاجَرَم موسی دگر بازی نمودتا که آن بازی و جانش را رُبودای بسا دانش که اندر سَر دَوَدتا شود سَروَر، بدآن خود سر رَوَدسر نخواهی که روَد، تو پای باشدر پناهِ قطبِ صاحب رای باشگرچه شاهی، خویش فوقِ او مَبین گرچه شهدی، جُز نباتِ او مَچینفکرِ تو نقش است و فکرِ اوست جاننقدِ تو قلب است و نقدِ اوست کاناو تویی، خود را بجُو در اویِ اوکو و کو گُو، فاخته شو سویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۶٠٧Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1607 خاک زن در دیدۀ حِسبینِ خویش دیدۀ حس، دشمنِ عقل است و کیشدیدۀ حس، را خدا اَعماش خواند بُتپَرَستش گفت و ضدِّ ماش خواندزانکه او کف دید و دریا را ندید زانکه حالی دید و فردا را ندیدقرآن کریم، سوره أعراف(٧)، آیه ١٧٩Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #179«... لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّايَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ...»«... ایشان را دلهایی است که بدان حق را در نیابند، و ایشان رادیدگانی است که بدان حق را نبینند، و ایشان را گوشهایی است که بدان حق را نشنوند و ایشانند ستوران، بل گمراهتر...»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2140 « اقتدا کردن قوم از پس دقوقی.»پیشْ در شد آن دَقوقی در نمازقوم همچون اطلس آمد، او طِراز(۲۲)اقتدا کردند آن شاهان قطاردر پیِ آن مقتدایِ نامدارچونکه با تکبیرها مقرون شدندهمچو قربان از جهان بیرون شدندمعنیِ تکبیر اینست ای امامکای خدا پیشِ تو ما قربان شدیموقتِ ذبح، اَللهُ اکبر میکُنیهمچنین در ذبحِ نفسِ کُشتنیتن چو اسماعیل و جان همچون خلیلکرد جان، تکبیر بر جسمِ نَبیل(۲۳)گشت کُشته تن ز شهوتها و آزشد بِبسم الله، بِسْمِل(۲۴) در نمازچون قیامت پیشِ حق صفها زدهدر حساب و در مناجات آمدهایستاده پیشِ یزدان اشکریزبر مثالِ راستخیزِ رستخیزحق همی گوید: چه آوردی مرا؟اندرین مهلت که دادم من تو راعمرِ خود را در چه پایان بردهیی؟قوت و قوَّت در چه فانی کردهیی؟گوهرِ دیده کجا فرسودهیی؟پنج حس را در کجا پالودهیی؟چشم و هوش و گوش و گوهرهایِ عرشخرج کردی، چه خریدی تو ز فرش؟دست و پا دادمْت چون بیل و کُلندمن ببخشیدم ز خود آن کی شدند؟همچنین پیغامهایِ دردگینصد هزاران آید از حضرت چنینقرآن کریم، سوره اسرا (۱۷)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #36« وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولٰئِكَكَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا.»« از پى آنچه ندانى كه چيست مرو، زيرا گوش و چشم و دل، همهرا، بدان بازخواست كنند.»در قیام، این گفتها دارد رجوعوز خجالت شد دوتا او در رکوعقوّتِ اِستادن از خجلت نمانددر رکوع از شرم، تسبیحی بخواندباز فرمان میرسند: بردار سراز رکوع و پاسخِ حق بَرشُمَر(۲۲) طِراز: زینت پارچه، حاشیۀ جامه(۲۳) نَبیل: بزرگ، نجیب(۲۴) بِسْمِل: ذبح کردن حیوان-------------------------------------۱- ترجمه ذکر رکوع و سجود، و ذکرهایی که بعد آنها مستحب است:« سُبْحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ.» یعنی: پروردگار بزرگ من از هر عیب ونقصی پاک و منزّه است، و من مشغول ستایش او هستم.« سُبْحانَ رَبِّی الأعْلَی وَبِحَمْدِهِ.» یعنی: پروردگار من که از هر کسی بالاتراست، از هر عیب و نقصی پاک و منزّه میباشد و من مشغول ستایش او هستم.« سَمِعَ الله لِمَنْ حَمِدَهُ.» یعنی: خدا بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او راستایش میکند.« اَسْتَغْفِرُ الله رَبِّی وَاَتُوبُ اِلَیهِ.» یعنی: طلب آمرزش میکنم از خداوندیکه پرورشدهنده من است و من به طرف او بازگشت مینمایم.« بِحَوْلِ الله وَقُوَّتِهِ اَقُومُ وَاَقْعُدُ.» یعنی: به یاری خدای متعال و قوّه اوبرمیخیزم و مینشینم. ۲- ترجمه قنوت« لا اِلهَ اِلّا الله الحَلِیمُ الکرِیمُ.» یعنی: نیست خدایی سزاوار پرستشمگر خدای یکتای بیهمتایی که صاحب حلم و کرم است.« لا إِلهَ إِلّا الله العَلِی العَظِیمُ.» یعنی: نیست خدایی سزاوار پرستش،مگر خدای یکتای بیهمتایی که بلندمرتبه و بزرگ است.«سُبْحانَ الله رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ، وَرَبِّ الاَرَضِینَ السَّبْعِ.» یعنی: پاک ومنزّه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان، و پروردگار هفت زمین است.« وَما فِیهِنَّ وَما بَینَهُنَّ، وَرَبِّ العَرْشِ العَظِیمِ.» یعنی: پروردگار هر چیزی استکه در آسمانها و زمینها و مابین آنهاست، و پروردگار عرش بزرگ است.«وَالحَمْدُ رَبِّ العالَمِینَ.» یعنی: حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهندهتمام موجودات است. ۳- ترجمه تسبیحات اربعه« سُبْحانَ الله، وَالحَمْدُ لله، وَلا اِلهَ اِلّا الله وَالله اَکبَرُ.» یعنی: خداوند متعال، پاکو منزّه است، و حمد و ثنا مخصوص اوست، و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خداوند و او بزرگتر است از اینکه اورا وصف کنند. ۴- ترجمه تشهّد و سلام کامل« اَلْحَمْدُ لله، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا الله وَحْدَهُ لا شَرِیک لَهُ.» یعنی: ستایش مخصوصپروردگار است، و شهادت میدهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خداییکه یگانه است و شریک ندارد.« وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.» یعنی: شهادت میدهم که محمد(صلی الله علیه وآله) بنده خدا و فرستاده اوست.« اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.» یعنی: خدایا رحمت بفرستبر محمد و آل محمد.« وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ و ارْفَعْ دَرَجَتَهُ.» یعنی: قبول کن شفاعت پیامبر را، و درجهآن حضرت را نزد خود بلند کن.« السَّلامُ عَلَیک اَیهَا النَّبِی وَرَحْمَةُ الله وَبَرَکاتُهُ.» یعنی: درود و سلام بر تو ایپیامبر، و رحمت و برکات خدا بر تو باد.« السَّلامُ عَلَینا وَعَلی عِبادِ الله الصّالِحِینَ.» یعنی: درود و سلام از خداوندعالم بر ما نمازگزاران، و تمام بندگان خوب او.« السَّلامُ عَلَیکمْ وَرَحْمةُ الله وَبَرکاتُهُ.» یعنی: درود و سلام و رحمت و برکاتخداوند بر شما مؤمنین باد. و بهتر است در این دو سلام به طور اجمالیقصد سلام بر کسانی را داشته باشد که مقصود شرع مقدّس اسلام ازاین دو سلام، آنها بوده اند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2158 سر برآرد از رکوع آن شرمسارباز اندر رُو فتد آن خامکار(۲۵)باز فرمان آیدش: بردار سراز سجود و وا دِه از کرده خبرسر برآرد او دگر ره شرمساراندر افتد باز در رُو همچو مارباز گوید: سر برآر و بازگوکه بخواهم جُست از تو مو به موقوّتِ پا ایستادن نبودشکه خطابِ هَیبتی بر جان زدشپس نشنید، قَعده زآن بارِ گرانحضرتش گوید: سخن گو با بیاننعمتت دادم، بگو شکرت چه بود؟دادمت سرمایه، هین بنمای سودرو به دستِ راست آرَد در سلامسویِ جانِ انبیا و آن کِرامیعنی: ای شاهان، شفاعت کین لئیمسخت در گِل ماندش پای و گلیم« بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبهحق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن.»انبیا گویند: روز چاره رفتچاره آنجا بود و دستافزارِ زَفتمرغِ بیهنگامی ای بدبخت، رَوترکِ ما گو، خونِ ما اندر مَشَورو بگرداند به سویِ دستِ چپدر تبار و خویش، گویندش که خَپ(۲۶)هین جوابِ خویش گو با کردگارما که ایم؟ ای خواجه دست از ما بدارنی ازین سو، نی از آن سو چاره شدجانِ آن بیچارهدل، صد پاره شداز همه نومید شد مسکین کیاپس برآرد هر دو دست اندر دعاقرآن کریم، سوره عبس(٨٠)، آیه ۳۶-۳۴Quran, Sooreh Abasa(#80), Line #34-36« یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ.»« روزی که آدمی از برادرش میگریزد، و از مادرش و پدرش،و از زنش و فرزندانش.»کز همه نومید گشتم ای خدااول و آخر توییّ و منتهادر نماز این خوش اشارتها ببینتا بدانی، کین بخواهد شد یقینبچّه بیرون آر از بیضه نمازسر مزن چون مرغِ بی تعظیم و ساز(۲۷)« شنیدن دَقوقی در میانِ نماز، افغانِ آن کشتی کهغرق خواست شدن.»آن دَقوقی در امامت کرد سازاندر آن ساحل در آمد در نمازوآن جماعت در پیِ او در قیاماینت زیبا قوم و بگزیده امامناگهان چشمش سویِ دریا فتادچون شنید از سویِ دریا داد داددر میانِ موج دید او کشتییدر قضا و در بلا و زشتییهم شب و هم ابر و هم موجِ عظیماین سه تاریکی و از غرقابِ بیم تند بادی همچو عزرائیل خاستموجها آشوفت اندر چپ و راستقرآن کریم، سوره نور(٢۴)، آیه ۴٠Quran, Sooreh An-Noor(#24), Line #40« أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِسَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ ...»« یا همانند تاریکیهایی است در دریایی ژرف، که موجش فرو پوشدو بر فراز آن موجی دیگر و بر فرازش ابری است تیره، تاریکیهاییبر فراز یکدیگر...»اهلِ کشتی از مَهابت کاستهنعره واویل ها
view more