برنامه صوتی شماره ۸۴۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۸ دسامبر ۲۰۲۰ - ۱۹ آذرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 178, Divan e Shamsمیشدی غافل ز اسرارِ قَضا(۱)زخم خوردی از سِلَحدارِ(۲) قَضااین چه کار افتاد آخر ناگهاناینچنین باشد چنین کارِ قَضاهیچ گُل دیدی که خندد در جهان؟کو نَشُد گِریَنده از خارِ قضا؟هیچ بَختی در جهان رونق گرفت؟کاو نَشُد مَحبوس(۳) و بیمارِ قَضا؟هیچ کَس دُزدیده رویِ عیش دید؟کاو نَشُد آوَنگ(۴) بر دارِ قَضا؟هیچ کَس را مَکر و فَن سودی نکردپیشِ بازیهای مَکّارِ(۵) قَضااین قَضا را دوستان خدمت کنندجان کنند از صِدق ایثارِ قَضاگَر چه صورت مُرد، جان باقی بمانْددر عنایتهایِ بسیارِ قَضاجَوز(۶) بِشکَست و بمانده مغزِ روحرفت در حلوا ز انبارِ قَضاآنکه سویِ نار شد، بیمغز بودمغزِ او پوسید از اِنکارِ قَضاآنکه سویِ یار شد، مَسعود(۷) بودمغزِ جان بُگزید و شد یارِ قَضامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاشکار کن، موقوفِ آن جذبه مباشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #9 مادِحِ(۸) خورشید، مَدّاح خود استکه دو چشمم روشن و نامُرْمَد(۹) استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839 یک عنایت بِه ز صد گون اجتهادجهد را خوفست از صد گون فَسادوآن عنایت هست موقوف مَماتتجربه کردند این ره را ثِقات(۱۰)بلکه مرگش، بیعنایت نیز نیستبیعنایت، هان و هان جایی مَایستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 گر بِرویَد، ور بریزد صد گیاهعاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل دُرُستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آردشیرین تر و نادرتر زان شیوهٔ پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیرزآنکه جَبّاران بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قَرین بیقول و گفت و گویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه: بگویید از طریقِ اِنبساط مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 لحظهای ماهم کند یک دَم سیاهخود چه باشد غیرِ این کار اِله؟پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمیدویم اندر مکان و لامَکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 حق، قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُن فَکانقرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، مىگويد: موجود شو. و آن چيز موجود مىشود.»قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين استكه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68« هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« اوست كه زنده مىكند و مىميراند. و چون اراده چيزى كند مىگويدش: موجود شو. پس موجود مىشود.»فهرست قَضا و کُن فَکان در قرآن:قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #47قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۹Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #59قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۳Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #73قرآن کریم، سوره نحل(۱۶)، آیه ۴۰Quran, Sooreh An-Nahl(#16), Line #40قرآن کریم، سوره مريم(۱۹)، آیه ۳۵Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #35قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2840, Divan e Shamsتو چو بازِ پای بسته، تَنِ تو چو کُنده بَرپاتو به چنگِ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زَرِّ خالص، چو به آتش اندر آیدچو کُند درونِ آتش هنر و گُهَرنماییمَگُریز، ای برادر، تو ز شعلههایِ آذرز برایِ امتحان را چه شود اگر دَرآیی؟به خدا تو را نَسوزد، رُخِ تو چو زَر فُروزَدکه خلیل زادهای تو، ز قدیم آشناییتو ز خاک سَر برآوَر، که درختِ سربلندیتو بِپَر به قافِ قربت، که شریفتر هُماییز غلافِ خود بُرون آ که تو تیغِ آبداریز کمینِ کان بُرون آ که تو نقدِ بس رَواییشِکَری شِکَرفشان کُن که تو قَند نوشقَندیبِنواز نایِ دولت که عظیم خوش نَوایی مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2456, Divan e Shamsهم تو جُنون را مَدَدی، هم تو جمالِ خِرَدیتیرِ بَلا از تو رسد، هم تو بَلا را سِپَریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shamsمن از برایِ مصلحت در حبسِ دنیا ماندهام*حبس از کجا من از کجا؟ مالِ کِرا دزدیدهام؟در حبسِ تَن غَرقم به خون، وز اشکِ چشمِ هر حَرون(۱۱)دامانِ خون آلود را در خاک می مالیدهام* حدیث« اَلدّنیا سِجْنُ الُمْؤمِنِ.»« دنیا زندان مؤمن است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 429, Divan e Shamsعقل اگر سلطان این اقلیم شدهمچو دزد آویخته بر دارِ ماستگاه گویی شیرم و گَه شیرگیرشیرگیر و شیرِ تو کفتارِ ماستشهر از عاقل تُهی خواهد شدناینچنین ساقی که این خَمّارِ(۱۲) ماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3781 آفتی نَبوَد بَتَر از ناشِناختتو بَرِ یار و ندانی عشق باختیار را اَغیار پِنداری هَمیشادیی را نام بِنهادی غَمیاین چُنین نَخلی که لُطفِ یارِ ماستچونکه ما دُزدیم نَخلَش دارِ ماستاین چُنین مُشکین که زُلفِ میرِ ماستچونکه بیعقلیم این زنجیرِ ماستاین چُنین لُطفی چو نیلی میرَوَدچونکه فرعونیم چون خون میشودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3172 چون نکردی هیچ سودی زین حِیَل(۱۳)ترک حیلت کن که پیش آید دُوَل(۱۴)چون که یک لحظه نخوردی بَر(۱۵) ز فَنترکِ فَن گو، میطلب رَبُّ الْـمِنَن(۱۶)چون مبارک نیست بر تو این علومخویشتن گُولی(۱۷) کُن و، بگذر ز شومچون ملایک گو که: لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20, Divan e Shamsبر خارپشتِ هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!ساکن نشین، وین ورد خوان: جاءَ الْقَضا ضاقَ الْفَضا*فرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشینای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَا*** حدیثچون قضا آید، فضا تنگ می شود.** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۵۰Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250« وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ.» « چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابتقدم گردان و بر كافران پيروز ساز. »مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1878 بشنو اکنون قصهٔ آن رهروانکه ندارند اعتراضی در جهانز اولیا اهلِ دعا خود دیگرندگَه همی دوزند و گاهی میدَرندقومِ دیگر میشناسم ز اولیاکه دهانْشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رامِ آن کِرام(١۸)جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصحسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشودکه نپوشند از غمی جامهٔ کبودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shamsبیاموز از پَیَمبر کیمیاییکه هرچِت(۱۹) حق دهد، میدِه رضاییهمان لحظه دَرِ جنَّت گُشایدچو تو راضی شوی در ابتلایی(۲۰)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #433 جَوْق جَوْق(۲۱) و صف صف از حرص و شتابمُحْتَرِز(۲۲) زآتش، گُریزان سویِ آب لاجَرم، ز آتش برآوردند سراعتباراَلِْاعتبار(۲۳) ای بیخبر بانگ میزد آتش ای گیجانِ گولمن نی اَم آتش، منم چشمهٔ قبولچشمبندی کردهاند ای بینَظردر من آی و هیچ مگریز از شَرَرای خلیل اینجا شَرار(۲۴) و دود نیستجز که سِحْر و خُدعهٔ(۲۵) نمرود نیستچون خلیلِ حق اگر فرزانهایآتش آبِ توست و تو پروانهایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #706 جَوزها بشکست و آن کان مغز داشتبعدِ کُشتن روحِ پاکِ نَغز(۲۶) داشتکُشتن و مُردن که بر نقشِ تَن استچون انار و سیب را بشکستن استآنچه شیرین است، او شد ناردانگ(۲۷)وآنکه پوسیده است، نَبْوَد غیرِ بانگآنچه با معنی است، خود پیدا شودوآنچه پوسیده است، آن رسوا شودرَو به معنی کوش، ای صورتپرستزآنکه معنی، بر تنِ صورت، پَرَستهمنشینِ اهلِ معنی باش تاهم عطا یابیّ و هم باشی فَتی(۲۸)جانِ بیمعنی در این تَن، بیخِلافهست همچون تیغِ چوبین در غِلافتا غِلاف، اندر بُوَد با قیمت استچون برون شد، سوختن را آلت استتیغِ چوبین را مَبَر در کارزار(۲۹)بنگر اوّل، تا نگردد کار، زار(۳۰)گر بُوَد چوبین، برو دیگر طلبور بُوَد الماس، پیش آ با طَرَبتیغ، در زَرّادخانهٔ(۳۱) اولیاستدیدنِ ایشان، شما را کیمیاستجمله دانایان همین گفته، همینهست دانا رَحمَةً لِلْعالَمین این دانایان برای همه جهانیان رحمت و برکت هستند.قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۱۰۷Quran, Sooreh Al-Anbiyaa(#21), Line #107« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.»« و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3305 نازنینی تو، ولی در حدِِّ خویشاَلله اَلله پا مَنِه از حَدّ، بیشگر زنی بر نازنینتر از خَودتدر تَگِ(۳۲) هفتمْ زمین، زیر آرَدَتقصهٔ عاد و ثمود از بهرِ چیست؟تا بدانی کانبیا را نازُکی(۳۳) استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3122 عاقل، از سر بِنْهَد این هستی و بادچون شنید انجامِ فرعونان و عادمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3308 این نشانِ خَسْف(۳۴) و قَذْف(۳۵) و صاعقه(۳۶)شد بیانِ عِزِّ نَفسِ ناطقهجمله حیوان را پی انسان بکُشجمله انسان را بکُش از بهرِ هُشهُش چه باشد؟ عقلِ کُلّ هوشمندهوشِ جُزوی، هُش بُوَد، اَمّا نَژَند(۳۷)جمله حیوانات وحشی ز آدمیباشد از حیوانِ اِنسی در کمی(۳۸)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3314 پس چه عِزَّت باشدت ای نادره(۳۹)چون شدی تو حُمُرٌ مُسْتَنْفِره؟پس ای انسان شگفت انگیز، برای توچه عزَّت و فخری باقی می ماند که همچون خران وحشی که از شیر دژم می گریزند، از نصایح بزرگان و اولیاء، بگریزی؟قرآن کریم، سوره مُدَّثِّر(۷۴)، آیه ۵۱-۴۹Quran, Sooreh Al-Muddaththir(#74), Line #49-51« فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ.» (۴۹)« چه شده است كه از اين پند اعراض مىكنند؟»« كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.» (۵۰)« مانند گورخران رميده.»« فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ.» (۵۱)« كه از شير مىگريزند.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3320 باز عقلی کو رَمَد از عقلِ عقلکرد از عقلی، به حیوانات نقلباز اگر عقلی از مقام عقلِ عقل (خداوند) بگریزد ونفرت حاصل کند، در واقع صاحب این عقل ناقص، از مقام عقلانیت به مرتبه دون حیوانیت سقوط کرده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْنبر زمین آهسته میرانند و هَوْن(۴۰)« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.» پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟جز به وقفه و فِکرَت(۴۱) و پرهیزگاراین قضا میگفت، لیکن گوششانبسته بود اندر حجابِ جوششانچشم ها و گوش ها را بستهاندجز مر آنها را که از خود رَستهاندجز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی توفیق خود کس را مباددر جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۴۲)« الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» « و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3411 عام اگر خُفّاشْ طبع اند و مَجازیوسفا، داری تو آخِر چشمِ بازگر خُفاشی رفت در کور و کبود(۴۳)بازِ سلطان دیده را باری چه بود؟پس ادب کردَش بدین جُرم اوستادکه مَساز از چوبِ پوسیده عِمادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3464 فرق آنگه باشد از حق و مَجازکه کند کُحلِ(۴۴) عنایت چشم، بازورنه پُشک(۴۵) و مُشک پیشِ اَخشَمی(۴۶)هر دو یکسانَست چون نَبوَد شَمی(۴۷)خویشتن مشغول کردن از مَلال(۴۸)باشدَش قصد از کلامِ ذوالجلال(۴۹)کآتشِ وسواس را و غصّه رازآن سخن بنشانَد و سازد دَوابهرِ این مقدار آتش شاندنآبِ پاک و بَول(۵۰) یکسان شد به فنآتشِ وسواس را این بَول و آبهر دو بنشانند همچون وقتِ خوابلیک گر واقف شوی زین آبِ پاککه کلامِ ایزد است و رُوحناکنیست گردد وسوسهٔ کُلّی ز جاندل بیابد رَه به سویِ گُلْسِتانزآنکه در باغیّ و در جُویی پَرَدهر که از سرِّ صُحُف(۵۱) بویی بَرَدیا تو پنداری که رویِ اولیاآنچنانکه هست میبینیم ما؟در تعجّب مانده پیغمبر از آنچون نمیبینند رویم مؤمنان؟چون نمیبینند نورِ رومِ خلق؟که سَبَق بُرده(۵۲) است بر خورشیدِ شرق*ور همی بینند این حیرت چراست؟تا که وحی آمد که آن رُو در خَفاستسویِ تو ماه است و سویِ خلق، ابر**تا نبیند رایگان رویِ تو گَبر(۵۳)سویِ تو دانه است و سویِ خلق، دامتا ننوشَد زین شرابِ خاص، عامگفت یزدان که تَراهُمْ یَنْظُرُون***نقشِ حَمّامند هُمْ لایُبْصِرُون حق تعالی فرمود که ایشان را می بینی که به تو می نگرند. آنان مانند تصاویر منقوش بر دیوار حمّام اند، تو را نمی بینند.* حدیث« مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَالْحَقَّ.»« هر که مرا بیند خدای را دیده باشد.»** قرآن کریم، سوره مجادله(۵۸)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Al-Mujaadila(#58), Line #12« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً…»« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خواهيد كه با پيامبر نجوا كنيد، پيش از نجواكردنتان صدقه بدهيد...»*** قرآن کریم، سوره اعراف(٧)، آیه ١٩٨Quran, Sooreh Al-A'raaf(#6), Line #198« وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ لَا يَسْمَعُوا ۖ وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ.»« و اگر آنها را به راه هدايت بخوانى نمىشنوند و مىبينى كه به تو مىنگرند ولى گويى كه نمىبينند.»(۱) قَضا: تقدیر و حکم الهی(۲) سِلَحدار: مخفّف سلاحدار(۳) مَحبوس: حبس شده، زندانی، بند شده(۴) آوَنگ: هر چیز آویخته، آویزان(۵) مَکّار: حیله گر، فریب دهنده(۶) جَوز: گردو(۷) مَسعود: سعادتمند، نیکبخت(۸) مادِح: مدح کننده، ستاینده(۹) نامُرْمَد: چشم سالم(۱۰) ثِقات: کسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند.(۱۱) حَرون: سرکش، نافرمان، تند(۱۲) خَمّار: می فروش، شراب فروش (۱۳) حِیَل: حیله ها، چاره ها(۱۴) دُوَل: جمع دولت(۱۵) بَر: میوه و ثمره(۱۶) رَبُّ الْـمِنَن: پروردگار نعمت ها(۱۷) گُول: ابله، نادان، احمق(۱۸) کِرام: جمعِ کریم، به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد(۱۹) هرچِت: هر چه تو را(۲۰) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن(۲۱) جَوْق جَوْق: دسته دسته، جمع جَوق، اَجْواق است.(۲۲) مُحْتَرِز: دوری کننده، پرهیز کننده(۲۳) اعتباراَلِْاعتبار: عبرت بگیر، عبرت بگیر.(۲۴) شَرار: جرقّه، پاره آتشی که به هوا جَهَد.(۲۵) خُدعه: حیله گری، فریبکاری(۲۶) نَغز: خوب، مرغوب، لطیف(۲۷) ناردانگ: آب انار، شربت ترش و شیرین خوشمزه(۲۸) فَتی: جوانمرد(۲۹) کارزار: جنگ و نبرد(۳۰) زار: خراب و نابسامان(۳۱) زرّادخانه: کارگاه اسلحه سازی(۳۲) تَگ: ته، پایین ترین نقطه(۳۳) نازُکی: زودرنجی، لطافت، در اینجا به معنی عزّت و ارجمندی(۳۴) خَسْف: فرو بردن، فرو بردن در کام زمین، قارون و قومش دچار خَسف شدند.(۳۵) قَذْف: سنگباران، پرتاب سنگ، قوم لوط و اصحاب فیل دچار قَذف شدند.(۳۶) صاعقه: بر قوم ثمود نازل شد.(۳۷) نَژَند: اندوهگین و افسرده(۳۸) کمی: نقصان، کاستی(۳۹) نادره: شگفت انگیز(۴۰) هَون: نرمی و آسانی(۴۱) فِکرَت: اندیشه(۴۲) سَداد: راستی و درستی(۴۳) کور و کبود: زشت و ناقص، گول و نادان(۴۴) کُحل: سُرمه(۴۵) پُشک: سرگین گوسفند، بز، شتر و مانند آنها(۴۶) اَخشَم: آن که قوهٔ شامّه اش مختل شده باشد.(۴۷) شَمّ: بو کردن، بوییدن. در اینجا مراد حسِّ بویایی است.(۴۸) مَلال: دلتنگی و افسردگی، رنج و اندوه(۴۹) ذوالجلال: صاحب بزرگی و عظمت(۵۰) بَول: ادرار(۵۱) صُحُف: جمعِ صحیفه، به معنی کتب آسمانی(۵۲) سَبَق بُردن: فائق آمدن، پیش افتادن، سبقت گرفتن(۵۳) گَبر: کافر************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 178, Divan e Shamsمیشدی غافل ز اسرار قضازخم خوردی از سلحدار قضااین چه کار افتاد آخر ناگهاناینچنین باشد چنین کار قضاهیچ گل دیدی که خندد در جهانکو نشد گرینده از خار قضاهیچ بختی در جهان رونق گرفتکاو نشد محبوس و بیمار قضاهیچ کس دزدیده روی عیش دیدکاو نشد آونگ بر دار قضاهیچ کس را مکر و فن سودی نکردپیش بازیهای مکار قضااین قضا را دوستان خدمت کنندجان کنند از صدق ایثار قضاگر چه صورت مرد جان باقی بمانددر عنایتهای بسیار قضاجوز بشکست و بمانده مغز روحرفت در حلوا ز انبار قضاآنکه سوی نار شد بیمغز بودمغز او پوسید از انکار قضاآنکه سوی یار شد مسعود بودمغز جان بُگزید و شد یار قضامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصل خود جذب است لیک ای خواجهتاشکار کن موقوف آن جذبه مباشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #9 مادح خورشید مداح خود استکه دو چشمم روشن و نامرمد استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839 یک عنایت به ز صد گون اجتهادجهد را خوفست از صد گون فسادوآن عنایت هست موقوف مماتتجربه کردند این ره را ثقاتبلکه مرگش بیعنایت نیز نیستبیعنایت هان و هان جایی مایستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت برروید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرین تر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 لحظهای ماهم کند یک دم سیاهخود چه باشد غیر این کار الهپیش چوگانهای حکم کن فکانمیدویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 حق قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُن فکانقرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، مىگويد: موجود شو. و آن چيز موجود مىشود.»قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين استكه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68« هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« اوست كه زنده مىكند و مىميراند. و چون اراده چيزى كند مىگويدش: موجود شو. پس موجود مىشود.»فهرست قَضا و کُن فَکان در قرآن:قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #47قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۹Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #59قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۳Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #73قرآن کریم، سوره نحل(۱۶)، آیه ۴۰Quran, Sooreh An-Nahl(#16), Line #40قرآن کریم، سوره مريم(۱۹)، آیه ۳۵Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #35قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2840, Divan e Shamsتو چو باز پای بسته تن تو چو کنده برپاتو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زر خالص چو به آتش اندر آیدچو کند درون آتش هنر و گهرنماییمگریز ای برادر تو ز شعلههای آذرز برای امتحان را چه شود اگر درآییبه خدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزدکه خلیل زادهای تو ز قدیم آشناییتو ز خاک سر برآور که درخت سربلندیتو بپر به قاف قربت که شریفتر هماییز غلاف خود برون آ که تو تیغ آبداریز کمین کان برون آ که تو نق
view more