برنامه صوتی شماره ۸۶۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۲۷ آوریل ۲۰۲۱ - ۸ اردیبهشتPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1069, Divan e Shamsدر سَماعِ عاشقان زد فرّ و تابش بر اَثیر(۱)گر سَماعِ منکران اندر نگیرد، گو مَگیرقسمتِ حقّست قومی در میانِ آفتابپای کوبانند و قومی در میانِ زَمهَریر(۲)قسمتِ حقّست قومی در میانِ آبِ شورتلخ و غمگینند و قومی در میانِ شهد و شیرنوبتِ اَلْفَقْرُ فَخْری تا قیامت میزنند*تو که داری مِی خور و مِی ده شب و روز ای فقیرفقر را در نورِ یزدان جو، مجو اندر پلاسگر برهنه مَرد بودی، مَرد بودی نیز سیربانگِ مرغان میرسد، بَرمیفشانی پَرّ و باللیک اگر خواهی بپرّی، پای را بَرکَش ز قیرعقلِ تو در بندِ جان و طبعِ تو در بندِ نانمغزها اندر خمار و دستها اندر خمیرعارفا، گر کاهلی آمد قِرانِ کاهلانجاءَ نَصْرُالله** آمد، اَبْشِرُوا جاءَ البَشیر***یاری و پیروزی خدا رسید.بشارت دهید که بشارتگر آمد.گر میِ خود را دگر جا خرج کردی ای جوانهر که آن جا گرم باشد، این طرف باشد زَحیر(٣)گرمیی با سردیی و سردیی با گرمییچونکه آنجا گرم بودی، سردی اینجا ناگزیرلیک نومیدی رها کن، گرمیِ حق بیحَدَستپیشِ این خورشیدِ گرمی ذرّهیی باشد سَعیر(۴)همچو مغناطیس میکَش طالبان را بیزبانبس بُوَد بسیار گفتی، ای نذیرِ(۵) بینظیر* حدیث« اَلْفَقْرُ فَخري.»« فقر مایهٔ افتخار من است.»** قرآن کریم، سوره نصر(۱۱۰)، آیه ۱Quran, Sooreh An-Nasr(#110), Line #1« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ.»« چون يارى خدا و پيروزى فراز آيد،»*** قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۹۶Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #96« فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا ۖ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ.»« چون مژدهدهنده آمد و جامه بر روى او انداخت، بينا گشت. گفت: آيا نگفتمتان كه آنچه من از خدا مىدانم شما نمىدانيد؟»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2959 گفت: بهرِ شاه، مبذول است جان او چرا آید شفیع اندر میان؟لی مَعَالله وقت بود آن دَم مرالا یَسَعْ فیهِ نَبیٌّ مُجتَبی برای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیده ای در آن مقام یا حال جا ندارد.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2986 لیک بعضی زین صدا کَرتر شدندباز بعضی صافی و برتر شدند مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3003 گفت حق: دانم که این پرسش تو رانیست از اِنکار و غفلت وَز هواورنه تأدیب و عِتابت کردمیبهرِ این پرسش تو را آزُردمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1847 چون نپرسی، زودتر کشفت شودمرغِ صبر از جمله پَرّانتر بُوَدور بپرسی دیرتر حاصل شودسَهل از بی صبریت مشکل شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4059 هر که را فتح و ظَفَر(۶) پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بیمُرادهر که پایَندانِ(۷) وی شد وصلِ یاراو چه ترسد از شکست و کارزار؟چون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۸)گر بَرَد اسپش هرآنکه اسپجُوستاسپ رو گو، نه که پیش آهنگ اوست؟مرد را با اسپ کی خویشی بُوَد؟عشقِ اسپش از پیِ پیشی بُوَدبهرِ صورت ها مَکَش چندین زَحیر(۹)بیصُداعِ(۱۰) صورتی، معنی بگیرهست زاهد را غمِ پایانِ کارتا چه باشد حالِ او روزِ شمار؟عارفان، ز آغاز گشته هوشمنداز غم و احوالِ آخر فارغاند بود عارف را همین خوف و رَجا(۱۱)سابقهدانیش، خورد آن هر دو رادید، کو سابق زراعت کرد ماشاو همیداند چه خواهد بود چاش(۱۲)عارف است و باز رَست از خوف و بیمهای هو را کرد تیغِ حق دو نیمبود او را بیم و اومید از خداخوف فانی شد، عِیان گشت آن رَجاچون شکست او گوهرِ خاص آن زمانزآن امیران خاست(۱۳) صد بانگ و فَغانکین چه بیباکی است؟ والله کافر استهر که این پر نور گوهر را شکستوآن جماعت جمله از جهل و عَما(۱۴)درشکسته دُرِّ امرِ شاه راقیمتی گوهر نتیجهٔ مهر و وُد(۱۵)بر چنان خاطر چرا پوشیده شد؟ « تشنیع زدنِ اُمَرا بر اَیاز که چرا شکستش؟ و جواب دادنِ اَیاز ایشان را.»گفت اَیاز: ای مهترانِ نامورامرِ شه بهتر به قیمت یا گُهر؟امرِ سلطان بِه بُوَد پیشِ شمایا که این نیکو گُهَر؟ بهرِ خداای نظرتان بر گُهَر بر شاه نَهقبلهتان غول ست و جادهٔ راه نَهمن ز شَه بر مینگردانم نظرمن چو مُشرک روی نآرم با حَجَر(۱۶)بیگُهَر جانی که رنگین سنگ رابرگُزیند، پس نَهد شاهِ مراپشت سویِ لُعبتِ(۱۷) گلرنگ کُنعقل در رنگ آورنده دَنگ(۱۸) کُنبه بت رنگین پشت کن، عقل خود را مبهوت آفریننده رنگ کن.اندرآ در جو سَبو بر سنگ زنآتش اندر بو و اندر رنگ زن گرنه یی در راهِ دین از رهزنانرنگ و بو مَپْرَست مانندِ زنان سر فرود انداختند آن مِهترانعذرجویان گشته زآن نِسیان(۱۹) به جاناز دلِ هر یک دو صد آه آن زمانهمچو دودی میشدی تا آسمانکرد اشارت شَه به جَلّادِ کُهُنکه ز صَدرم این خَسان(۲۰) را دور کُناین خَسان چه لایقِ صَدرِ مَناند؟کز پیِ سنگ امرِ ما را بشکنندامرِ ما پیشِ چنین اهلِ فَسادبهرِ رنگین سنگ شد خوار و کَساد(۲۱) مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله*(۲۲)لیکَش این دانش و کِفایَت نیستگوید: این مُشکل و کِنایات(۲۳) استاین صَریح است این کِنایَت نیست* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۴۵ Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #94 در حقیقت هر عدو داروی توستکیمیا و نافِع و دِلجویِ توستکه ازو اندر گریزی در خَلااِستِعانَت جویی از لطفِ خدادر حقیقت دوستانت دشمناندکه ز حضرت دور و مشغولت کنندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4453 ترک جَلْدی کن کزین ناواقفی(۲۴)لب ببند، اللُه اعلَمْ بِالْخَفی(۲۵)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1083 بندِ گوش او شده هم هوشِ اوهوش با حق دار ای مدهوشِ اومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1113 هر چه صورت می وسیلت(۲۶) سازدشزان وسیلت بحر، دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3516 کافِ کافی آمد او بهرِ عِباد(۲۷)صدقِ وعدهٔ کهیعص*در توضیح « كهيعص »(كاف، ها، يا، عين، صاد)ک، رمز کافی بودن خدا یا زندگی.ه، رمز هدایت زندگی.ی، رمز یَد یا گشاده دستی و فراوانی زندگی.ع، رمز علیم، دانایی زندگی، برعکس جهل من ذهنی.ص، رمز صادقُ الوَعد بودن زندگی- خوش قولی خدا در مقابل دروغین بودن وعده های من ذهنی.کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنمموسیی را دل دهم به یک عصاتا زَنَد بر عالَمی شمشیرهادستِ موسی را دهم یک نور و تاب**که طپانچه میزند بر آفتابچوب را ماری کنم من هفت سَرکه نزایَد ماده مار او را ز نَر خون نیامیزم در آبِ نیل منخود کنم خون، عینِ آبش را به فنشادیت را غم کنم چون آبِ نیلکه نیابی سویِ شادیها سَبیلباز چون تجدیدِ ایمان بَرتَنی(۲۸)باز از فرعون بیزاری کُنیموسی رحمت ببینی آمدهنیلِ خون بینی ازو آبی شدهچون سَرِ رشته نگه داری دروننیلِ ذوق تو نگردد هیچ خونمن گمان بُردم که ایمان آورمتا ازین طوفانِ خون آبی خورممن چه دانستم که تبدیلی کنددر نهادِ من، مرا نیلی کندسویِ چشمِ خود یکی نیلم روانبرقرارم پیشِ چشمِ دیگران * قرآن کریم، سوره مريم (١٩) ، آیه ١Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #1« كهيعص.» حروف كهيعص (مفتاح) حقيقت وعده حق تعالى است.**۱ قرآن کریم، سوره اعراف (٧) ، آیه ١٠٨Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #108« وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ.»« و دستش را بيرون آورد، در نظر آنان كه مىديدند سفيد و درخشان بود.»**۲ قرآن کریم، سوره قصص (٢٨) ، آیه ٣٢Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #32« اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ…»«دست خود در گريبان ببر تا بيرون آيد سفيد بىهيچ آسيبى…» مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1407 زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظنّ ست و حَیرانی نظرعقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفی* همچو کَنعان سر ز کشتی وا مَکَشکه غرورش، داد نفسِ زیرَکَشکه برآیم بر سرِ کوهِ مَشید**مِنّتِ نوحم چرا باید کشید؟* قرآن کریم، سوره زمر (۳۹) ، آیه ۳۸و۳۶Quran, Sooreh Al-Zumar(#39), Line #36,38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …» (۳۶)« آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…» (۳۸)« بگو: خدا براى من بس است.»** قرآن کریم، سوره هود (۱۱)، آیه ۴۳و۴۲Quran, Sooreh Hud(#11), Line #42,43« وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ.» (۴۲)« كشتى آنان را در ميان امواجى چون كوه مىبرد. نوح پسرش را كه در گوشهاى ايستاده بود ندا داد: اى پسر، با ما سوار شو و با كافران مباش.»« قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ.» (۴۳)« گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارندهاى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرقشدگان بود.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #802 تا لبِ بحر، این نشانِ پایهاستپس نشانِ پا درونِ بحر، لاستزآنکه منزل هایِ خشکی ز احتیاطهست دِه ها و وطن ها و رِباط(۲۹)باز منزل هایِ دریا در وقوفوقتِ موج و حبس، بی عَرصه(۳۰) و سُقوف(۳۱)نسیت پیدا آن مراحل را سَنامنه نشان ست آن منازل را، نه نامهست صد چندان میان مَنزلَینآن طرف که از نما تا روحِ عَیندر فناها این بقا را دیدهایبر بقایِ جسم چون چَفسیدهای؟هین بده ای زاغ این جان، باز باشپیشِ تبدیلِ خدا جانْ باز باشتازه میگیر و کهن را میسپارکه هر امسالت فزون است از سه پار(۳۲) مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2358 چونکه قَسّام اوست، کفر آمد گِلهصبر باید، صِبر مِفتاحُ الصِّلَهغیر حق جمله عَدواند، اوست دوستبا عدو از دوست شَکْوَت کی نکوست؟تا دهد دوغَم، نخواهم اَنگبینزانکه هر نعمت غمی دارد قَرینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1863, Divan e Shamsای سَنْجَقِ(۳۳) نَصْرُالَله، وی مَشعلهٔ یاسین(۳۴)یا رَب چه سَبُک روحی، بر چشم و سَرَم بِنشینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1957 ترس و نومیدیت دان آواز غولمیکشد گوش تو تا قَعرِ سُفولهر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دَرَد(۱) اَثیر: کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد. مجازاً آسمان، فلک(۲) زَمهَریر: سرمای شدید(۳) زَحیر: رنج و درد(۴) سَعیر: دوزخ، آتش افروخته، زبانهٔ آتش(۵) نذیر: ترساننده، بیم دهنده(۶) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۷) پایَندان: ضامن، کفیل(۸) تُرَّهات: سخنان یاوه و بی ارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بی ارزش و بی اهمیت(۹) زَحیر: ناله ای که از خستگی و آزردگی برآید(۱۰) صُداع: سر درد، زحمت(۱۱) خوف و رَجا: بیم و امید(۱۲) چاش: محصول(۱۳) خاستن: بلند شدن، برپا شدن، برخاستن(۱۴) عَما: کوری(۱۵) وُدّ: دوستی(۱۶) حَجَر: سنگ (۱۷) لُعبت: بازیچه، بت(۱۸) دَنگ: احمق، مبهوت(۱۹) نِسیان: فراموشی(۲۰) خَسان: جمع خَس، فرومایگان(۲۱) کَساد: بی رونق، بی رواج(۲۲) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۲۳) کِنایات: جمع کنایه و کنایت، مقابل صراحت، پوشیده سخن گفتن(۲۴) ناواقفی: معلومات و دانش من ذهنی(۲۵) اللُه اعلَمْ بِالْخَفی: فقط خدا داناست به مسائل پنهان (۲۶) وسیلت: وسیله(۲۷) عِباد: بندگان، جمع عبد(۲۸) بَرتَنی: بِتَنی، از مصدر تنیدن(۲۹) رِباط: کاروانسرا(۳۰) عَرصه: فضای جلوی عمارت(۳۱) سُقوف: سقف ها(۳۲) پار: سال گذشته(۳۳) سَنْجَق: بیرق، عَلَم(۳۴) یاسین: نام یکی از سوره های قرآن است. در لهجه قبیله طیّ به معنی انسان است.************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1069, Divan e Shamsدر سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیرگر سماع منکران اندر نگیرد گو مگیرقسمت حقست قومی در میان آفتابپای کوبانند و قومی در میان زمهریرقسمت حقست قومی در میان آب شورتلخ و غمگینند و قومی در میان شهد و شیرنوبت الفقر فخری تا قیامت میزنند*تو که داری می خور و می ده شب و روز ای فقیرفقر را در نور یزدان جو مجو اندر پلاسگر برهنه مرد بودی مرد بودی نیز سیربانگ مرغان میرسد برمیفشانی پر و باللیک اگر خواهی بپری پای را برکش ز قیرعقل تو در بند جان و طبع تو در بند نانمغزها اندر خمار و دستها اندر خمیرعارفا گر کاهلی آمد قران کاهلانجاء نصرالله** آمد ابشروا جاء البشیر***یاری و پیروزی خدا رسید.بشارت دهید که بشارتگر آمد.گر می خود را دگر جا خرج کردی ای جوانهر که آن جا گرم باشد این طرف باشد زحیرگرمیی با سردیی و سردیی با گرمییچونکه آنجا گرم بودی سردی اینجا ناگزیرلیک نومیدی رها کن گرمی حق بیحدستپیش این خورشید گرمی ذرهیی باشد سعیرهمچو مغناطیس میکش طالبان را بیزبانبس بود بسیار گفتی ای نذیر بینظیر* حدیث« اَلْفَقْرُ فَخري.»« فقر مایهٔ افتخار من است.»** قرآن کریم، سوره نصر(۱۱۰)، آیه ۱Quran, Sooreh An-Nasr(#110), Line #1« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ.»« چون يارى خدا و پيروزى فراز آيد،»*** قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۹۶Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #96« فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا ۖ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ.»« چون مژدهدهنده آمد و جامه بر روى او انداخت، بينا گشت. گفت: آيا نگفتمتان كه آنچه من از خدا مىدانم شما نمىدانيد؟»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2959 گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندر میانلی معالله وقت بود آن دم مرالا یسع فیه نبی مجتبی برای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیده ای در آن مقام یا حال جا ندارد.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2986 لیک بعضی زین صدا کرتر شدندباز بعضی صافی و برتر شدند مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3003 گفت حق دانم که این پرسش تو رانیست از انکار و غفلت وز هواورنه تادیب و عتابت کردمیبهر این پرسش تو را آزردمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1847 چون نپرسی زودتر کشفت شودمرغ صبر از جمله پرانتر بودور بپرسی دیرتر حاصل شودسهل از بی صبریت مشکل شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4059 هر که را فتح و ظفر پیغام دادپیش او یک شد مراد و بیمرادهر که پایندان وی شد وصلِ یاراو چه ترسد از شکست و کارزارچون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوت اسپ و پیل هستش ترهاتگر برد اسپش هرآنکه اسپجوستاسپ رو گو نه که پیش آهنگ اوستمرد را با اسپ کی خویشی بودعشق اسپش از پی پیشی بودبهر صورت ها مکش چندین زحیربیصداع صورتی معنی بگیرهست زاهد را غم پایان کارتا چه باشد حال او روز شمارعارفان ز آغاز گشته هوشمنداز غم و احوال آخر فارغاند بود عارف را همین خوف و رجاسابقهدانیش خورد آن هر دو رادید، کو سابق زراعت کرد ماشاو همیداند چه خواهد بود چاشعارف است و باز رست از خوف و بیمهای هو را کرد تیغ حق دو نیمبود او را بیم و اومید از خداخوف فانی شد عیان گشت آن رجاچون شکست او گوهر خاص آن زمانزآن امیران خاست صد بانگ و فغانکین چه بیباکی است والله کافر استهر که این پر نور گوهر را شکستوآن جماعت جمله از جهل و عمادرشکسته در امر شاه راقیمتی گوهر نتیجه مهر و ودبر چنان خاطر چرا پوشیده شد « تشنیع زدنِ اُمَرا بر اَیاز که چرا شکستش؟ و جواب دادنِ اَیاز ایشان را.»گفت ایاز ای مهتران نامورامر شه بهتر به قیمت یا گهرامر سلطان به بود پیش شمایا که این نیکو گهر بهر خداای نظرتان بر گهر بر شاه نهقبلهتان غول ست و جاده راه نهمن ز شه بر مینگردانم نظرمن چو مشرک روی نارم با حجربیگهر جانی که رنگین سنگ رابرگزیند پس نهد شاه مراپشت سوی لعبت گلرنگ کنعقل در رنگ آورنده دنگ کنبه بت رنگین پشت کن، عقل خود را مبهوت آفریننده رنگ کن.اندرآ در جو سبو بر سنگ زنآتش اندر بو و اندر رنگ زن گرنه یی در راه دین از رهزنانرنگ و بو مپرست مانند زنان سر فرود انداختند آن مهترانعذرجویان گشته زآن نسیان به جاناز دل هر یک دو صد آه آن زمانهمچو دودی میشدی تا آسمانکرد اشارت شه به جلاد کهنکه ز صدرم این خسان را دور کناین خسان چه لایق صدر مناندکز پی سنگ امر ما را بشکنندامر ما پیش چنین اهل فسادبهر رنگین سنگ شد خوار و کساد مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsبس بدی بنده را کفی بالله*لیکش این دانش و کفایت نیستگوید این مشکل و کنایات استاین صریح است این کنایت نیست* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۴۵ Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #94 در حقیقت هر عدو داروی توستکیمیا و نافع و دلجوی توستکه ازو اندر گریزی در خلااستعانت جویی از لطف خدادر حقیقت دوستانت دشمناندکه ز حضرت دور و مشغولت کنندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4453 ترک جلدی کن کزین ناواقفیلب ببند الله اعلم بالخفیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1083 بند گوش او شده هم هوش اوهوش با حق دار ای مدهوش اومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1113 هر چه صورت می وسیلت سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3516 کاف کافی آمد او بهر عبادصدق وعده کهیعص*در توضیح « كهيعص »(كاف، ها، يا، عين، صاد)ک، رمز کافی بودن خدا یا زندگی.ه، رمز هدایت زندگی.ی، رمز یَد یا گشاده دستی و فراوانی زندگی.ع، رمز علیم، دانایی زندگی، برعکس جهل من ذهنی.ص، رمز صادقُ الوَعد بودن زندگی- خوش قولی خدا در مقابل دروغین بودن وعده های من ذهنی.کافیم بدهم تو را من جمله خیر بیسبب بیواسطه یاری غیرکافیم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنمموسیی را دل دهم به یک عصاتا زَنَد بر عالمی شمشیرهادست موسی را دهم یک نور و تاب**که طپانچه میزند بر آفتابچوب را ماری کنم من هفت سرکه نزاید ماده مار او را ز نر خون نیامیزم در آب نیل منخود کنم خون عین آبش را به فنشادیت را غم کنم چون آب نیلکه نیابی سوی شادیها سبیلباز چون تجدید ایمان برتنیباز از فرعون بیزاری کنیموسی رحمت ببینی آمدهنیل خون بینی ازو آبی شدهچون سر رشته نگه داری دروننیل ذوق تو نگردد هیچ خون من گمان بردم که ایمان آورم تا ازین طوفان خون آبی خورممن چه دانستم که تبدیلی کنددر نهاد من مرا نیلی کندسوی چشم خود یکی نیلم روانبرقرارم پیش چشم دیگران * قرآن کریم، سوره مريم (١٩) ، آیه ١Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #1« كهيعص.» حروف كهيعص (مفتاح) حقيقت وعده حق تعالى است.**۱ قرآن کریم، سوره اعراف (٧) ، آیه ١٠٨Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #108« وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ.»« و دستش را بيرون آورد، در نظر آنان كه مىديدند سفيد و درخشان بود.»**۲ قرآن کریم، سوره قصص (٢٨) ، آیه ٣٢Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #32« اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ…»«دست خود در گريبان ببر تا بيرون آيد سفيد بىهيچ آسيبى…» مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1407 زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظن ست و حیرانی نظرعقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که اللهام کفی* همچو کنعان سر ز کشتی وا مکشکه غرورش داد نفس زیرکشکه برآیم بر سر کوه مشید**منت نوحم چرا باید کشید* قرآن کریم، سوره زمر (۳۹) ، آیه ۳۸و۳۶Quran, Sooreh Al-Zumar(#39), Line #36,38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …» (۳۶)« آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…» (۳۸)« بگو: خدا براى من بس است.»** قرآن کریم، سوره هود (۱۱)، آیه ۴۳و۴۲Quran, Sooreh Hud(#11), Line #42,43« وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ.» (۴۲)« كشتى آنان را در ميان امواجى چون كوه مىبرد. نوح پسرش را كه در گوشهاى ايستاده بود ندا داد: اى پسر، با ما سوار شو و با كافران مباش.»« قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ.» (۴۳)« گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارندهاى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرقشدگان بود.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #802 تا لب بحر این نشان پایهاستپس نشان پا درون بحر لاستزآنکه منزل های خشکی ز احتیاطهست ده ها و وطن ها و رباطباز منزل های دریا در وقوفوقت موج و حبس بی عرصه و سقوفنسیت پیدا آن مراحل را سنامنه نشان ست آن منازل را نه نامهست صد چندان میان منزلینآن طرف که از نما تا روح عیندر فناها این بقا را دیدهایبر بقای جسم چون چفسیدهایهین بده ای زاغ این جان باز باشپیش تبدیل خدا جان باز باشتازه میگیر و کهن را میسپارکه هر امسالت فزون است از سه پار مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2358 چونکه قسام اوست کفر آمد گلهصبر با
view more