برنامه شماره ۸۷۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۳ اوت ۲۰۲۱ - ۱۳ مرداد متن نوشته شده برنامه با فرمت PDFتمامی اشعار این برنامه PDFنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 837, Divan e Shamsهر کجا بویِ خدا میآیدخلق بین بیسر و پا میآیدزانکه جانها همه تشنهست به ویتشنه را بانگِ سَقا(۱) میآیدشیرخوارِ کَرَمند و نگرانتا که مادر ز کجا میآیددر فراقند و همه منتظرندکز کجا وصل و لِقا میآیداز مسلمان و جهود و تَرسا(۲)هر سحر بانگِ دعا میآیدخُنُک آن هوش که در گوشِ دلشز آسمان بانگِ صَلا میآیدگوشِ خود را ز جَفا پاک کنیدزانکه بانگی ز سَما(۳) میآیدگوش آلوده ننوشد(۴) آن بانگ*هر سزایی به سزا میآیدچشم آلوده مکن از خَد و خالکان شهنشاهِ بقا میآیدور شد آلوده به اشکش میشویزانک از آن اشک دوا میآیدکاروانِ شِکَر از مصر رسیدشَرفهٔ(۵) گام و دَرا(۶) میآیدهین، خمش، کز پیِ باقیِّ غزلشاهِ گویندهٔ ما میآید* قرآن کریم، سوره نبا(۷۸) ، آیه ۲۶Quran, Sooreh An-Naba(#78), Line #26« جَزَاءً وِفَاقًا.» « اين كيفرى است برابر و معادل با كردار. پاداشی است مناسب [اعمالشان.]»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما را،فراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟! بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خود،اگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2959 گفت: بهرِ شاه، مبذول است جان او چرا آید شفیع اندر میان؟لی مَعَالله وقت بود آن دَم مرالا یَسَعْ فیهِ نَبیٌّ مُجتَبی برای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیده ای در آن مقام یا حال جا ندارد.حدیث« لِى مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَل.»« براى من در خلوتگاه با خدا، وقت خاصّى است كه در آن هنگام نه فرشتۀ مقرّبى و نه پيامبر مرسلى، گنجايش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #161 آنکه یابد بویِ حق را از یَمَنچون نیابد بویِ باطن را زِ من؟مصطفی چون بُرد بوی از راهِ دورچون نیابد از دهانِ ما بخور؟هم بیابد، لیک پوشانَد زِ مابویِ نیک و بد بر آید بر سَمامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان، صَلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ٢۶٣۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قَرین بی قول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۶۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #164 تو همی خُسپیّ و، بویِ آن حَراممیزَنَد بر آسمانِ سبزْفام(۷)همرهِ اَنفاسِ زشتت میشودتا به بوگیرانِ گردون میرودبویِ کبر و، بویِ حرص و، بویِ آزدر سخن گفتن بیآید چون پیازگر خوری سوگند: من کی خوردهام؟از پیاز و سیر، تقوی کردهامآن دمِ سوگند، غَمّازی(۸) کُندبر دماغِ همنشینان برزَنَدپس دعاها رَد شود از بویِ آنآن دلِ کژ مینماید در زباناِخسَئُوا(۹) آید جوابِ آن دُعا*چوبِ رَدّ(۱۰) باشد جزایِ هر دَغا(۱۱)خطاب دور شوید در پاسخ آن دعایی است که از زبان بددلان بر می آید، پاداش هر حیله و ترفندی چوبِ رَدّ است.گر حدیثت کژ بُوَد معنیت راستآن کژیّ لفظ، مقبولِ خداست* قرآن کریم، سوره مؤمنون(۲۳)، آیه ۱۰۸Quran, Sooreh Al-Muminoon(#23), Line #108« قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ»« گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #765 رنگهایِ نیک از خُمِ صفاسترنگِ زشتان، از سیاهابهٔ(۱۲) جفاست(۱۳)صِبْغَةُالله، نامِ آن رنگِ لطیفلَعْنَةُالله، بُویِ آن رنگِ کثیف مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2219, Divan e Shamsمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگوای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیالخیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387, Divan e Shamsهر جا حیاتی بیشتر، مردم در او بیخویشترخواهی بیا در من نگر، کز شید جان شیداییممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1626 کارِ من بی علّت است و مُستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیمعادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1942 چرخ را در زیرِ پا آر ای شجاعبشنو از فوقِ فلک، بانگِ سَماعپنبهٔ وسواس بیرون کن ز گوشتا به گوشات آید از گردون، خروش پاک کن دو چشم را از مویِ عیبتا ببینی باغ و سَروِستانِ غیبدفع کن از مغز و از بینی زُکامتا که ریحُ الله در آید در مَشامهیچ مگذار از تب و صَفرا اثرتا بیابی از جهان، طعمِ شِکَردارویِ مردی کُن و عِنّین(۱۴) مَپُویتا برون آیند صد گون خوبْرویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2673 سَر ببخشد، شُکر خواهد سجدهییپا ببخشد، شُکر خواهد قَعدهییحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۸۷Hafez Poem(Qazal)# 487, Divan e Qazaliatاز پای تا سَرت همه نور خدا شوددر راه ذوالجلال چو بی پا و سَر شویمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۹۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 898, Divan e Shamsصورت بخش جهان ساده و بیصورتستآن سَر و پای همه بیسَر و پا میرودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۱۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2418 یک زمانی هر کسی آورد رُوسویِ وِردِ خویش از حق، فضلجُومؤمن و ترسا، جهود و گَبر و مُغجمله را رُو سویِ آن سلطان اُلُغبلکه سنگ و خاک و کوه و آب راهست واگشتِ نهانی با خدامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۱۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #513 مَر جَمادی را کُند فَضلَش خَبیرعاقلان را کرده قَهْرِ(۱۵) او ضَریر(۱۶)قرآن کریم، سوره اسراء(١٧) ، آیه ۴۴Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #44« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ۗ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا.»« هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست تسبيحش مىكنند و هيچ موجودى نيست جز آنكه او را به پاكى مىستايد، ولى شما ذكر تسبيحشان را نمىفهميد. او بردبار و آمرزنده است.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۵۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2159 لا اِلهَ گفت، الا الله گفتگوهر احمد، رسول الله سُفت(۱۷)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۳۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #731 لیک بُد مقصودش از بانگِ رَباب(۱۸)همچو مشتاقان خیالِ آن خطابنالهٔ سُرنا(۱۹) و تهدیدِ دُهُل(۲۰)چیزکی مانَد بِدآن ناقورِ کُلّ(۲۱)پس حکیمان گفتهاند این لحن هااز دوارِ چرخ بگرفتیم مابانگِ گردش هایِ چرخ است اینکه خلقمیسرایندش به طُنبُور(۲۲) و به حلقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #336 لطفِ شَه جان را جنایتجُو کندزآنکه شَه هر زشت را نیکو کندرَو، مکن زشتی که نیکی هایِ مازشت آمد پیشِ آن زیبایِ ماخدمتِ خود را سزا پنداشتیتو لِوای جُرم از آن افراشتیچون تو را ذکر و دعا دستور شدزآن دعا کردن دلت مغرور شدهَمسُخن دیدی تو خود را با خداای بسا کو زین گُمان افتد جداگرچه با تو، شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3305 نازنینی تو، ولی در حدِّ خویشاَلله اَلله پا مَنِه از حدّ، بیشگر زنی بر نازنینتر از خَودتدر تگِ هفتمْ زمین، زیر آرَدَتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۴۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3746 صورتی از صورتی دیگر، کمالگر بجوید، باشد آن عینِ ضَلالپس چه عرضه میکنی ای بیگُهَراحتیاجِ خود به محتاجی دگر؟چون صُوَر بندهست، بر یزدان مگوظن مَبَر صورت، به تشبیهش مجودر تَضرّع(۲۳) جوی و در افنایِ خویشکز تفکّر جز صُوَر نایَد به پیشور ز غیرِ صورتت نَبوَد فِرِهصورتی کآن بیتو زاید در تو، بِهصورتِ شهری که آنجا میرویذوقِ بیصورت کشیدت، ای رَوی(۲۴)پس به معنی میروی تا لامکانکه خوشی، غیرِ مکان است و زمان صورتِ یاری که سویِ او شویاز برایِ مونسیّاش میرویپس به معنی سویِ بیصورت شدیگرچه زآن مقصود غافل آمدیپس حقیقت، حق بُوَد معبودِ کُلکز پیِ ذوق است سَیرانِ سُبُل(۲۵)لیک بعضی رو سویِ دُم کردهاندگرچه سَر اصل است، سَر گم کردهاندلیک آن سَر، پیشِ این ضالانِ(۲۶) گممیدهد دادِ سَری از راهِ دُمآن ز سَر مییابد آن داد، این ز دُمقومِ دیگر پا و سَر کردند گمچونکه گم شد جمله، جمله یافتنداز کم آمد، سویِ کُل بشتافتند مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۹۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1192 « کلوخ انداختنِ تشنه از سرِ دیوار، در جویِ آب.»بر لبِ جُو بوده دیواری بلندبر سرِ دیوار، تشنهٔ دردمندمانعش از آب، آن دیوار بوداز پیِ آب، او چو ماهی زار بودناگهان انداخت او خشتی در آببانگِ آب آمد به گوشش چون خطابچون خطابِ یارِ شیرینِ لذیذمست کرد آن بانگِ آبش چون نَبیذ(۲۷)از صفایِ بانگِ آب، آن مُمتَحَنگشت خشتانداز از آنجا خشتکَنآب میزد بانگ، یعنی: هی تو رافایده چه زین زدن خشتی مرا؟تشنه گفت: آبا مرا دو فایده استمن ازین صنعت ندارم هیچ دستفایدهٔ اول سَماعِ بانگِ آبکو بُوَد مر تشنگان را چون رَباببانگِ او چون بانگِ اسرافیل شدمُرده را زین زندگی تحویل شدیا چو بانگِ رعدِ ایّامِ بهارباغ مییابد ازو چندین نگاریا چو بر درویش، ایّامِ زَکاتیا چو بر محبوس، پیغامِ نجاتچون دَمِ رحمان بُوَد کان از یَمَن*میرسد سویِ محمّد بی دَهَنیا چو بویِ احمدِ مُرسَل بُوَدکان به عاصی در شفاعت میرسدیا چو بویِ یوسفِ خوبِ لطیف**میزند بر جانِ یعقوبِ نحیففایدهٔ دیگر که هر خشتی کزینبَرکَنَم، آیم سویِ ماءِ مَعین***کز کمیِّ خشت، دیوارِ بلندپَستتر گردد بهر دفعه که کند پستیِ دیوار قربی میشودفصلِ او درمانِ وصلی میبودسجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۲۸)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقتَرِبْ کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.تا که این دیوار، عالیگردن استمانعِ این سر فرود آوردن استسجده نتوان کرد بر آبِ حیاتتا نیابم زین تنِ خاکی نجاتبر سرِ دیوار هر کو تشنهترزودتر بر میکَند خشت و مَدَر(۲۹)هر که عاشق تر بُوَد بر بانگِ آباو کلوخِ زفتتر کند از حجاباو ز بانگِ آب، پُر مَی تا عُنُق(۳۰)نشنود بیگانه جز بانگِ بُلُق(۳۱)ای خُنُک آن را که او ایّامِ پیشمُغتَنَم دارد، گُزارد وامِ خویشاندر آن ایّام کِش قدرت بُوَدصحّت و زورِ دل و قوّت بُوَدوآن جوانی همچو باغِ سبز و تَرمیرسانَد بی دریغی بار و بَرچشمههایِ قوّت و شهوت، روانسبز میگردد زمین تن بدانخانهٔ معمور و سقفش بس بلندمعتدل ارکان و بی تَخلیط(۳۲) و بند(۳۳)پیش از آن که ایّامِ پیری دَررسدگردنت بندد به حَبْلٍ مِنْ مَسَد****خاکِ شُوره گردد و ریزان و سُستهرگز از شوره، نباتِ خوش نَرُستآبِ زور و آبِ شهوت، مُنقَطِعاو ز خویش و دیگران نامُنتَفِع(۳۴)ابروان چون پالدُم(۳۵) زیر آمدهچشم را نَم آمده، تاری شدهاز تَشنّج(۳۶) رُو چو پشتِ سوسماررفته نطق و طعم و دندان ها ز کارروز، بیگه، لاشه لنگ و ره درازکارگه ویران، عمل رفته ز سازبیخ های خویِ بد محکم شدهقوّتِ برکَندنِ آن کم شده *حدیث« اِنّی لَاَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمانِ مِنْ قِبَلِ الْيَمَنِ.»« من نَفَس خدای رحمان را از جانب یمن می شنوم.»** قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲) ، آیه ۹۴Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #94« وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ.»« چون كاروان به راه افتاد، پدرشان گفت: اگر مرا ديوانه نخوانيد بوى يوسف مىشنوم.»*** قرآن کریم، سوره مُلک(۶۷) ، آیه ۳۰Quran, Sooreh Al-Mulk(#67), Line #30« قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ.»« بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟»**** قرآن کریم، سوره لهب(۱۱۱) ، آیه ۵Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #5« فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»« و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۴۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #745 « حکایتِ آن مردِ تشنه که از سرِ جَوزبُن جَوز میریخت در جویِ آب که در گَو بود، و به آب نمیرسید، تا به افتادنِ جوز، بانگِ آب بشنود و او را چو سماعِ خوش بانگِ آب اندر طَرَب میآورد.»در نُغولی(۳۷) بود آب، آن تشنه راندبر درختِ جوز، جوزی میفشاندمیفتاد از جَوزبُن(۳۸) جوز اندر آببانگ میآمد، همی دید او حبابعاقلی گفتش که: بگذار ای فَتیجوزها، خود تشنگی آرد تو رابیشتر در آب میافتد ثمرآب در پستی ست، از تو دُور درتا تو از بالا فرو آیی به زورآبِ جُویَش بُرده باشد تا به دُورگفت: قصدم زین فشاندن جوز نیستتیزتر بنگر، برین ظاهر مَایستقصدِ من آنست کآید بانگِ آبهم ببینم بر سرِ آب این حُبابتشنه را خود شُغل، چه بْود در جهان؟گِردِ پایِ حوض گشتن جاودانگِردِ جُو و گِردِ آب و بانگِ آبهمچو حاجی طایفِ کعبهٔ صواب مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 878, Divan e Shamsکی آب شور نوشد با مرغهای کور؟آن مرغ را که عقل ز کوثر خبر دهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3510 سیل بود آنکه تنم را در ربودبُرد سیلم تا لبِ دریایِ جُود(۳۹)من به بویِ آب رفتم سویِ سیلبحر دیدم، دُر گرفتم کَیل کَیل(۴۰)طاس(۴۱) آوردش که اکنون آب گیرگفت: رَوْ شد آبها پیشم حقیرشربتی خوردم ز اَللهَ اشْتَریٰ (۴۲)*تا به محشر تشنگی نآید مراآنکه جوی و چشمهها را آب دادچشمهیی در اندرونِ من گشاداین جگر که بود گرم و آبْخوارگشت پیشِ همّتِ او، آب، خوار* قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»(۱) سَقا: آب دهنده، آب فروش(۲) تَرسا: مسیحی، عیسوی مذهب(۳) سَما: آسمان(۴) نوشیدن: از مصدر نیوشیدن به معنی شنیدن است.(۵) شَرفه: صدا و آواز پا(۶) دَرا: جَرَس، زنگ کاروان(۷) سبزفام: سبز رنگ(۸) غَمّاز: آشکار کننده، رسوا کننده(۹) اِخْسَؤُا: دور شوید(۱۰) چوبِ رَدّ: چوبی که مرغان و ستوران را با آن می رانند، چوب فراشان حکام را که با آن مردم را میرانند. (۱۱) دَغا: حیله گر(۱۲) سیاهابه: آبِ آمیخته با لجن (۱۳) جفا: به معنی آزردن و ستم کردن، مراد از آن در اینجا عدم تعهد با وفا به هوشیاری الست است.(۱۴) عِنّین: مردی که در آمیزش جنسی ناتوان است.(۱۵) قَهْر: نیرو و قدرت و غلبه(۱۶) ضَریر: کور(۱۷) گوهر سُفتن: سوراخ کردن گوهر، سخنان نغز گفتن(۱۸) رَباب: از آلات موسیقی شبیه تار(۱۹) سُرنا: سازی است بادی که همراه دُهُل می زنند.(۲۰) دُهُل: طبل(۲۱) ناقورِ کُلّ: همان صور اسرافیل است.(۲۲) طُنبُور: از آلات موسیقی شبیه سه تار(۲۳) تَضرّع: زاری کردن(۲۴) رَویّ: خردمند(۲۵) سَیرانِ سُبُل: پیمودن راهها(۲۶) ضالّ: گمراه(۲۷) نَبیذ: شرابی که از خرما یا کشمش سازند.(۲۸) لَزِب: چسبنده(۲۹) مَدَر: کلوخ، گِل سخت(۳۰) عُنُق: گردن(۳۱) بُلُق: آواز آب هنگامی که سنگ در آن می اندازند.(۳۲) تَخلیط: در اینجا یعنی خرابی و تباهی(۳۳) بند: ستون، تیر(۳۴) مُنتَفِع: سود برنده، نفع برنده(۳۵) پالدُم: تسمهای که در عقب پالان اسب و الاغ میدوزند و زیر دُم حیوان میافتد.(۳۶) تَشنّج: در اینجا یعنی چین خوردگی پوست(۳۷) نُغول: ژرف، عمیق(۳۸) جَوزبُن: درخت گردو(۳۹) جود: بخشش، کرم(۴۰) کَیل: پیمانه(۴۱) طاس: کاسه(۴۲) اَللهَ اشْتَریٰ: اشاره به آیه ۱۱۱ سوره توبه: خداوند همه هم هویت شدگی ها را در ازای بهشت خریده است.************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 837, Divan e Shamsهر کجا بوی خدا میآیدخلق بین بیسر و پا میآیدزانکه جانها همه تشنهست به ویتشنه را بانگ سقا میآیدشیرخوار کرمند و نگرانتا که مادر ز کجا میآیددر فراقند و همه منتظرندکز کجا وصل و لقا میآیداز مسلمان و جهود و ترساهر سحر بانگ دعا میآیدخنک آن هوش که در گوش دلشز آسمان بانگ صلا میآیدگوش خود را ز جفا پاک کنیدزانکه بانگی ز سما میآیدگوش آلوده ننوشد آن بانگ*هر سزایی به سزا میآیدچشم آلوده مکن از خد و خالکان شهنشاه بقا میآیدور شد آلوده به اشکش میشویزانک از آن اشک دوا میآیدکاروان شکر از مصر رسیدشرفه گام و درا میآیدهین، خمش، کز پیِ باقی غزلشاه گوینده ما میآید* قرآن کریم، سوره نبا(۷۸) ، آیه ۲۶Quran, Sooreh An-Naba(#78), Line #26« جَزَاءً وِفَاقًا.» « اين كيفرى است برابر و معادل با كردار. پاداشی است مناسب [اعمالشان.]»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2959 گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندر میانلی معالله وقت بود آن دم مرالا یسع فیه نبی مجتبی برای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیده ای در آن مقام یا حال جا ندارد.حدیث« لِى مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَل.»« براى من در خلوتگاه با خدا، وقت خاصّى است كه در آن هنگام نه فرشتۀ مقرّبى و نه پيامبر مرسلى، گنجايش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۶۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #161 آنکه یابد بوی حق را از یمنچون نیابد بوی باطن را ز منمصطفی چون برد بوی از راه دورچون نیابد از دهان ما بخورهم بیابد لیک پوشاند ز مابوی نیک و بد بر آید بر سمامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ٢۶٣۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قرین بی قول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۶۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #164 تو همی خسپی و بوی آن حراممیزند بر آسمان سبزفامهمره انفاس زشتت میشودتا به بوگیران گردون میرودبوی کبر و بوی حرص و بوی آزدر سخن گفتن بیاید چون پیازگر خوری سوگند من کی خوردهاماز پیاز و سیر تقوی کردهامآن دم سوگند غمازی کندبر دماغ همنشینان برزندپس دعاها رد شود از بوی آنآن دل کژ مینماید در زباناخسئوا آید جواب آن دعا*چوب رد باشد جزای هر دغاخطاب دور شوید در پاسخ آن دعایی است که از زبان بددلان بر می آید، پاداش هر حیله و ترفندی چوبِ رَدّ است.گر حدیثت کژ بود معنیت راستآن کژی لفظ مقبول خداست* قرآن کریم، سوره مؤمنون(۲۳)، آیه ۱۰۸ Quran, Sooreh Al-Muminoon(#23), Line #108« قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ»« گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۶۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #765 رنگهای نیک از خم صفاسترنگ زشتان از سیاهابه جفاستصبغةالله نام آن رنگ لطیفلعنةالله بوی آن رنگ کثیف مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2219, Divan e Shamsمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگوای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیالخیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387, Divan e Shamsهر جا حیاتی بیشتر مردم در او بیخویشترخواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1626 کار من بی علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1942 چرخ را در زیر پا آر ای شجاعبشنو از فوق فلک بانگ سماعپنبه وسواس بیرون کن ز گوشتا به گوشات آید از گردون خروش پاک کن دو چشم را از موی عیبتا ببینی باغ و سروستان غیبدفع کن از مغز و از بینی زکامتا که ریح الله در آید در مشامهیچ مگذار از تب و صفرا اثرتا بیابی از جهان طعم شکرداروی مردی کن و عنین مپویتا برون آیند صد گون خوبرویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2673 سر ببخشد شکر خواهد سجدهییپا ببخشد شکر خواهد قعدهییحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۸۷ Hafez Poem(Qazal)# 487, Divan e Qazaliatاز پای تا سرت همه نور خدا شوددر راه ذوالجلال چو بی پا و سر شویمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۹۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 898, Divan e Shamsصورت بخش جهان ساده و بیصورتستآن سر و پای همه بیسر و پا میرودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۱۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2418 یک زمانی هر کسی آورد روسوی ورد خویش از حق فضلجومؤمن و ترسا جهود و گبر و مغجمله را رو سوی آن سلطان الغبلکه سنگ و خاک و کوه و آب راهست واگشت نهانی با خدامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۱۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #513 مر جمادی را کند فضلش خبیرعاقلان را کرده قهر او ضریرقرآن کریم، سوره اسراء(١٧) ، آیه ۴۴Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #44« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ۗ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا.»« هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست تسبيحش مىكنند و هيچ موجودى نيست جز آنكه او را به پاكى مىستايد، ولى شما ذكر تسبيحشان را نمىفهميد. او بردبار و آمرزنده است.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۵۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2159 لا اله گفت الا الله گفتگوهر احمد رسول الله سفتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۳۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #731 لیک بد مقصودش از بانگ ربابهمچو مشتاقان خیال آن خطابناله سرنا و تهدید دهلچیزکی ماند بدآن ناقور کلپس حکیمان گفتهاند این لحن هااز دوارِ چرخ بگرفتیم مابانگ گردش های چرخ است اینکه خلقمیسرایندش به طنبور و به حلقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #336 لطف شه جان را جنایتجو کندزآنکه شه هر زشت را نیکو کندرو مکن زشتی که نیکی های مازشت آمد پیش آن زیبای ماخدمت خود را سزا پنداشتیتو لوای جرم از آن افراشتیچون تو را ذکر و دعا دستور شدزآن دعا کردن دلت مغرور شدهمسخن دیدی تو خود را با خداای بسا کو زین گمان افتد جداگرچه با تو شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3305 نازنینی تو ولی در حد خویشالله
view more