برنامه صوتی شماره ۸۶۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۳۰ مارس ۲۰۲۱ - ۱۱ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1305, Divan e Shamsکعبهٔ جانها تویی، گِردِ تو آرَم طَوافجغد نِیَم، بر خراب هیچ ندارم طوافپیشه ندارم جُزین، کار ندارم جُزینچون فلکم، روز و شب پیشه و کارم طوافبهتر ازین یار کیست؟ خوشتر ازین کار چیست؟پیشِ بُتِ من سجود، گِردِ نگارم طوافرَخت کشیدم به حج، تا کنم آنجا قراربُرد عرب رَختِ من، بُرد قرارم طوافتشنه چه بیند به خواب؟ چشمه و حوض و سبوتشنهٔ وصلِ تواَم، کی بگذارم طواف؟چونکه بَرآرَم سجود، بازرَهَم از وجودکعبه شَفیعم شود، چونکه گُزارم(۱) طوافحاجیِ عاقل طواف چند کند؟ هفت هفتحاجیِ دیوانهام، من نَشُمارم طوافگفتم گُل را که خار کیست؟ ز پیشش بِرانگفت: بسی کرد او گِردِ عِذارم(۲) طوافگفت به آتش هوا: دود نه در خوردِ توستگفت: بِهِل(۳) تا کند گِردِ شَرارم طوافعشق مرا میستود کاو همه شب همچو ماهبر سر و رو میکُند گِردِ غبارم طوافهمچو فلک میکند بر سرِ خاکم سجودهمچو قَدَح میکند گِردِ خمارم طوافخواجه عجب نیست اینک من بِدَوم پیشِ صیدطُرفه که بر گِردِ من کرد شکارم طوافچار طبیعت چو چار گردنِ(۴) حمّال دانهمچو جنازه مَبا(۵) بر سرِ چارم طوافهست اثرهایِ یار در دِمَنِ(۶) این دیارورنه نبودی بَرین تیره دیارم طوافعاشقِ ماتِ وِیَم، تا بِبَرَد رَختِ منورنه نبودی چنین گِردِ قمارم طوافسروِ بلندم که من سبز و خوشم در خزاننی چو حَشیشی(۷) بُوَد گِردِ بهارم طوافاز سپهِ رَشکِ ما تیرِ قضا میرسد*تا نکُنی بیسِپَر گِردِ حِصارم طوافخشتِ وجودِ مرا خُرد کُن ای غم، چو گَردتا که کُنم همچو گَرد گِردِ سَوارم طوافبس کن و چون ماهیان باش خموش اندر آبتا نه چو تابه شود بر سرِ نارم طواف* قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۷۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #77« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖفَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا.»« بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت. ولی شما تكذيب كرديد پس كيفر (این تکذیب) همراهتان خواهد بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3104, Divan e Shamsطوافِ کعبهٔ دل کن اگر دلی داریدِلَست کعبهٔ معنی، تو گِل چه پنداریطواف کعبهٔ صورت حَقَت بِدان فرمودکه تا به واسطهٔ آن دلی به دست آریهزار بار پیاده طوافِ کعبه کنیقبولِ حق نشود گر دلی بیازاریبِده تو مُلْکَت(۸) و مال و دلی به دست آورکه دل ضیا(۹) دَهَدت در لَحَد(۱۰)، شبِ تاریهزار بدرهٔ زر، گر بَری به حضرت حقحَقَت بگوید دل آر، اگر به ما آریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #328 قبله جان را چو پنهان کرده اندهر کسی رُو جانبی آورده اندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساط مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۱۱)هست آن سلطانِ دل ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 دیده ما چون بسی علّت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَضیابی اندر دید او کل غَرَض مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #549 چون ز مُرده زنده بیرون میکشدهر که مُرده گشت، او دارد رَشَدچون ز زنده مُرده بیرون میکندنفسِ زنده سویِ مرگی میتَندمُرده شو تا مُخْرِجُ الْحَیِّ الصَّمَدزندهيی زین مُرده بیرون آوردمرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1490 « در بیان آنکه تَرکُ الجوابِ جوابٌ، مُقَرِّرِ این سخن که جوابُ الاَْحْمَقِ سکوتٌ، شرح این هر دو در این قصّه است که گفته میآید.»بود شاهی، بود او را بندهایمُرده عقلی بود و شهوتزندهایخُردههایِ خدمتش بگذاشتیبد سگالیدی(۱۲)، نکو پنداشتیگفت شاهنشه: جِرااَش(۱۳) کم کنیدور بجنگد، نامش از خط بَرزنیدعقلِ او کم بود و حرصِ او فزونچون جِرا کم دید، شد تند و حَرون(۱۴)عقل بودی، گِردِ خود کردی طوافتا بدیدی جُرمِ خود گشتی معافچون خری پا بسته، تُندَد(۱۵) از خریهر دو پایش بسته گردد بَرسَری(۱۶)پس بگوید خر که یک بَندم بس استخود مدان، کان دو ز فعلِ آن خَس است مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #329 « تمثیلِ روش هایِ مختلف و همّت های گوناگون به اختلافِ تَحرّیِ مُتَحرّیان در وقتِ نماز، قبله را به وقتِ تاریکی و تحرّیِ غوّاصان در قعرِ بحَر.»همچو قومی که تَحرّی(۱۷) میکنندبر خیالِ قبله سویی میتَنندچونکه کعبه رُو نمایَد صبحگاهکشف گردد که: کِه گُم کرده ست راه*یا چو غَوّاصان به زیرِ قَعرِ آبهر کسی چیزی همی چیند شتاببر امیدِ گوهر و دُرِّ ثَمین(۱۸)توبره(۱۹) پُر میکنند از آن و اینچون بر آیند از تَگِ(۲۰) دریای ژرفکشف گردد صاحبِ دُرِّ شگرف(۲۱)وآن دگر که بُرد مرواریدِ خُردوآن دگر که سنگریزه و شَبَّه(۲۲) بُردهکَذی(۲۳) یَبْلُوهُمُ(۲۴) بِالسّاهِرَة(۲۵)**فِتْنَةٌ ذاتُ افْتِضاحٍ قاهِرَة بدین سان آزمایشی رسوا کننده و نیرومند ایشان را در صحرای محشر می آزماید.همچنین هر قوم چون پروانگانگِردِ شمعی پَرزنان، اندر جهانخویشتن بر آتشی برمیزنندگِردِ شمعِ خود طَوافی میکُنندبر امیدِ آتشِ موسیِّ بخت***کز لَهیبش(۲۶) سبزتر گردد درختفضلِ آن آتش شنیده هر رَمه(۲۷)هر شَرَر(۲۸) را، آن گُمان بُرده همهچون برآید صبحدم نورِ خُلود(۲۹)وانماید هر یکی چه شمع بود هر که را پَر سوخت زآن شمعِ ظَفَربِدْهدش آن شمعِ خوش، هشتاد پَرجَوْقِ(۳۰) پروانهٔ دو دیده دوختهمانده زیرِ شمعِ بَد، پَر سوختهمیطَپد اندر پشیمانیّ و سوز****میکند آه از هوایِ چشمْدوزشمعِ او گوید که چون من سوختمکَی تو را بِرْهانم از سوز و ستم؟شمعِ او گریان که من سَرسوختهچون کنم مر غیر را افروخته؟ * قرآن کریم، سوره طارق(۸۶)، آیه ۹Quran, Sooreh At-Tariq(#86), Line #9« يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ.»« روزى كه رازها آشكار مىشود.»** قرآن کریم، سوره نازعات(۷۹)، آیه ۱۴Quran, Sooreh An-Nazi'at(#79), Line #14« فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ.»« و آنها خود را در آن صحرا خواهند يافت.»*** قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #3« نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.»« براى آنها كه ايمان مىآورند داستان راستين موسى و فرعونرا بر تو مىخوانيم.»**** قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۵۶Quran, Sooreh Al-Zumar(#39), Line #56« أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»« تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كار خدا كوتاهى كردم، و از مسخرهكنندگان بودم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 پس بنه بر جای هر دَم را عِوَض تا ز وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرضقرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Al-Alaq(#96), Line #19« كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.» « نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزدیک شو.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1209 سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۳۱)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقتَرِبْ « کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4385 پارهدوزم، پاره در موضع نهمهر کسی را شربت اندر خور دهمهست سرِّ مرد چون بیخ درختزآن بروید برگهاش از چوبِ سختدرخورِ آن بیخِ رُسته برگهادر درخت و در نفوس و در نُهیبرفلک، پَرهاست ز اشجارِ وفااَصْلُها ثابت، وَ فَرْعُه فِی السَّماچون بِرُست از عشق پر بر آسمانچون نروید در دلِ صدرِ جهان؟ موج میزد در دلش عفوِ گنهکه ز هر دل تا دل آمد روزنه که ز دل تا دل یقین روزن بودنه جدا و دور چون دو تن بودمُتّصل نَبْوَد سُفالِ دو چراغنورشان مَمزوج باشد در مَساغهیچ عاشق، خود نباشد وَصلْجُوکه نه معشوقش بُوَد جویایِ اولیک عشقِ عاشقان، تن زه کندعشقِ معشوقان، خوش و فربه کندچون درین دل برقِ مهرِ دوست جَستاندر آن دل، دوستی میدان که هست در دلِ تو مهرِ حق چون شد دوتُوهست حق را بی گمانی مِهرِ توهیچ بانگِ کف زدن نآید به دراز یکی دستِ تو، بی دستی دگرتشنه مینالد که ای آبِ گوارآب هم نالد که: کو آن آبْخوار؟جذبِ آب ست این عطش در جانِ ما ما از آنِ او و او هم آنِ ماحکمتِ حق در قضا و در قَدَرکرد ما را عاشقانِ همدگر مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #493 از محقِّق تا مقلِّد فرق هاستکین چو داودَست و آن دیگر صداستمنبعِ گفتارِ این، سوزی بُوَدوآن مقلِّد، کهنهآموزی بُوَدهین مشو غِرّه بِدآن گفتِ حَزینبار بر گاوست و بر گردون حَنینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #566 عکس، چندان باید از یارانِ خَوشکه شوی از بحرِ بیعکس، آبْکَشعکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دانچون پیاپی شد، شود تحقیق آنتا نشد تحقیق، از یاران مَبُراز صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّصاف خواهی چشم و عقل و سمع(۳۲) رابَردَران تو پردههایِ طَمْع(۳۳) رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4603 میلِ معشوقان، نهان است و سَتیر(۳۴) میلِ عاشق، با دو صد طبل و نَفیر(۳۵) مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1740 هر که عاشق دیدیش، معشوق دانکو به نسبت هست هم این و هم آنتشنگان گر آب جویند از جهانآب، جوید هم به عالَم تشنگانچون که عاشق، اوست تو خاموش باشاو چو گوش ات میکَشَد، تو گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1562 « نوشتنِ آن غلام، قصهٔ شکایتِ نقصانِ اجری سویِ پادشاه. »قصّه کوته کُن برایِ آن غلامکه سویِ شه برنوشته ست او پیامقصّه پُر جنگ و پُر هستیّ و کینمیفرستد پیشِ شاهِ نازنینکالبد نامهست، اندر وَی نگرهست لایق شاه را؟ آنگه ببَرگوشهیی رَوْ نامه را بگشا، بخوانبین که حرفش هست در خوردِ شهان؟گر نباشد درخور، آن را پاره کن*نامهٔ دیگر نویس و چاره کنلیک فتح نامهٔ تن زَپ(۳۶) مَدانورنه هر کس سرِّ دل دیدی عیاننامه بگشادن چه دشوارست و صَعْبکارِ مردانست، نه طفلانِ کَعْب(۳۷) جمله بر فهرست قانع گشتهایمزآنکه در حرص و هوا آغشتهایمباشد آن فهرست، دامی عامه راتا چنان دانند متن نامه راباز کن سَرنامه را، گردن مَتاب(۳۸)زین سخن، وَاللهُ اَعْلَم بِالصَّوابخداوند به راستی و درستی داناتر است.هست آن عنوان چو اِقرارِ زبانمتنِ نامهٔ سینه را کن امتحانکه موافق هست با اقرارِ تو؟تا منافقوار نَبْوَد کارِ توچون جَوالی(۳۹) بس گرانی میبَریزآن نباید کم(۴۰)، که در وی بنگریکه چه داری در جَوال از تلخ و خَوش؟گر همی ارزد کشیدن را، بکَشورنه خالی کن جوالت را ز سنگباز خر خود را از این بیگار و ننگدر جَوال آن کن که میباید کَشیدسویِ سلطانان و شاهانِ رشید(۴۱) * قرآن کریم، سوره حشر(۵۹)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Hashr(#59), Line #18« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.»« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد. و هر كس بايد بنگرد كه براى فردايش چه فرستاده است. از خدا بترسيد كه خدا به كارهايى كه مىكنيد آگاه است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1717 « بقیهٔ قصّۀ نوشتنِ آن غلام، رُقعه به طلبِ اِجری.»رفت پیش از نامه، پیشِ مَطْبَخی(۴۲)کای بخیل از مطبخِ شاهِ سَخی(۴۳)دُور ازو، وز همّتِ او کین قَدَراز جِریام(۴۴) آیدش اندر نظرگفت: بهرِ مصلحت فرموده استنه برایِ بُخل و نه تنگیِّ دستگفت: دهلیزی ست وَالله این سخنپیشِ شَه خاک است هم زَرِّ کهنمَطبخی دَه گونه حجّت برفراشتاو همه رد کرد از حرصی که داشتچون جِری کم آمدش در وقتِ چاشت(۴۵)زد بسی تَشْنیع(۴۶)، او سودی نداشتگفت: قاصد(۴۷) میکنید اینها شماگفت: نه که بنده فرمانیم مااین مگیر از فرع، این از اصل گیربر کمان کم زن، که از بازوست تیر ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ اِبتلاست*بر نَبی کم نِه گُنه، کآن از خداستآب از سر تیره است ای خیرهچشم(۴۸)پیشتر بنگر، یکی بگشای چشمشد ز خشم و غم درونِ بُقْعهای(۴۹)سویِ شه بنوشت خَشمین، رُقعهای(۵۰)اندر آن رُقعه، ثنایِ شاه گفتگوهرِ جُود و سخایِ شاه، سُفت(۵۱)کای ز بحر و ابر افزون کفِّ تودر قضایِ حاجتِ حاجاتجوزآنکه ابر آنچه دهد، گریان دهد**کفِّ تو خندان پَیاپَی خوان نهد ظاهرِ رُقعه اگرچه مدح بودبویِ خشم از مدح، اثرها مینمود(۵۲)زآن همه کارِ تو بینور است و زشتکه تو دُوری دُور از نورِ سرشترونقِ کارِ خَسان(۵۳) کاسِد(۵۴) شودهمچو میوهٔ تازه، زو(۵۵) فاسد شودرونقِ دنیا برآرَد زو کَسادزآنکه هست از عالَمِ کَون و فَسادخوش نگردد از مدیحی(۵۶) سینههاچونکه در مدّاح باشد کینههاای دل از کین و کراهت پاک شووآنگهان، اَلْحَمد خوان، چالاک شوبر زبان اَلْحَمد و اِکراهِ درون***از زبان تَلبیس(۵۷) باشد یا فسونوآنگهان(۵۸) گفته خدا که: ننگرممن به ظاهر، من به باطن ناظرم * قرآن کریم، سوره انفال(۸)، آیه ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«… مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ…»«… آنگاه كه تير مىانداختى، تو تير نمىانداختى، خدا بود كه تير مىانداخت…»** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۶۴Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #264« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ…»« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صدقههاى خويش را به منّت نهادن و آزار رسانيدن باطل مكنيد…»*** قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱۴۲Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #142«… وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى…»«... و چون به نماز برخيزند با اكراه و كاهلى برخيزند…»(۱) گُزاردن: ادا کردن، به جا آوردن(۲) عِذار: رخسار، صورت(۳) هِلیدن: گذاشتن، اجازه دادن(۴) گردن: در اینجا شانه، کتف(۵) مَبا: مخفّف مباد(۶) دِمَن: جمع دِمنه، به معنی آثار خانه و منازل ویران شده.(۷) حَشیش: هر نوع گیاه خشک، علف(۸) مُلْکَت: سلطنت، پادشاهی(۹) ضیا: نور، روشنایی(۱۰) لَحَد: گور، قبر(۱۱) بِرّ: نیکی، نیکویی(۱۲) سگالیدن: اندیشیدن، پنداشتن(۱۳) جِرا: مخفّف اجراء، به معنی حقوق و مستمری(۱۴) حَرون: سرکش، نافرمان(۱۵) تُندیدن: تندی کردن، خشمگین شدن(۱۶) بَرسَری: اضافه بار، در اینجا یعنی به علاوه.(۱۷) تَحرّی: جستجو کردن(۱۸) دُرِّ ثَمین: مروارید گرانبها(۱۹) توبره: کیسهٔ بزرگ(۲۰) تَگ: عمق، ته، ژرفا(۲۱) شگرف: نادر، کمیاب، زیبا(۲۲) شَبَه: نوعی سنگ سیاه براق است که به آن شَبَق نیز گویند.(۲۳) هکَذی: بدین سان(۲۴) یَبْلُوهُم: آزمایش می کند ایشان را.(۲۵) ساهِرَه: روی زمین، زمین قیامت(۲۶) لَهیب: زبانه آتش و گرمی آن(۲۷) رَمه: سپاه و لشکر، گروه مردم(۲۸) شَرَر: جرقه آتش، آتش(۲۹) خُلود: جاودانگی، بقای دائمی(۳۰) جَوْق: دسته، گروه(۳۱) لَزِب: چسبنده(۳۲) سمع: گوش(۳۳) طَمْع: حرص، آز(۳۴) سَتیر: مستور، پوشیده(۳۵) نَفیر: بوق یا شیپوری که از شاخ حیوانات ساخته میشد.(۳۶) زَپ: مفت، آسان(۳۷) طفلانِ کَعْب: اطفالی که به بازی مشغول اند.(۳۸) گردن مَتاب: سرپیچی مکن، رُخ متاب(۳۹) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه.(۴۰) زآن نباید کم: از آن نباید کمتر باشد، لااقلّ، دستِ کم(۴۱) رشید: راهنما، هدایت کننده(۴۲) مَطْبَخی: آشپز(۴۳) سَخی: کریم، بخشنده(۴۴) جِری: مخفّف اجراء، به معنی مستمری(۴۵) چاشت: اوّل روز، هنگام صبح(۴۶) تَشْنیع: بد گفتن، ناسزا گفتن(۴۷) قاصد: عمداً، از روی قصد(۴۸) خیرهچشم: بی حیا، بی شرم(۴۹) بُقْعه: خانه، سرا(۵۰) رُقعه: نامه، نوشته(۵۱) سُفتنِ گوهر: کنایه از سخنان بکر و تازه زدن است. (۵۲) اثرها مینمود: آثار خود را آشکار می کرد.(۵۳) خَس: فرومایه، پست (۵۴) کاسِد: بی رونق(۵۵) زو: مخفّف زود(۵۶) مدیح: مدیحه، قصیده (۵۷) تَلبیس: نیرنگ ساختن، پنهان کردن حقیقت(۵۸) وآنگهان: از این گذشته، به علاوه************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1305, Divan e Shamsکعبه جانها تویی گرد تو آرم طوافجغد نیم بر خراب هیچ ندارم طوافپیشه ندارم جزین کار ندارم جزینچون فلکم روز و شب پیشه و کارم طوافبهتر ازین یار کیست خوشتر ازین کار چیستپیش بت من سجود گرد نگارم طوافرخت کشیدم به حج تا کنم آنجا قراربرد عرب رخت من برد قرارم طوافتشنه چه بیند به خواب چشمه و حوض و سبوتشنه وصل توام کی بگذارم طوافچونکه برآرم سجود بازرهم از وجودکعبه شفیعم شود چونکه گزارم طوافحاجی عاقل طواف چند کند هفت هفتحاجی دیوانهام من نشمارم طوافگفتم گل را که خار کیست ز پیشش برانگفت بسی کرد او گرد عذارم طوافگفت به آتش هوا دود نه در خورد توستگفت بهل تا کند گرد شرارم طوافعشق مرا میستود کاو همه شب همچو ماهبر سر و رو میکند گرد غبارم طوافهمچو فلک میکند بر سر خاکم سجودهمچو قدح میکند گرد خمارم طوافخواجه عجب نیست اینک من بدوم پیش صیدطرفه که بر گرد من کرد شکارم طوافچار طبیعت چو چار گردن حمال دانهمچو جنازه مبا بر سر چارم طوافهست اثرهای یار در دمن این دیارورنه نبودی برین تیره دیارم طوافعاشق مات ویم تا ببرد رخت منورنه نبودی چنین گرد قمارم طوافسرو بلندم که من سبز و خوشم در خزاننی چو حشیشی بود گرد بهارم طوافاز سپه رشک ما تیر قضا میرسد*تا نکنی بیسپر گرد حصارم طوافخشت وجود مرا خرد کن ای غم چو گردتا که کنم همچو گرد گرد سوارم طوافبس کن و چون ماهیان باش خموش اندر آبتا نه چو تابه شود بر سر نارم طواف* قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۷۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #77« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖفَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا.»« بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت. ولی شما تكذيب كرديد پس كيفر (این تکذیب) همراهتان خواهد بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3104, Divan e Shamsطواف کعبه دل کن اگر دلی داریدلست کعبه معنی تو گل چه پنداریطواف کعبه صورت حقت بدان فرمودکه تا به واسطه آن دلی به دست آریهزار بار پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشود گر دلی بیازاریبده تو ملکت و مال و دلی به دست آورکه دل ضیا دهدت در لحد شب تاریهزار بدره زر گر بری به حضرت حقحقت بگوید دل آر اگر به ما آریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #328 قبله جان را چو پنهان کرده اندهر کسی رو جانبی آورده اندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برای آن دل پر نور و برهست آن سلطان دل ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرض مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #549 چون ز مرده زنده بیرون میکشدهر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمرده شو تا مخرج الحی الصمدزندهيی زین مرده بیرون آوردمرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1490 « در بیان آنکه تَرکُ الجوابِ جوابٌ، مُقَرِّرِ این سخن که جوابُ الاَْحْمَقِ سکوتٌ، شرح این هر دو در این قصّه است که گفته میآید.»بود شاهی بود او را بندهایمرده عقلی بود و شهوتزندهایخردههای خدمتش بگذاشتیبد سگالیدی نکو پنداشتیگفت شاهنشه جرااش کم کنیدور بجنگد نامش از خط برزنیدعقل او کم بود و حرص او فزونچون جرا کم دید شد تند و حرونعقل بودی گرد خود کردی طوافتا بدیدی جرم خود گشتی معافچون خری پا بسته تندد از خریهر دو پایش بسته گردد برسریپس بگوید خر که یک بندم بس استخود مدان کان دو ز فعل آن خس است مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #329 « تمثیلِ روش هایِ مختلف و همّت های گوناگون به اختلافِ تَحرّیِ مُتَحرّیان در وقتِ نماز، قبله را به وقتِ تاریکی و تحرّیِ غوّاصان در قعرِ بحَر.»همچو قومی که تحری میکنندبر خیال قبله سویی میتنندچونکه کعبه رو نماید صبحگاهکشف گردد که که گم کرده ست راه*یا چو غواصان به زیر قعر آبهر کسی چیزی همی چیند شتاببر امید گوهر و در ثمینتوبره پر میکنند از آن و اینچون بر آیند از تگ دریای ژرفکشف گردد صاحب در شگرفوآن دگر که برد مروارید خردوآن دگر که سنگریزه و شبه بردهکذی یبلوهم بالساهرة**فتنة ذات افتضاح قاهرة بدین سان آزمایشی رسوا کننده و نیرومند ایشان را در صحرای محشر می آزماید.همچنین هر قوم چون پروانگانگرد شمعی پرزنان اندر جهانخویشتن بر آتشی برمیزنندگرد شمع خود طوافی میکنندبر امید آتش موسی بخت***کز لهیبش سبزتر گردد درختفضل آن آتش شنیده هر رمههر شرر را آن گمان برده همهچون برآید صبحدم نور خلودوانماید هر یکی چه شمع بود هر که را پر سوخت زآن شمع ظفربدهدش آن شمع خوش هشتاد پرجوق پروانه دو دیده دوختهمانده زیر شمع بد پر سوختهمیطپد اندر پشیمانی و سوز****میکند آه از هوای چشمدوزشمع او گوید که چون من سوختمکی تو را برهانم از سوز و ستمشمع او گریان که من سرسوختهچون کنم مر غیر را افروخته * قرآن کریم، سوره طارق(۸۶)، آیه ۹Quran, Sooreh At-Tariq(#86), Line #9« يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ.»« روزى كه رازها آشكار مىشود.»** قرآن کریم، سوره نازعات(۷۹)، آیه ۱۴Quran, Sooreh An-Nazi'at(#79), Line #14« فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ.»« و آنها خود را در آن صحرا خواهند يافت.»*** قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #3« نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.»« براى آنها كه ايمان مىآورند داستان راستين موسى و فرعونرا بر تو مىخوانيم.»**** قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۵۶Quran, Sooreh Al-Zumar(#39), Line #56« أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»« تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كار خدا كوتاهى كردم، و از مسخرهكنندگان بودم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 پس بنه بر جای هر دم را عوض تا ز
view more