برنامه صوتی شماره ۸۵۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۹ فوریه ۲۰۲۱ - ۲۲ بهمنPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1553, Divan e Shamsما صحبتِ همدگر گُزینیمبر دامنِ همدگر نِشینیمیاران، همه پیشتر نِشینیدتا چهرهٔ همدگر ببینیم ما را ز درون موافقتهاستتا ظَن(۱) نَبَری که ما همینیم این دَم که نشستهایم با هممی بر کف و گُل در آستینیماز عین به غیب(۲) راه بُردیمزیرا همراه پیک دینیماز خانه به باغ راه داریم همسایهٔ سَرو و یاسمینیمهر روز به باغ اندر آییمگُلهای شکفته صد ببینیموز بهرِ نثارِ عاشقان رادامن دامن ز گُل بچینیماز باغ هر آنچه جمع کردیمدر پیش نَهیم و برگُزینیماز ما دلِ خویش دَرمَدُزدیدما دزد نِهایم، ما اَمینیماینک دَمِ ما نسیمِ آن گُلما گُلبُنِ(۳) گلشنِ یقینیمعالَم پُر شد نسیمِ آن گُلیعنی که بیا که ما چنینیمبومان بِبَرَد، چو بوی بُردیم(۴)مِه مان کند ار چه ما کِهینیم(۵)هر چند کمین غلامِ عشقیمچون عشق نِشَسته در کَمینیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۶)هست آن سلطانِ دل ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 دیده ما چون بسی علّت(۷) دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۸)یابی اندر دید او کل غَرَض مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 پس بنه بر جای هر دَم را عِوَض تا ز وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرض قرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹ Quran, Sooreh Al-Alaq(#96), Line #19« كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.» « نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1209 سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۹)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقتَرِبْ « کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساط مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1580, Divan e Shamsتا دلبرِ خویش را نبینیمجُز در تَکِ خونِ دل نَشینیمما بِهْ نَشَویم از نصیحتچون گمرهِ عشقِ آن بهینیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شدست جانمهر جا که رَوَم، به گلستانمتا صورتِ تو قرینِ دل شدبر خاک نِیَم، بر آسمانممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حقِ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَدکه بُوَد بِه مارِ بَد از یارِ بَدمارِ بَد جانی ستاند از سَلیمیارِ بَد آرد سوی نارِ مقیماز قَرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323 جز خضوع و بندگیّ و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمیگویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2163 هر که خواهد همنشینیِّ خداتا نشیند در حضورِ اولیااز حضورِ اولیا گر بِسکُلی(۱۰)تو هلاکی ز آنکه جزوِ بی کُلیهر که را دیو از کریمان وا بَرَدبی کَسَش یابد، سرش را او خَورَدیک بَدَست(۱۱) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1957 ترس و نومیدیت دان آواز غولمیکشد گوش تو تا قَعرِ سُفول(۱۲)هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دَرَدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #316 چون بسی ابلیسِ آدمروی هستپس به هر دستی نشاید داد دستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #328 قبله جان را چو پنهان کرده اندهر کسی رُو جانبی آورده اندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #407 در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2330 هر که بستاید تو را، دشنام دِهسود و سرمایه به مُفْلِس وام دِهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1221 دیو چون عاجز شود در اِفتِتاناِستِعانَت جوید او زین اِنسیانکه شما یارید با ما، یارییجانبِ مایید جانب دارییمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 تا کُنی مَر غیر را حَبْر و سَنیخویش را بَدخو و خالی میکُنیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 چشم داری تو، به چشمِ خود نِگرمَنگر از چشمِ سفیهی بیخبرگوش داری تو، به گوشِ خود شنوگوشِ گولان را چرا باشی گرو؟بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کنهم برایِ عقلِ خود اندیشه کنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته ست و ناخوش، ای عَلیل توبه کن، بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدو هر که را دیدی ز کوثر سرخرُواو محمدخوست با او گیر خو مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 هر که را دیدی ز کوثر خشک لبدشمنش میدار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ(۱۳) تو کو حقیقت هست خونآشامِ تواز خلیلِ(۱۴) حق بیاموز این سِیَر(۱۵)که شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت میبرندیادهاشان غایبیات میچرندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2634 نردِ دل با همدگر میباختنداز وَساوِس(۱۶) سینه میپرداختندهر دو را دل از تلاقی مُتَّسِع(۱۷)همدگر را قصّهخوان و مُستَمِع(۱۸)رازگویان با زبان و بیزباناَلْجَماعَه رَحْمَه را تأویل دان*« جماعت مایهٔ رحمت است.»آن اَشِر(۱۹) چون جفتِ آن شاد آمدیپنج ساله قصّهاش یاد آمدی* حدیث « اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ و فیِ الْفُرقَةِ عَذابٌ.»« در جمع و جماعت، رحمت است و در جدایی و تفرقه، عذاب.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3017 این چنین شه را ز لشکر زحمت استلیک همره شد، جماعت رحمت استاین چنین مه را ز اَختر ننگ هاستاو میانِ اَختران، بهرِ سَخاست(۲۰)امرِ شاوِرهُم پیمبر را رسید*گرچه رایی نیست رایَش را نَدید(۲۱)در ترازو، جو رفیقِ زر شده ستنَی از آنکه جو چو زر، گوهر شده ستروح، قالب را کُنون همره شده ستمدّتی سگ، حارِسِ دَرگه شده ست*** قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۵۹Quran, Sooreh Al-i-Imran(#3), Line #159«… وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ…»«… در كارها با ايشان مشورت كن…» ** قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #18«… وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ…»«… و سگشان بر درگاه غار دو دست خويش دراز كرده بود…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsامروز مرا چه شد؟ چه دانمامروز من از سَبُک دِلانمدر دیدهٔ عقل بس مَکینَم(۲۲)در دیدهٔ عشق بیمکانممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #612 تو مکانی، اصلِ تو در لامکاناین دکان بر بند و بگشا آن دکانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsافسوس که ساکنِ زمینمانصاف که صارِمِ(۲۳) زمانممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2034 این عجب که جان به زندان اندر استوآنگهی مِفتاحِ(۲۴) زندانش به دستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsاین طُرفه که با تَنِ زمینیبر پشتِ فلک همی دَوانمآن بار که چرخ بَرنَتابداز قوّتِ عشق می کشانماز سینهٔ خویش آتشش راتا سینهٔ سنگ می رسانماز لذّت و از صفایِ قَندشپُر شَهد شُدست این دهانماز مشکلِ شمسِ حقّ تبریزمن نکتهٔ مشکلِ جهانممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #414 جانِ گُرگان و سگان هر یک جداستمُتّحد جان هایِ شیرانِ خداستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #681 در معانی، قسمت و اَعداد نیستدر معانی تجزیه و اَفراد نیستاتّحادِ یار، با یاران خَوش استپایِ معنیگیر، صورت سرکَش استصورتِ سرکَش، گُدازان کُن به رنجتا ببینی زیرِ او وحدت، چو گنجور تو نگدازی، عنایت هایِ اوخود گُدازد، ای دلم مولایِ اواو نماید هم به دلها خویش رااو بدوزد خرقهٔ درویش رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #500 او ز یکرنگیِّ عیسی، بو نداشتوز مِزاجِ خُمِّ عیسی، خُو نداشتجامهٔ صدْ رنگ از آن خُمِّ صفاساده و یکرنگ گشتی چون ضیانیست یکرنگی(۲۵) کزو خیزد مَلالبل مثالِ ماهی و آبِ زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یُبوست(۲۶) جنگهاستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsاز مشکلِ شمسِ حقّ تبریزمن نکتهٔ مشکلِ جهانممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1940 گَه توی گویم تو را، گاهی منمهر چه گویم، آفتابِ روشنمهر کجا تابم ز مِشکاتِ(۲۷) دَمیحل شد آنجا مشکلاتِ عالمیظلمتی را کآفتابش بر نداشت از دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشْت(۲۸) مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #236 « گواهیِ فعل و قولِ بیرونی بر ضمیر و نورِ اندرونی »فعل و قول آمد گواهانِ ضمیرزین دو بر باطن تو استدلال گیرچون ندارد سَیرِ سِرَّت در درونبنگر اندر بولِ(۲۹) رنجور از برونفعل و قول آن بولِ رنجوران بُوَدکه طبیبِ جسم را بُرهان بُوَدوآن طبیبِ روح در جانش رَوَدوز رَهِ جان اندر ایمانش رَوَدحاجتش نآید به فعل و قولِ خوباِحذَرُوهُمْ(۳۰)، هُمْ جَواسیسُ الْقُلُوب*از آنان حذر کنید یعنی در برخورد با آنان حواستان جمع باشد که ایشان جاسوس دلها هستند، یعنی از احوال درونی شما خبر دارند.این گواهِ فعل و قول از وی بجُوکو به دریا نیست واصل، همچو جُو« در بیانِ آنکه نور خود از اندرونِ شخص منوّر، بیآنکه فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نورِ وی »لیک نورِ سالکی(۳۱) کز حد گذشتنورِ او پُر شد بیابانها و دشتشاهدیّاش فارغ آمد از شهودوز تکلّف ها و جان بازیّ و جُودنورِ آن گوهر چو بیرون تافته ستزین تَسَلُّس ها(۳۲) فراغت یافته ستپس مَجُو از وی گواهِ فعل و گفتکه ازو هر دو جهان چون گُل شِکُفت این گواهی چیست؟ اظهارِ نهانخواه قول و خواه فعل و غیرِ آنکه غرض اظهارِ سِرِّ جوهر استوصف، باقی، وین عَرَض بر مَعْبَر(۳۳) استاین نشانِ زَر، نمانَد بر مِحَک(۳۴)زَر بمانَد نیکنام و بی زِ شَکاین صَلات(۳۵) و این جهاد و این صیامهم نمانَد، جان بمانَد نیکنامجان چنین افعال و اقوالی نمودبر مِحَکِّ امر، جوهر را بسود(۳۶)که اعتقادم راست است اینک گواهلیک هست اندر گواهان اشتباهتَزکیه(۳۷) باید گواهان را، بِدانتزکیه ش صدقی که موقوفی(۳۸) بِدآناین را بدان که گواه های تو بر صحّتِ ایمانت باید پاک و بی غش باشد، و پاکی و خلوص شاهدان ایمانت همانا صدقی است که تو به آن پای بندی.حفظِ لفظ اندر گواه قولی استحفظِ عهد اندر گواهِ فعلی استگر گواهِ قول کژ گوید، رَد استور گواهِ فعل کژ پوید، رَد استقول و فعلِ بیتَناقُض(۳۹) بایَدَتتا قبول اندر زمان بیش آیَدَتسَعیُکُم شَتّی(۴۰)، تناقض اندرید**روز میدوزید، شب بر میدَریدتلاش های شما پراکنده و گونه گون است، و شما در دام تناقض گرفتار آمده اید. چنانکه مثلا روز می دوزید و شب همان را پاره می کنید.پس گواهی با تناقض کِه شْنَوَد؟یا مگر حِلمی(۴۱) کُند از لطفِ خَودفعل و قول، اظهارِ سِرّ است و ضَمیرهر دو پیدا میکند سِرِّ سَتیر(۴۲)چون گواهت تزکیه شد، شد قبولورنه مَحبوس(۴۳) است اندر مول مول(۴۴)تا تو بِسْتیزی، ستیزند ای حَرون(۴۵)فَانْتَظِرْهُم، اِنَّهُمْ مُنتَظِرون*** ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت پافشاری کنی، پاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند کرد. منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران اند.* حدیث« اِحذَرُوهُمْ فَاِنَّهُمْ جَواسیسُ الْقُلُوب »« بر حذر باشید از اینان که همانا ایشانند جاسوسان دلها »** قرآن کریم، سوره لیل(۹۲)، آیه ۴Quran, Sooreh Al-Lail(#92), Line #4« إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ »« كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»***۱ قرآن کریم، سوره سجده(۳۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh As-Sajdah(#32), Line #30« فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ »پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز منتظرانند.***۲ قرآن کریم، سوره الغاشية(۸۸)، آیه ۲۶-۲۱Quran, Sooreh Al-Ghaashiya(#88), Line #21-26« فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ.» (٢١)« پس پند ده، كه تو پند دهندهاى هستى.»« لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ.» (٢٢)« تو بر آنان فرمانروا نيستى.»« إِلَّا مَنْ تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ،» (٢٣)« مگر آن كس كه رويگردان شد و كفر ورزيد،»« فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ.» (۲۴)« پس خدايش به عذاب بزرگتر عذاب مىكند.« إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ.» (۲۵)« هر آينه بازگشتشان به سوى ماست.»« ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ.» (۲۶)« سپس حسابشان با ماست.»(۱) ظَنّ: گمان، شک، حدس (۲) غیب: مجرّد، نادیدنی(۳) گُلبُنِ: درخت گل، بوتهٔ گل(۴) چو بوی بُردیم: چون به بوی او پی بردیم، این بوی ما را به سوی او خواهد برد.(۵) کِهین: کوچکتر، کهتر(۶) بِرّ: نیکی، نیکویی(۷) علّت: بیماری(۸) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۹) لَزِب: چسبنده(۱۰) بسکُلی: جدا شوی، بریده شوی. از مصدر سِکُلیدن (۱۱) بَدَست: وَجَب(۱۲) سُفول: پستی(۱۳) مام: مادر(۱۴) خلیل: ابراهیم خلیل الله(۱۵) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۱۶) وَساوِس: جمع ِ وسواس، به معنی اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد.(۱۷) مُتَّسِع: گشاد، با وسعت(۱۸) مُستَمِع: شنونده، گوش دهنده(۱۹) اَشِر: خودبین، متکبّر، سرمست(۲۰) سَخا: بخشش و جوانمردی(۲۱) نَدید: همتا، نظیر(۲۲) مَکین: جاگرفته، جای گیر، جای گزین(۲۳) صارِم: دلیر، دلاور، بُرنده (شمشیر)(۲۴) مِفتاح: کلید(۲۵) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی غرض و نفاق است.(۲۶) یُبوست: خشکی(۲۷) مِشکات: چراغدان(۲۸) چاشْت: هنگام روز و نیمروز(۲۹) بول: ادرار(۳۰) اِحذَرُوهُمْ: بترسید و حذر کنید کنید از ایشان(۳۱) سالک: زاهد، پارسا(۳۲) تَسَلُّس: مکّاری و سالوس گری(۳۳) عَرَض بر مَعْبَر: یعنی صورتِ همه اعمال و اقوال آدمی زائل می شود.(۳۴) مِحَک: سنگِ زَر. سنگی که طلا یا نقره را به آن میمالند و عیار آنها را آزمایش میکنند.(۳۵) صَلات: نماز، دعا(۳۶) سودَن: ساییدن، نرم کردن چیزی(۳۷) تَزکیه: پاکیزه کردن(۳۸) موقوف: مقیّد، وابسته(۳۹) تَناقُض: با هم ضدّ و نقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی(۴۰) شَتّی: پراکنده(۴۱) حِلم: بردباری، شکیبایی(۴۲) سَتیر: پوشیده(۴۳) مَحبوس: زندانی شده، اسیر شده(۴۴) مول مول: تاخیر کردن، درنگ کردن(۴۵) حَرون: سرکش، نافرمان************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1553, Divan e Shamsما صحبت همدگر گزینیمبر دامن همدگر نشینیم یاران، همه پیشتر نشینید تا چهره همدگر ببینیم ما را ز درون موافقتهاست تا ظن نبری که ما همینیم این دم که نشستهایم با هم می بر کف و گل در آستینیماز عین به غیب راه بردیمزیرا همراه پیک دینیماز خانه به باغ راه داریم همسایه سرو و یاسمینیمهر روز به باغ اندر آییمگلهای شکفته صد ببینیموز بهر نثار عاشقان رادامن دامن ز گل بچینیماز باغ هر آنچه جمع کردیمدر پیش نهیم و برگزینیماز ما دل خویش درمدزدیدما دزد نهایم ما امینیماینک دم ما نسیم آن گلما گلبن گلشن یقینیمعالم پر شد نسیم آن گلیعنی که بیا که ما چنینیمبومان ببرد چو بوی بردیممه مان کند ار چه ما کهینیمهر چند کمین غلام عشقیمچون عشق نشسته در کمینیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برای آن دل پر نور و برهست آن سلطان دل ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرض مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 پس بنه بر جای هر دم را عوض تا ز واسجد واقترب یابی غرض قرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹ Quran, Sooreh Al-Alaq(#96), Line #19« كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.» « نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1209 سجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقترب « کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1580, Divan e Shamsتا دلبر خویش را نبینیمجز در تک خون دل نشینیمما به نشویم از نصیحتچون گمره عشق آن بهینیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شدست جانمهر جا که روم به گلستانمتا صورت تو قرین دل شدبر خاک نیم بر آسمانممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حق ذات پاک الله الصمدکه بود به مار بد از یار بدمار بد جانی ستاند از سلیمیار بد آرد سوی نار مقیماز قرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323 جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمیگویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2163 هر که خواهد همنشینی خداتا نشیند در حضور اولیااز حضور اولیا گر بسکلیتو هلاکی ز آنکه جزو بی کلیهر که را دیو از کریمان وا بردبی کسش یابد سرش را او خوردیک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدان مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1957 ترس و نومیدیت دان آواز غولمیکشد گوش تو تا قعر سفولهر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دردمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #316 چون بسی ابلیس آدمروی هستپس به هر دستی نشاید داد دستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #328 قبله جان را چو پنهان کرده اندهر کسی رو جانبی آورده اندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #407 در زمانه صاحب دامی بودهمچو ما احمق که صید خود کندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2330 هر که بستاید تو را دشنام دهسود و سرمایه به مفلس وام دهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1221 دیو چون عاجز شود در افتتاناستعانت جوید او زین انسیانکه شما یارید با ما، یارییجانب مایید جانب دارییمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 چشم داری تو به چشم خود نگرمنگر از چشم سفیهی بیخبرگوش داری تو به گوش خود شنوگوش گولان را چرا باشی گروبی ز تقلیدی نظر را پیشه کنهم برای عقل خود اندیشه کنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خواندهایپس چرا خشکی و تشنه ماندهاییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته ست و ناخوش ای علیل توبه کن، بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدو هر که را دیدی ز کوثر سرخرواو محمدخوست با او گیر خو مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 هر که را دیدی ز کوثر خشک لبدشمنش میدار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام تو کو حقیقت هست خونآشام تواز خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت میبرندیادهاشان غایبیات میچرندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2634 نرد دل با همدگر میباختنداز وساوس سینه میپرداختندهر دو را دل از تلاقی متسعهمدگر را قصهخوان و مستمعرازگویان با زبان و بیزبانالجماعه رحمه را تاویل دان*« جماعت مایهٔ رحمت است.»آن اشر چون جفت آن شاد آمدیپنج ساله قصهاش یاد آمدی* حدیث « اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ و فیِ الْفُرقَةِ عَذابٌ.»« در جمع و جماعت، رحمت است و در جدایی و تفرقه، عذاب.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3017 این چنین شه را ز لشکر زحمت استلیک همره شد جماعت رحمت استاین چنین مه را ز اختر ننگ هاستاو میان اختران بهر سخاستامر شاورهم پیمبر را رسید*گرچه رایی نیست رایش را ندیددر ترازو جو رفیق زر شده ستنی از آنکه جو چو زر گوهر شده ستروح قالب را کنون همره شده ستمدتی سگ حارس درگه شده ست*** قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۵۹Quran, Sooreh Al-i-Imran(#3), Line #159«… وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ…»«… در كارها با ايشان مشورت كن…» ** قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #18«… وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ…»«… و سگشان بر درگاه غار دو دست خويش دراز كرده بود…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsامروز مرا چه شد چه دانمامروز من از سبک دلانمدر دیده عقل بس مکینمدر دیده عشق بیمکانممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #612 تو مکانی اصل تو در لامکاناین دکان بر بند و بگشا آن دکانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsافسوس که ساکن زمینمانصاف که صارم زمانممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2034 این عجب که جان به زندان اندر استوآنگهی مفتاح زندانش به دستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shamsاین طرفه که با تن زمینیبر پشت فلک همی دوانمآن بار که چرخ برنتابداز قوت عشق می کشانماز سینه خویش آتشش راتا سینه سنگ می رسانماز لذت و از صفای قندشپر شهد شدست این دهانماز مشکل شمس حق تبریزمن نکته مشکل جهانممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #414 جان گرگان و سگان هر یک جداستمتحد جان های شیران خداستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #681 در معانی قسمت و اعداد نیستدر معانی تجزیه و افراد نیستاتحاد یار با یاران خوش استپای معنیگیر صورت سرکش استصورت سرکش گدازان کن به رنجتا ببینی زیر او وحدت چو گنجور تو نگدازی عنایت های اوخود گدازد ای دلم مولای اواو نماید هم به دلها خویش رااو بدوزد خرقه درو
view more