برنامه صوتی شماره ۸۷۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۲۹ ژوئن ۲۰۲۱ - ۹ تیرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 39, Divan e Shamsآه که آن صدرِ سرا(۱)، میندهد بار(۲)، مرا مینکند مَحرمِ جان، مَحرمِ اسرار، مرانَغزی و خوبیّ و فَرَش، آتشِ تیزِ نظرشپُرسشِ همچون شِکَرش، کرد گرفتار مراگفت مرا: «مهرِ تو کو؟! رنگِ تو کو؟! فَرِّ تو کو؟!»رنگ، کجا مانَد و بو، ساعتِ دیدار مرا؟!غرقهٔ جویِ کَرَمَم(۳)، بندهٔ آن صبحدممکآن گُلِ خوشبوی کَشَد جانبِ گُلزار(۴)، مراهر که به جوبار بُوَد، جامه بر او بار بُوَدچند زیان است و گران خرقه(۵) و دستار(۶)، مرا!مُلکَت(۷) و اسبابِ(۸) گُزین، ماهْ رُخانِ(۹) شِکَرین(۱۰)هست به معنی، چو بُوَد یارِ وفادار، مرادستگه(۱۱) و پیشه تو را، دانش و اندیشه تو راشیر، تو را، بیشه، تو را، آهویِ تاتار(۱۲) مرانیست کُند، هست کُند، بیدل(۱۳) و بیدست(۱۴) کُندباده دهد، مست کُند، ساقیِ خمّار(۱۵) مراای دلِ قَلّاش(۱۶) مکن، فتنه و پَرخاش مکنشُهره مکن، فاش مکن، بر سرِ بازار، مراگر شِکَند پندِ مرا، زَفت کند بندِ مرا،بر طمعِ ساختنِ یارِ خریدار، مرابیش مزن دَم ز دوی، دو دو مگو چون ثَنَویاصلِ سبب را بطلب(۱۷)، بس شد از آثار، مرامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۱۸)تُش مَمَر میبینی و او مُسْتَقَرّ(۱۹)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۲۰) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل ست*هی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحثشرطِ روزِ بعث، اوّل مُردن استزآنکه بعث از مُرده زنده کردن استجمله عالَم زین غلط کردند راهکَز عَدَم ترسند و آن آمد پناه* قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ…»« اوست اوّل و آخر...»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۸۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #825 هم تو تانی کرد یا نِعمَ المُعین(۲۱)دیدهٔ معدومْبین(۲۲) را هستْ بیندیدهيی کو از عَدَم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۸۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #832 کی نَظاره اهلِ بِخْریدن بُوَدآن نَظاره گول گردیدن بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #654 دیدهٔ تن دایماً تنْ بین بوددیدهٔ جان، جانِ پُر فنْ بین بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #840 جَهدِ فرعونی، چو بی توفیق بودهرچه او میدوخت، آن تَفتیق(۲۳) بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2441, Divan e Shamsجز عشق او در دل مکن، تدبیر بیحاصل مکناندر مکان منزل مکن، لا کن مکان را ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2329 چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگتر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2334 خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عَنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2981, Divan e Shamsزان مزدِ کار مینرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار، گه گهیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2465, Divan e Shamsور دو سه روز چشم را بند کنی بِاتَّقواچشمه چشم حس را بحر در عیان کنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عذر روزی که: برو شِکَر ندارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 گر بِرویَد، ور بریزد صد گیاهعاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل دُرُستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساط مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1067 که درونِ سینه شرحت دادهایمشرح اَندر سینهات بِنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1071 که اَلَمْ نَشْرَح نه شرحت هست باز؟چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز(۲۴)؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1639 هر زمان دل را دگر میلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نَهَمکُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد(هر لحظه) کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 لحظهای ماهم کند یک دَم سیاهخود چه باشد غیرِ این کار اِله؟پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمیدویم اندر مکان و لامَکانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4453 ترک جَلْدی کن کزین ناواقفی(۲۵)لب ببند، اللُه اعلَمْ بِالْخَفی(۲۶)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیرزآنکه جَبّاران بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1619 حاکم است و یَفْعَلُ الله مایَشااو ز عینِ دَرد انگیزد دواقرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۰Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #40« قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»« گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، در حالى كه به پيرى رسيدهام و زنم نازاست؟ گفت: بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim(#14), Line #27« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»« خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»قرآن کریم، سوره حج(۲۲)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #18« أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»« آيا نديدهاى كه هر كس در آسمانها و هر كس كه در زمين است و آفتاب و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم خدا را سجده مىكنند؟ و بر بسيارى عذاب محقق شده و هر كه را خدا خوار سازد، هيچ كس گراميش نمىدارد. زيرا خدا هر چه بخواهد همان مىكند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1625 چار طبع و علّتِ اُولی نیَمدر تصرّف دایماً من باقیَمکارِ من بی علّت است و مستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیمعادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781 با سلیمان، پای در دریا بنهتا چو داود، آب سازد صد زرهآن سلیمان، پیشِ جمله حاضرستلیک غیرت چشمبند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکیّ و فضولاو به پیشِ ما و ما از وی مَلول(۲۷)تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سَعد(۲۸)چشمِ او مانده ست در جوی روانبی خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرکبِ همّت سوی اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکی نهد دل بر سبب های جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2759 این عجب نَبْوَد که کور افتد به چاهبُوالْعَجَب افتادنِ بینایِ راهاین قضا را گونه گون تصریفهاست(۲۹)چشمْبندش یَفْعَلُالله مایَشاست*هم بداند، هم نداند دل، فنشموم گردد بهرِ آن مُهر، آهنشگوییی دل گویدی که میلِ اوچون درین شد، هرچه افتد، باش گوخویش را زین هم مُغَفَّل(۳۰) میکنددر عِقالش(٣۱) جان، مُعَقَّل(۳۲) میکند گر شود مات اندر این آن بُوالعَلاآن نباشد مات، باشد ابتلایک بلا از صد بلااش واخَرَدیک هُبوطش بر مَعارج ها(۳۳) بَرَدخام شوخی که رهانیدش مُدام(۳۴)از خُمار صد هزاران زشت خامعاقبت او پخته و اُستاد شدجَست از رِقِّ(۳۵) جهان و آزاد شداز شراب لایزالی گشت مستشد مُمَیِّز، از خلایق باز رستز اعتقاد سستِ پُر تقلیدشانوز خیال دیدهٔ بیدیدشانای عجب چه فن زند ادراکشانپیش جَزر و مَدِّ بحر بینشان؟ * قرآن کریم، سوره آل عمران(٣)، آیه ۴٠Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #40«... كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«… بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 18, Divan e Shamsگفتم که « ز آتشهایِ دل، بر روی مَفرَشهای دلمی غَلْت در سودایِ دل تا بحرِ یَفْعَل ما یَشا»؟قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim(#14), Line #27« …وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ »« … و هر چه خواهد همان مىكند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 28, Divan e Shamsگَهْ عاشقِ این پنج و شَش، گَهْ طالبِ جانهایِ خَوشاین سوش کَش، آن سوش کَش، چون اشتری گم کرده جاگاهی چو چَه کَن پست رَو، مانندِ قارون سویِ گَوْ(۳۶)گَهْ چون مسیح و کِشتِ نو، بالا روان سویِ عُلاتا فضلِ تو راهش دهد، وز شَید و تلوین(۳۷) وارهدشَیّادِ(۳۸) ما شَیْدا شود، یکْ رنگ چون شمسُ الضُّحیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1397, Divan e Shamsچونکه من از دست شدم، در رهِ من شیشه منهور بنهی پا بنهم، هر چه بیابم شکنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1438, Divan e Shamsاگر یکدم بیاسایم، روانِ من نیاسایدمن آن لحظه بیاسایم که یک لحظه نیاسایممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1759, Divan e Shamsکی شود این روانِ من ساکن؟اینچنین ساکنِ روان که منممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1459, Divan e Shamsتا عاشق آن یارم، بیکارم و بر کارمسرگشته و پابرجا مانندهٔ پرگارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 28, Divan e Shamsچون ماهیان بحرش سَکَن(۳۹)، بحرش بُوَد باغ و وطنبحرش بُوَد گور و کفن، جز بحر را داند وبامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4047 ماهیان را نقد شد از عینِ آبنان و آب و جامه و دارو و خوابمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 نیست کسبی از توکّل خوبترچیست از تسلیم، خود محبوبتر؟بس گُریزند از بلا سویِ بلابس جهند از مار، سویِ اژدهامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2703, Divan e Shamsز مهجوران نمیجویی نشانی؟کجا رفت آن وفا و مهربانی؟درین خشکیِّ هجران ماهیانندبیا ای آبِ بحرِ زندگانیبرونِ آب، ماهی چند مانَد؟چه گویم؟ من نمیدانم، تو دانیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1728, Divan e Shamsچو ماهیَم که بیفکند موج بیرونشبه غیرِ آب نباشد پناه و دلخواهمکجا رَوَم به سرِ خویش؟ کی دلی دارم؟من و تن و دلِ من، سایهٔ شهنشاهم به توست بی خودیَم، گر خراب و گر مستمبه توست آگهیِ من، اگر من آگاهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 28, Divan e Shamsزین رنگ ها مُفْرَد شود، در خُنبِ عیسی(۴۰) در رَوَددر «صِبْغَةَ الله» رُو نهد تا «یَفْعَلُ اللَه مایَشا»قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #138« صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ.»« رنگ خدا [را بگیرید و به رنگ خدایی درآیید.] و چه کسی نکو رنگتر از خداوند است؟! [ مسلماً هیچکس ] و ماییم پرستندگان او.»قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim(#14), Line #27« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»« خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.» مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #500 او ز یکرنگیِّ عیسی، بو نداشتوز مِزاجِ خُمِّ عیسی، خُو نداشتجامهٔ صدْ رنگ از آن خُمِّ صفاساده و یکرنگ گشتی چون ضیانیست یکرنگی(۴۱) کزو خیزد مَلالبل مثالِ ماهی و آبِ زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یُبوست(۴۲) جنگهاستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 28, Divan e Shamsرَست از وَقاحت، وز حیا، وز دَوْر، وز نُقلانِ(۴۳) جارَست از برو، رست از بیا، چون سنگِ زیرِ آسیامُسْتَفْعِلُن مُسْتَفْعِلُن مُسْتَفْعِلُن مُسْتَفْعِلُن(۴۴)بابُ البَیانِ مُغْلَقٌ، قُلْ: صَمْتُنا اَوْلی بِناباب گفتار بسته است، بگو: «خموشیِ ما برای ما سزاوارتر است.»(۱) صدرِ سرا: سَرور و خواجهٔ خانه(۲) بار: اجازه ورود و درآمدن پیش کسی(۳) جویِ کَرَم: یعنی کَرَم و بزرگواری و بخشندگی که مانند جویبار سرشار و جاری است.(۴) گُلزار: در اینجا مراد عالم قدس الهی است.(۵) خرقه: جامه صوفیان و درویشان(۶) دستار: پارچه ای که دور سر می بندند.(۷) مُلکَت: پادشاهی(۸) اسباب: جمعِ سبب (۹) ماهْ رُخان: زیبا رویان (۱۰) شِکَرین: شیرین و مطبوع از جنس شِکَر. (۱۱) دستگه: دستگاه، قدرت و جمعیت، شکوه و جلال(۱۲) آهویِ تاتار: آهویی که از نافهٔ او مشک دلاویز به دست آرند.(۱۳) بیدل: عاشق، فقیر و مفلس(۱۴) بیدست: بی قدرت، فقیر و ناتوان(۱۵) ساقیِ خمّار: ساقی باده فروش، کنایه از حضرت معشوق است.(۱۶) قَلّاش: حیله گر، فقیر، باده پرست(۱۷) اصلِ سبب را بطلب: غیر حق را نبین و در علل و اسباب ظاهری مات و زمین گیر مشو، بل به سوی مسبّب الَاْسباب روی کن.(۱۸) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۱۹) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۲۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۲۱) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۲۲) مَعدوم: نیستشده، نیست و نابود(۲۳) تَفتیق: شکافتن(۲۴) کُدیهساز: گدایی کننده، تکدّی کننده(۲۵) ناواقفی: بی اطلاع هستی (۲۶) اللُه اعلَمْ بِالْخَفی: فقط خدا داناست به مسائل پنهان (۲۷) مَلول: افسرده، اندوهگین(۲۸) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نحس(۲۹) تصریف: تغییر(۳۰) مُغَفَّل: نادان، کم هوش(۳۱) عقال: ریسمانی که زانوی شتر را با آن بندند.(۳۲) مُعَقَّل: به بند کشیده شده(۳۳) مَعارج: بالا رفتن ها، جمع مَعْرَج(۳۴) مُدام: شراب(۳۵) رِقّ: بندگی(۳۶) گَوْ: گودال(۳۷) تلوین: هم هویت شدگی، همانیده گی، رنگارنگی(۳۸) شیّاد: فریب گر، سالوس(۳۹) سَکَن: جایگاه آرامش(۴۰) خنب عیسی: یکی از معجزات عیسی(ع) که اگر جامه صد رنگ را در خم می انداختند، سفید و سیاه بر می آمد.(۴۱) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی غرض و نفاق است.(۴۲) یُبوست: خشکی(۴۳) نُقلان: جابجا شدن، انتقال(۴۴) مُسْتَفْعِلُن: یکی از اجزای اصلی بحرعروضی رَجَز. از اوزان مورد علاقه مولاناست.************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 39, Divan e Shamsآه که آن صدر سرا میندهد بار مرا مینکند محرم جان محرم اسرار مرانغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرشپرسش همچون شکرش کرد گرفتار مراگفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کورنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مراغرقه جوی کرمم بنده آن صبحدممکان گل خوشبوی کشد جانب گلزار مراهر که به جوبار بود جامه بر او بار بودچند زیان است و گران خرقه و دستار مراملکت و اسباب گزین ماه رخان شکرینهست به معنی چو بود یار وفادار مرادستگه و پیشه تو را دانش و اندیشه تو راشیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرانیست کند هست کند بیدل و بیدست کندباده دهد مست کند ساقی خمار مراای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکنشهره مکن فاش مکن بر سر بازار مراگر شکند پند مرا زفت کند بند مرابر طمع ساختن یار خریدار مرابیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنویاصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر میبینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول ست*هی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثشرط روز بعث اول مردن استزآنکه بعث از مرده زنده کردن استجمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناه* قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ…»« اوست اوّل و آخر...»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۸۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #825 هم تو تانی کرد یا نعم المعیندیده معدومبین را هستْ بیندیدهيی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۸۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #832 کی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #654 دیده تن دایما تن بین بوددیده جان جان پر فن بین بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #840 جهد فرعونی چو بی توفیق بودهرچه او میدوخت آن تفتیق بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2441, Divan e Shamsجز عشق او در دل مکن تدبیر بیحاصل مکناندر مکان منزل مکن لا کن مکان را ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2329 چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگتر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2334 خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2981, Divan e Shamsزان مزد کار مینرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار گه گهیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2465, Divan e Shamsور دو سه روز چشم را بند کنی باتقواچشمه چشم حس را بحر در عیان کنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shamsچه شکرفروش دارم که به من شکر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شکر ندارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت برروید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1067 که درون سینه شرحت دادهایمشرح اندر سینهات بنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1071 که الم نشرح نه شرحت هست بازچون شدی تو شرحجو و کدیهسازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1639 هر زمان دل را دگر میلی دهمهر نفس بر دل دگر داغی نهمکل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیددر هر بامداد(هر لحظه) کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 لحظهای ماهم کند یک دم سیاهخود چه باشد غیر این کار الهپیش چوگانهای حکم کن فکانمیدویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4453 ترک جلدی کن کزین ناواقفیلب ببند، الله اعلم بالخفیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1619 حاکم است و یفعل الله مایشااو ز عین درد انگیزد دواقرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۰Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #40« قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»« گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، در حالى كه به پيرى رسيدهام و زنم نازاست؟ گفت: بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim(#14), Line #27« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»« خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»قرآن کریم، سوره حج(۲۲)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #18« أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»« آيا نديدهاى كه هر كس در آسمانها و هر كس كه در زمين است و آفتاب و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم خدا را سجده مىكنند؟ و بر بسيارى عذاب محقق شده و هر كه را خدا خوار سازد، هيچ كس گراميش نمىدارد. زيرا خدا هر چه بخواهد همان مىكند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1625 چار طبع و علت اولی نیمدر تصرف دایما من باقیمکار من بی علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781 با سلیمان پای در دریا بنهتا چو داود آب سازد صد زرهآن سلیمان پیش جمله حاضرستلیک غیرت چشمبند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکی و فضولاو به پیش ما و ما از وی ملولتشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدچشم او مانده ست در جوی روانبی خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب های جهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2759 این عجب نبود که کور افتد به چاهبوالعجب افتادن بینای راهاین قضا را گونه گون تصریفهاستچشمبندش یفعلالله مایشاست*هم بداند هم نداند دل فنشموم گردد بهر آن مهر آهنشگوییی دل گویدی که میل اوچون درین شد، هرچه افتد باش گوخویش را زین هم مغفل میکنددر عقالش جان معقل میکند گر شود مات اندر این آن بوالعلاآن نباشد مات باشد ابتلایک بلا از صد بلااش واخردیک هبوطش بر معارج ها بردخام شوخی که رهانیدش مداماز خمار صد هزاران زشت خامعاقبت او پخته و استاد شدجست از رق جهان و آزاد شداز شراب لایز
view more