برنامه شماره ۸۷۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱۷ اوت ۲۰۲۱ - ۲۷ مرداد PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF تمام اشعار این برنامه PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2820, Divan e Shamsچو به شهرِ تو رسیدم، تو ز من گوشه گزیدیچو ز شهرِ تو برفتم، به وداعیم ندیدیتو اگر لطف گزینی، و اگر بر سرِ کینیهمه آسایشِ جانی، همه آرایشِ عیدیسببِ غیرتِ توست آنکه نهانی و اگر نی*همه خورشیدِ عیانی که ز هر ذرّه پدیدیتو اگر گوشه بگیری، تو جگرگوشه و میریو اگر پرده دَری تو، همه را پرده دَریدیدلِ کُفر از تو مُشَوَّش، سرِ ایمان به میَت خوشهمه را هوش ربودی، همه را گوش کشیدیهمه گُلها گروِ دِی، همه سَرها گروِ میتو هم این را و هم آن را ز کفِ مرگ خریدیچو وفا نَبْوَد در گُل، چو رهی نیست سویِ کُلهمه بر توست توکّل، که عمادی(۱) و عمیدی(۲)اگر از چهرهٔ یوسف نفری(۳) کَف بِبُریدندتو دو صد یوسفِ جان را ز دل و عقل بریدی**ز پلیدی و ز خونی، تو کُنی صورتِ شخصیکه گریزد به دو فرسنگ وی از بویِ پلیدیکُنیَش طعمهٔ خاکی، که شود سبزهٔ پاکیبِرَهد او ز نجاسَت چو دَرو روح دمیدیهله ای دل به سما رو، به چراگاهِ خدا روبه چراگاهِ ستوران چو یکی چند چَریدیتو همه طمْع بر آن نِه، که دَرو نیست امیدتکه ز نومیدیِ اوّل تو بدین سوی رسیدیتو خمش کن، که خداوندِ سخن بخش بگویدکه همو ساخت دَرِ قفل و همو کرد کلیدی* حدیث« كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَفَ.»« من گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدم آفریدگان را تا شناخته شوم.»** قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۳۱Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #31« فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِله مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ.» « چون افسونشان را شنيد، نزدشان كس فرستاد و براى هر يك تا تكيه دهد متكايى ترتيب داد و به هر يك كاردى داد، و گفت: بيرون آى تا تو را بنگرند. چون او را ديدند، بزرگش شمردند و دست خويش ببريدند و گفتند: معاذ الله، اين آدمى نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست.(۱) عماد: ستون، تکیه گاه(۲) عمید: رئیس، حاکم، صاحب منصب(۳) نفر: عدّه، برای شمردن شتر هم به کار می رود.---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1463 لفظِ جبرم، عشق را بیصبر کردوآنکه عاشق نیست، حبسِ جبر کرداین، مَعِیَّت(۴) با حق است و جبر نیستاین تجلّیِ(۵) مَه است، این ابر نیست قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۴ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4«… وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»«… و هر جا كه باشيد همراه شماست…»(۴) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.(۵) تجلّی: تابش، روشنی---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4176 بوکه(۶) موقوفست(۷) کامم بر سفرچون سفر کردم، بیابم در حَضَر(۸)یار را چندین بجویم جدّ و چُست(۹)که بدانم که نمیبایست جُستآن مَعیَّت کی رود در گوش منتا نگردم گِردِ دَوْرانِ زَمَن(۱۰)کی کنم من از مَعیَّت فهم راز؟جز که از بَعدِ سفرهای دراز(۶) بوکه: شاید، احتمالاً(۷) موقُوف: منوط، بسته(۸) حَضَر: محل حضور، منزل(۹) چُست: چالاک، چابک(۱۰) زَمَن: زمان، روزگار---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 322, Divan e Shamsاز حدِ خاک تا بشر چند هزار منزِلَستشهر به شهر بُردمت، بر سَرِ ره نَمانَمَت(۱۱)(۱۱) نَمانَمَت: نگذارم تو را---------------------------مولوی، دیوان شمس، شماره ۲۴۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2458, Divan e Shamsپیش ز زندانِ جهان با تو بدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریچند بگفتم که: خوشم، هیچ سفر مینروماین سفرِ صعب نگر ره ز عُلی تا به ثُری(۱۲)لطفِ تو بفْریفت مرا، گفت: برو هیچ مرمبدرقه باشد کرمم، بر تو نباشد خطریچون به غریبی بروی، فُرجه کنی(۱۳)، پخته شویباز بیایی به وطن با خبری، پر هنری(۱۲) ز عُلی تا به ثُری: از افلاک تا خاک(۱۳) فُرجه کنی: تفرّج کردن، رهایی از غم و اندوه با گردش---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #918 گر قَضا انداخت ما را در عذابکَی رود آن خو و طبعِ مُستَطاب؟گر گدا گشتم، گِدارُو کَی شوم؟ور لباسم کهنه گردد، من نُواَم---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 32, Divan e Shamsدیدم سَحَر آن شاه(۱۴) را بر شاهراهِ «هَلْ اَتی»(۱۵)در خوابِ غفلت بیخبر زو بوالْعلیّ و بوالْعَلا(۱۶) قرآن کریم، سوره انسان(۷۶)، آیه ۲و۱Quran, Sooreh Al-Insan(#76), Line #1,2« هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا.»(١)« آیا (جز این است که) مدّت زمانی بر انسان گذشته است و او چیز قابل ذکر (ذکر کردنی با ذهن) نبوده است؟!»« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا.»(٢)« ما (جسم) انسان را از نطفهای آمیخته آفریدهایم، و او را (از جنبه و به لحاظ هشیاری عدم یا غیر قابل ذکر) شنوا و بینا، کردهایم. و (هر لحظه) او را میآزمائیم، [ببینیم که آیا او می خواهد با بینایی ما (عدم) ببیند و با شنوایی ما (سکوت) بشنود؟]»(۱۴) آن شاه: خدا، زندگی(۱۵) شاهراه هَلْ اَتی: جاده ای است که در اثر تسلیم، انسان از هشیاری جسمی (من ذهنی) به هشیاری حضور (عشق یا وحدت هشیارانه با خدا) طی می کند. هَلْ اَتی: آیا نیامد…(۱۶) بوالْعلیّ و بوالْعَلا: اشخاص نوعی و نامعیّن، این و آن---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3774 او تو است، امّا نه این تو آن تو است که در آخِر، واقفِ بیرون شو استتویِ آخِر سویِ تویِ اَوَّلَتآمدهست از بهرِ تَنبیه و صِلَت(۱۷)تویِ تو در دیگری آمد دَفین(۱۸)من غلامِ مَردِ خودبینی چنین(۱۷) صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن(۱۸) دَفین: مدفون، دفن شده---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3501 اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزشبیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #649 اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۹)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۰)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۹) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۰) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3240 موج بر وَی میزند بیاِحتِراز(۲۱)خفته، پویان(۲۲) در بیابانِ درازخفته میبیند عطشهایِ شدیدآب، اَقرَب مِنْهُ مِنْ حَبْلِ الْوَرید« آن شخص خفته، دچار عطش سختی شده، در حالی که آب از رگ قلبش به او نزدیکتر است.»قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16«…وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»«…و ما از رگ قلب آدمی به او نزدیکتریم.»(۲۱) اِحتِراز: پرهیز کردن، ملاحظه(۲۲) پویان: پوینده، در تکاپو---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1458, Divan e Shamsدر شادی روی تو گر قصه غم گویمگر غم بخورد خونم والله که سزاوارم بر ضرب دف حکمت این خلق همیرقصندبیپرده تو رقصد یک پرده نپندارم---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #138 پرده بردار و برهنه گو که من مینخسپم با صَنَم با پیرهنگفتم ار عُریان شود او در عِیاننه تو مانی، نه کنارت، نه میانآرزو میخواه، لیک اندازه خواهبرنتابد کوه را یک برگ کاه آفتابی کز وی این عالم فروخت اندکی گر پیش آید جمله سوخت---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۲۳) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مُجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۲۴) آن بده(۲۳)مُفتی: فتوا دهنده(۲۴)ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #732 نالهٔ سُرنا(۲۵) و تهدیدِ دُهُل(۲۶)چیزَکی مانَد بدان ناقورِ کُل(۲۷)قرآن کریم، سوره مدثر(۷۴)، آیه ۸Quran, Sooreh Al- Muddaththir(#74), Line #8« فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ،»« و آنگاه كه در صور دميده شود،»پس حکیمان گفتهاند این لحنهااز دَوارِ(۲۸) چرخ بگرفتیم مابانگِ گردشهایِ چرخ است اینکه خلقمیسرایندش به طُنبُور(۲۹) و به حلقمؤمنان گویند که آثار بهشتنغز گردانید هر آوازِ زشتما همه اجزایِ آدم بودهایمدر بهشت، آن لحنها بشنودهایمگرچه بر ما ریخت آب و گِل شکییادمان آمد از آنها چیزکی(۲۵) سُرنا: سازی بادی که همراه دُهُل میزنند.(۲۶) دُهُل: طبل، تهدید دُهُل یعنی بانگ عظیم طبل(۲۷) ناقورِ کُل: صور اسرافیل، ناقور: بوق و شاخ که در آن بدمند.(۲۸) دَوار: گردش(۲۹) طُنبور: معرّب تنبور از آلات موسیقی زهی که با ضربه انگشتان نواخته می شود.---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2862, Divan e Shamsدر تَجَلّی بنمایَد دو جهان چون ذرّاتگر شَوی ذَرّه و چون کوهِ گِران نَستیزی---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2862 گنجِ مخفی بُد، ز پُرّی چاک کردخاک را تابانتر از افلاک کردگنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کردخاک را سلطانِ اَطلسپوش(۳۰) کرد(۳۰) اطلسپوش: جامه ابریشمی---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3028 بهرِ اظهارست این خلقِ جهانتا نمانَد گنجِ حکمتها نهانکُنْتُ کَنْزاً گفت مَخْفِیّاً شنوجوهرِ خود گُم مکن، اظهار شواين قول را بشنو كه حضرت حق فرمود: «من گنجی مخفی بودم» پس گوهر درونی خود را مپوشان بلکه آنرا آشکار کن.---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shamsخاموش کن، پرده مدر، سَغراقِ(۳۱) خاموشان(۳۲) بخورستّار شو، ستّار شو، خو گیر از حلمِ(۳۳) خدا(۳۱) سَغراق: کوزه لوله دار، کوزه شراب(۳۲) خاموشان: انسانهای رسته از من ذهنی، زنده به حضور(۳۳) حلم: فضا گشایی، شکیبایی، صبر---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3292 بر دکان، هر زرنما خندان شدهستزآنکه سنگِ امتحان، پنهان شدهستپَرده ای ستّار(۳۴) از ما بر مگیرباش اندر امتحانِ ما مُجیر(۳۵)قلب(۳۶)، پهلو میزند با زر به شبانتظارِ روز میدارد، ذَهَب(۳۷)با زبانِ حال، زر گوید که: باشای مُزَوِّر(۳۸) تا بر آید روز، فاشصد هزاران سال ابلیسِ لعینبود اَبْدالِ اَمیرالمؤمِنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا، همچو سِرگین(۳۹) وقتِ چاشت(۴۰)(۳۴) ستّار: بسیار پوشاننده، از نامهای خداوند(۳۵) مُجیر: پناه دهنده، از نامهای خداوند(۳۶) قلب: وارونه کردن، به زر و سیم ناسره نیز گویند.(۳۷) ذَهَب: طلا، زر(۳۸) مُزَوِّر: تزویرکننده، دورو، دروغگو(۳۹) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر، مدفوع(۴۰) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #305 ای خدایِ بینظیر ایثار کنگوش را چون حلقه دادی زین سخُنگوشِ ما گیر و بدآن مجلس کَشانکز رَحیقت(۴۱) می خورند آن سَرخوشان(۴۲)چون به ما بویی رَسانیدی از اینسَرمَبَند آن مُشک را ای رَبِّ دین(۴۱) رَحیق: شراب صاف و زلال، باده ناب(۴۲) سَرخوش: سرمست، شادمان---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1463 مشتریِّ ماست اللهُ اشْتَریاز غمِ هر مُشتری هین برتر آکسی که فرموده است: «خداوند می خرد»، مشتری ماست. بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #447 رُو به خاک آریم کز وی رُستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایم؟---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #338 چون فدایِ بیوفایان میشویاز گُمانِ بَد، بدان سو میروی؟من ز سهو و بیوفاییها بَری(۴۳)سویِ من آیی، گمانِ بَد بری؟این گمانِ بد بَر آنجا بَر، که تومیشوی در پیشِ همچون خود، دوتُو(۴۴)(۴۳) بَری: بیگناه، پاک از گناه(۴۴) دوتُو: دوتا---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3214 طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرَد او دَماردو مگو و دو مدان و دو مخوانبنده را در خواجهٔ خود محو دانخواجه هم در نورِ خواجه آفرینفانی است و مرده و مات و دَفین(۴۵)چون جدا بینی ز حق این خواجه راگُم کنی هم متن و هم دیباچه(۴۶) راچشم و دل را هین گذاره کن(۴۷) ز طین(۴۸)این یکی قبلهست، دو قبله مَبینچون دو دیدی، ماندی از هر دو طرفآتشی در خَف(۴۹) فتاد و رفت خَف(۴۵) دَفین: مدفون، پنهان شده در زیر خاک(۴۶) دیباچه: مقدمه(۴۷) گذاره کردن: عبور کردن(۴۸) طین: گِل(۴۹) خَف: گیاهی خشک و سریع الاشتعال که بوسیله آن جرقه را از سنگ چخماق می گیرند و آتش می افروزند.---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3413 پس ادب کردَش بدین جُرم اوستادکه مَساز از چوبِ پوسیده عِماد---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 نیست کسبی از توکّل خوبترچیست از تسلیم، خود محبوبتر؟---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 جُز توکّل جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت همه مکرست و دام---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شوید---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1462, Divan e Shamsصورتگر نقّاشم، هر لحظه بتی سازموانگه همه بتها را در پیشِ تو بگدازمصد نقش برانگیزم، با روح درآمیزمچون نقشِ تو را بینم، در آتشش اندازم---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازیی(۵۰)باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی(۵۰) طَرَب سازی: فراهم آوردن وسایل خوشی---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 96, Divan e Shamsمیدانکه حَدَث(۵۱) باشد جز نور قدیمیبر مَزبَله(۵۲) پر حَدَث آنگاه تماشا!آنگه که فنا شد حَدَث اندر دل پالیز(۵۳)رست از حَدَثی و شود او چاشنی افزاتا تو حَدَثی، لذّت تقدیس چه دانیرو از حَدَثی سوی تبارک و تعالیٰ(۵۱) حَدَث: تازه پدید آمده، حادث در مقابل قدیم زمانی، این کلمه به معنی نجس هم آمده است که درمصراع دوم و بیت بعد به همین معنی است.(۵۲) مَزبَله: جای ریختن خاکروبه.(۵۳) پالیز: بُستان.---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #432 این جسد، خانهٔ حسد آمد، بدانكز حسد آلوده باشد خاندانگر جسد خانهٔ حسد باشد، ولیکآن جسد را پاک کرد الله، نیکطَهِّرا بَیْتی بیان پاکی استگنج نور است، اَر طلسمش خاکی استقرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۲۵Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #125«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»«… ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه مرا براى طوافكنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد.»---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 27, Divan e Shamsغازی به دستِ پورِ خود شمشیرِ چوبین میدهدتا او در آن اُستا شود شمشیر گیرد در غَزاعشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بودآن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2377 گاو در بغداد آید ناگهانبگذرد او زین سَران تا آن سراناز همه عیش و خوشیها و مزهاو نبیند جز که قِشرِ خربزه---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1080 چون کسی کو از مَرَضْ گِل داشت دوست(۵۴)گرچه پندارد که آن خود قوتِ اوستقوتِ اصلی را فرامُش کرده استروی، در قوتِ مرض آورده استنُوش(۵۵) را بگذاشته، سَم خورده استقُوتِ علّت را چو چَرْبِش(۵۶) کرده استقُوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداستقوتِ حیوانی مر او را ناسزاستلیکْ از عِلَّت دَرین افتاد دلکه خورَد او روز و شب زین آب و گِلروی، زرد و پای، سُست و دل، سَبُککو غذای وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک؟قرآن کریم، سوره الذاریات(۵۱)، آیه ۷Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #7« وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ،» « قسم به آسمان که در آن راههای بسیار است.»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت استخوردنِ آن، بی گَلو و آلت استشد غذایِ آفتاب از نورِ عرشمر حسود و دیو را از دودِ فرشدر شهیدان، یُرزَقُون فرمود حقآن غذا را نه دهان بُد نه طَبَقدل ز هر یاری، غذایی میخورَددل ز هر علمی، صفایی میبرَد(۵۴) گِل داشت دوست: گِلْ خواری، در مثنوی کنایه از پرداختن به شهوات است.(۵۵) نُوش: شهد، انگبین(۵۶) چَرْبِش: چربی، روغن---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #48راهِ حِس، راهِ خَران است ای سوارای خران را تو مزاحم، شرم دار---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #111 عاشقی گر زین سر و گر زان سَر استعاقبت ما را بدان سَر رهبر است---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بیجَهاتَت(۵۷)(۵۷) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1725, Divan e Shamsنگفتمت مرو آن جا که آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منم---------------------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 765, Divan e Shamsهله، نومید نباشی که تو را یار براندگرت امروز براند نه که فردات بخواند(۵۸)؟در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آنجاز پسِ صبر تو را او به سرِ صَدر نشاندو اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرهارهِ پنهان بنماید که کس آن راه نداند(۵۸) فردات بخواند: فردا تو را می خواند---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2385 گفت پیغمبر که: بر رزق ای فتادر فرو بستهست و بر در قفل هاجنبش و آمد شدِ ما و اکتسابهست مِفتاحی بر آن قفل و حجاببیکلید، این در گشادن راه نیستبیطلب، نان سنّتِ اَلله نیست---------------------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3073 قفلِ زَفتَست(۵۹) و گشاینده خدادست در تسلیم زن و اندر رضاذرّه ذرّه گر شود مفتاح هااین گشایش نیست جز از کبریاقرآن کریم، سوره اخلاص(۱۱۲)، آیه ۴ Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #4« وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ.»« و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.»قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۶۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #63« لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…»« كليدهاى آسمانها و زمين نزد اوست…»چون فراموشت شود تدبیرِ خویشیابی آن بختِ جوان از پیرِ خویشچون فراموش خودی، یادت کنندبنده گشتی، آنگه آزادت کنند(۵۹) زَفت: ستبر، بزرگ---------------------------(۱) عماد: ستون، تکیه گاه(۲) عمید: رئیس، حاکم، صاحب منصب(۳) نفر: عدّه، برای شمردن شتر هم به کار می رود.(۴) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.(۵) تجلّی: تابش، روشنی(۶) بوکه: شاید، احتمالاً(۷) موقُوف: منوط، بسته(۸) حَضَر: محل حضور، منزل(۹) چُست: چالاک، چابک(۱۰) زَمَن: زمان، روزگار(۱۱) نَمانَمَت: نگذارم تو را(۱۲) ز عُلی تا به ثُری: از افلاک تا خاک(۱۳) فُرجه کنی: تفرّج کردن، رهایی از غم و اندوه با گردش(۱۴) آن شاه: خدا، زندگی(۱۵) شاهراه هَلْ اَتی: جاده ای است که در اثر تسلیم، انسان از هشیاری جسمی (من ذهنی) به هشیاری حضور (عشق یا وحدت هشیارانه با خدا) طی می کند. هَلْ اَتی: آیا نیامد…(۱۶) بوالْعلیّ و بوالْعَلا: اشخاص نوعی و نامعیّن، این و آن(۱۷) صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن(۱۸) دَفین: مدفون، دفن شده(۱۹) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۰) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۲۱) اِحتِراز: پرهیز کردن، ملاحظه(۲۲) پویان: پوینده، در تکاپو(۲۳)مُفتی: فتوا دهنده(۲۴)ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۲۵) سُرنا: سازی بادی که همراه دُهُل میزنند.(۲۶) دُهُل: طبل، تهدید دُهُل یعنی بانگ عظیم طبل(۲۷) ناقورِ کُل: صور اسرافیل، ناقور: بوق و شاخ که در آن بدمند.(۲۸) دَوار: گردش(۲۹) طُنبور: معرّب تنبور از آلات موسیقی زهی که با ضربه انگشتان نواخته می شود.(۳۰) اطلسپوش: جامه ابریشمی(۳۱) سَغراق: کوزه لوله دار، کوزه شراب(۳۲) خاموشان: انسانهای رسته از من ذهنی، زنده به حضور(۳۳) حلم: فضا گشایی، شکیبایی، صبر(۳۴) ستّار: بسیار پوشاننده، از نامهای خداوند(۳۵) مُجیر: پناه دهنده، از نامهای خداوند(۳۶) قلب: وارونه کردن، به زر و سیم ناسره نیز گویند.(۳۷) ذَهَب: طلا، زر(۳۸) مُزَوِّر: تزویرکننده، دورو، دروغگو(۳۹) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر، مدفوع(۴۰) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته(۴۱) رَحیق: شراب صاف و زلال، باده ناب(۴۲) سَرخوش: سرمست، شادمان(۴۳) بَری: بیگناه، پاک از گناه(۴۴) دوتُو: دوتا(۴۵) دَفین: مدفون، پنهان شده در زیر خاک(۴۶) دیباچه: مقدمه(۴۷) گذاره کردن: عبور کردن(۴۸) طین: گِل(۴۹) خَف: گیاهی خشک و سریع الاشتعال که بوسیله آن جرقه را از سنگ چخماق می گیرند و آتش می افروزند.
(۵۰) طَرَب سازی: فراهم آوردن وسایل خوشی(۵۱) حَدَث: تازه پدید آمده، حادث در مقابل قدیم زمانی، این کلمه به معنی نجس هم آمده است که درمصراع دوم و بیت بعد به همین معنی است.(۵۲) مَزبَله: جای ریختن خاکروبه.(۵۳) پالیز: بُستان.(۵۴) گِل داشت دوست: گِلْ خواری، در مثنوی کنایه از پرداختن به شهوات است.(۵۵) نُوش: شهد، انگبین(۵۶) چَرْبِش: چربی، روغن
(۵۷) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی
(۵۸) فردات بخواند: فردا تو را می خواند(۵۹) زَفت: ستبر، بزرگ-----------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2820, Divan e Shamsچو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدیچو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدیتو اگر لطف گزینی و اگر بر سر کینیهمه آسایش جانی همه آرایش عیدیسبب غیرت توست آنکه نهانی و اگر نی*همه خورشید عیانی که ز هر ذره پدیدیتو اگر گوشه بگیری تو جگرگوشه و میریو اگر پرده دری تو همه را پرده دریدیدل کفر از تو مشوش سر ایمان به میت خوشهمه را هوش ربودی همه را گوش کشیدیهمه گلها گرو دی همه سرها گرو میتو هم این را و هم آن را ز کف مرگ خریدیچو وفا نبود در گل چو رهی نیست سوی کلهمه بر توست توکل که عمادی و عمیدیاگر از چهره یوسف نفری کف ببریدندتو دو صد یوسف جان را ز دل و عقل بریدی**ز پلیدی و ز خونی تو کنی صورت شخصیکه گریزد به دو فرسنگ وی از بوی پلیدیکنیش طعمه خاکی که شود سبزه پاکیبرهد او ز نجاست چو درو روح دمیدیهله ای دل به سما رو به چراگاه خدا روبه چراگاه س
view more