برنامه صوتی شماره ۸۳۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۰ - ۹ مهرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2948, Divan e Shamsای کرده رو چو سرکه، چه گردد ار بخندی؟وَالله ز سرکه رویی(۱)، تو هیچ بَرنَبَندی(۲)تلخی سِتان، شِکَر دِهْ، سیلی بِنوش و سَر دِهْخندان بمیر چون گُل، گر زانکه ارجمندیچون مو شُدَست آن مَهْ، در خنده است و قَهْقَهچِتْ کَم شود که گَه گَه، از خویِ ماه رَندی(۳)بِشکُفته است شوره، تو غورهای و غورهآخر تو جان نداری، تا چند مُسْتْمَندی(۴)؟با کانِ غم نشینی، شادی چگونه بینی؟از موش و موش خانه(۵)، کِی یافت کَس بلندی؟بالایِ چرخِ نیلی، یابَند جبرئیلیوز خاکِ پایِ پاکان یابَند بیگَزَندیزان رنگِ روی و سیما، اسرارِ توست پیداکَاندر کدام کویی؟ چه یار میپسندی؟ چون چشم میگشاید، در چشم مینمایدگر زانکه ریشِ گاوی(۶)، ور شیرِ هوشمندیقارونْ مثال دَلْوی(۷)، در قَعْرِ چَهْ فرو شُدعیسی به بامِ گردون، بِنْمود خوش کَمَنْدی(۸)گَر دَلْو سَر بَرآرَد، جُز آبِ چَهْ نداردپاره شود، بپوسَد، در ظلمت و نَژَندی(۹)ای لولیانِ(۱۰) لالا، با لا پَریده بالاوارسته زین هَیولا، فارغ ز چون و چندیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #51 هست احوالم خِلافِ همدگرهر یکی با هم مخالف در اثرچونکه هر دم راه خود را میزنمبا دگر کَس سازگاری چون کنم؟موج لشکرهای احوالم ببینهر یکی با دیگری در جنگ و کینمینگر در خود چنین جنگِ گرانپس چه مشغولی به جنگِ دیگران؟یا مگر زین جنگ، حقّت واخَرَددر جهان صلح یک رنگت بَرَدآن جهان جز باقی و آباد نیستزانک آن ترکیب از اضداد نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #17 چونکه سرکه سرکگی(۱۱) افزون کندپس شکر را واجب افزونی بودقهر سرکه، لطف همچون اَنگبینکین دو باشد رُکن هر اِسکَنجبین(۱۲)انگبین گر پای کم آرد(۱۳) ز خَل(۱۴)آید آن اسکنجبین اندر خَلَل(۱۵)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علتی بتّر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذُودَلال(۱۶)از دل و از دیدهات بس خون رَوَدتا ز تو این مُعجِبی(۱۷) بیرون شودعلت ابلیس اَنا خَیری بده ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #12«… قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم. مرا از آتش و او را از گل آفریدهای.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shamsخوش باش که هر که راز داندداند که خوشی خوشی کشاندشیرین چو شِکَر تو باش شاکرشاکر هر دم شِکَر ستاندقرآن کریم، سوره رعد (۱۳)، آیه ۲۲Quran, Sooreh Ar-Ra'd(#13), Line #22« وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ.»« آنان كه به طلب ثواب پروردگار خويش صبر پيشه كردند، و نماز گزاردند و در نهان و آشكار از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق كردند و بدى را به نيكى دفع مىكنند. سراى آخرت خاص آنان است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3977 مرغِ جانش، موش شد، سوراخجوچون شنید از گُربگان او عَرِّجُوا(۱۸)زان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخِ دنیا موشوارهم درین سوراخ بَنّایی گرفتدرخورِ سوراخ، دانایی گرفتپیشههایی که مرورا در مَزید(۱۹)کاندرین سوراخ کار آید، گزیدز آنکه دل بر کَند از بیرون شدنبسته شد راهِ رهیدن از بدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قَرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۲۰) تیه(۲۱)مانده یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۲۲) می روی هر روز تا شب هَروَله(۲۳)خویش می بینی در اول مرحلهنگذری زین بُعدِ سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله تومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #374 صد هزاران دام و دانهست ای خداما چو مرغان حریص بینوادم بدم ما بستهٔ دام نویمهر یکی گر باز و سیمرغی شویممیرهانی هر دَمی ما را و بازسوی دامی میرویم ای بینیازما درین انبار، گندم میکنیمگندم جمع آمده، گُم میکنیممینیندیشیم آخِر ما به هوشکین خَلَل در گندم است از مکر موشموش تا انبار ما حُفره(۲۴) زده ستوز فَنَش(۲۵) انبار ما ویران شدستاول ای جان دفع شَرِّ موش کُنوانگهان در جمع گندم جوش کن(۲۶)بشنو از اخبار آن صَدرِ صُدور(۲۷)لا صَلوةَ تَمَّ اِلاّ بِالْحُضور*گر نه موشی دزد در انبار ماستگندم اعمال چل ساله کجاستریزه ریزه صدق هر روزه چراجمع میناید درین انبار ما؟* حدیث نبوی« لا صَلوةَ ِالّا بِالْحُضور الْقَلْب.»« نماز(عبادت) بدون حضور کامل نیست.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1247, Divan e Shamsلنگری از گنج مادون(۲۸) بستهای بر پای جانتا فروتر میروی هر روز با قارون خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #684 چون کند دعویِّ(۲۹) خیاطی خَسی(۳۰)افکند در پیش او شه، اطلسیکه بِبُر این را بَغَلطاق(۳۱) فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخگر نبودی امتحان هر بدیهر مُخَنَّث(۳۲) در وَغا(۳۳) رُستم بدیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3147 صبر چون پول(۳۴) صِراط آن سو، بهشتهست با هر خوب، یک لالایِ(۳۵) زشتتا ز لالا میگریزی، وصل نیستزآنکه لالا را ز شاهد، فَصل(۳۶) نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 638, Divan e Shamsچو مه روی نباشید، ز مه روی متابیدچو رنجور نباشید، سر خویش مبندیدچنان گشت و چنین گشت، چنان راست نیایدمدانید که چونید، مدانید که چندیدچو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتیدچو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3770 اَنبیا را حَقِّ بسیار است از آنکه خبر کردند از پایانِمانکآنچه میکاری، نَرویَد جز که خاروین طرف پَرّی نَیابی زو مَطار(۳۷)تُخْم از من بَر، که تا رَیْعی(۳۸) دَهَدبا پَرِ من پَر، که تیر آن سو جَهَدتو ندانی واجِبیِّ آن و هستهم تو گویی آخِر آن واجب بُدهستاو تو است امّا نه این تو آن تو استکه در آخِر، واقفِ بیرونشو استتویِ آخِر سویِ تویِ اَوَّلَتآمدهست از بهرِ تَنبیه و صِلَت(۳۹)تویِ تو در دیگری آمد دَفین(۴۰)من غلامِ مَردِ خودبینی چنینآنچه در آیینه میبیند جوانپیرْ اندر خِشْت(۴۱) بینَد پیش از آنز اَمرِ شاهِ خویش بیرون آمدیمبا عنایاتِ پدر یاغی(۴۲) شدیممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3633 هر کجاتان دل کشد، عازم شویدفِی اَمانِ الله(۴۳)، دَست افشان(۴۴) رویدغیر آن یک قلعه، نامش هُشرُباتنگ آرَد بر کُلَهداران(۴۵) قَباالله الله زآن دِزِ(۴۶) ذاتُ الصُّوَر(۴۷)دور باشید و بترسید از خطررو و پشتِ بُرجهاش و سقف و پستجمله تِمثال(۴۸) و نگار و صورت استهمچو آن حجرهٔ زلیخا پُر صُوَر(۴۹)تا کند یوسف به ناکامش(۵۰) نظرچونکه یوسف سوی او میننگریدخانه را پر نقش خود کرد آن مَکید(۵۱)تا به هر سو کِه نْگَرَد آن خوشعِذار(۵۲)روی او را بیند او بیاختیاربهر دیده روشنان، یزدانِ فردشش جهت را مَظهَرِ(۵۳) آیات کردتا به هر حیوان و نامی(۵۴) کِه نْگَرَنداز رِیاضِ(۵۵) حُسنِ رَبّانی(۵۶) چَرَندبهر این فرمود با آن اِسپَه(۵۷) اوحَیْثُ وَلَّیْتُمْ فَثَمَّ وَجْهُهُ*از اينرو خداوند خطاب به خيل مؤمنان فرمود: به هر طرف كه روی کنید همانجا ذات الهی است.از قَدَح(۵۸) گر در عطش آبی خوریددر درون آب، حق را ناظریدآنکه عاشق نیست، او در آب درصورت خود بیند ای صاحبْبَصَر(۵۹)صورت عاشق چو فانی شد در اوپس در آب اکنون که را بیند؟ بگوحُسنِ حق بینند اندر روی حُور(۶۰)همچو مَه در آب، از صُنعِ(۶۱) غَیور(۶۲)غیرتش بر عاشقی و صادقی ستغیرتش بر دیو و بر اُستور(۶۳) نیستدیو اگر عاشق شود، هم گوی بُردجبرئیلی گشت و، آن دیوی بِمُرداَسْلَمَ الشَّیْطانُ، آنجا شد پدید**که یزیدی شد ز فضلش بایزید* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۵Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #115« وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»«.مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست » ** حدیث« اَسْلَمَ شَیْطانی بِیَدی.»« شیطانم به دست من تسلیم شد.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #288 گرچه آن مطعوم جان است و نظرجسم را هم زان نصیب است ای پسرگر نگشتی دیوِ جسم آن را اَکُول(۶۴)اَسلَمَ الشَّیطان نفرمودی رسولاگر جسم شیطانی از آن طعام نمی خورد، هیچگاه حضرت رسول نمی فرمود که: شیطان من مسلمان شد.دیو زآن لُوتی که مُرده حَی شودتا نیآشامد، مسلمان کی شود؟دیو بر دنیاست عاشق، کور و کَرعشق را عشقی دگر بُرَّد مگراز نهان خانه یقین چون مَی چِشَداندک اندک رختِ عشق آنجا کشدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3779 سَهل دانستیم قولِ شاه راوآن عنایتهایِ بیاَشْباه(۶۵) رانَکْ دَراُفتادیم در خَنْدَق(۶۶) همهکُشته و خستهٔ بَلا، بیمَلْحَمه(۶۷)تکیه بر عقلِ خود و فرهنگِ خویشبودمان، تا این بلا آمد به پیشبی مرض دیدیم خویش و بی ز رِقّ(۶۸)آنچنانکه خویش را بیمارِ دِقّ(۶۹)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3714 صد هزاران شاه مملوکش به رقّصد هزاران بدر را داده به دقمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3783 علّتِ پنهان کنون شد آشکاربعد از آنکه بَند گشتیم و شکارسایهٔ رهبر بِهْ است از ذکرِ حقیک قناعت بِهْ که صد لُوت(۷۰) و طَبَقمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #496 چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۷۱) آسان بِجِه(۷۲)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۷۳) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بهور خوری، باری ضَمانِ(۷۴) آن بدهمرغ بس در خود فرو رفت آن زمانتوسَنَش(۷۵) سَر بستَد از جذبِ عِنان(۷۶)چون بخورد آن گندم، اندر فَخ(۷۷) بماندچند او یاسین و اَلاَنعام خواندبعدِ درماندن چه افسوس و چه آه؟پیش از آن بایست این دودِ سیاهآن زمان که حرص جنبید و هوسآن زمان میگو که ای فریادرسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3785 چشمِ بینا بهتر از سیصد عصاچشمْ بشناسَد گُهَر را از حَصا(۷۸)در تَفَحُّص(۷۹) آمدند از اَنْدُهانصورتِ که بْوَد عَجَب این در جهان؟بعدِ بسیارِ تَفَحُّص در مسیرکشف کرد آن راز را شیخی بَصیرنَه از طریقِ گوش، بَلْ از وَحیِ هوشرازها بُد پیشِ او بی رویْپوشگفت: نقشِ رَشکِ پروین(۸۰) است اینصورتِ شَهْزادهٔ چین است اینهمچو جان و چون جَنین پنهانْست اودر مُکَتَّم(۸۱) پَرده و ایوانْست اوسویِ او نه مَرد رَه دارد، نه زَنشاه پنهان کرد او را از فِتَن(۸۲)غیرتی دارد مَلِک بر نامِ اوکه نَپَرَّد مرغْ هم بر بامِ اومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1113 هر چه صورت می وسیلت سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدش مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3793 وایِ آن دلْ کِشْ چنین سودا فتادهیچ کَس را این چنین سودا مباداین سزایِ آنکه تخمِ جَهل کاشتوآن نَصیحَت را کَساد و سَهل داشتاعتمادی کرد بر تدبیرِ خویشکه بَرَم من کارِ خود با عقلْ پیشنیمْ ذَرّه زآن عنایت بِهْ بُوَدکه ز تدبیرِ خِرَد سیصد رَصَد(۸۳)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3869 ذرهای سایهٔ عنایت بهترستاز هزاران کوشش طاعتپَرَستزآنکه شیطان خشت طاعت برکَنَدگر دو صد خشت است، خود را ره کُندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3838 غیر مُردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای، ای حیلهگریک عنایت بِه ز صد گون اجتهادجهد را خوفست از صد گون فَسادوآن عنایت هست موقوف مَماتتجربه کردند این ره را ثِقات(۸۴)بلکه مرگش، بیعنایت نیز نیستبیعنایت، هان و هان جایی مَایستآن زُمُرُّد باشد این افعیِّ پیربی زُمُرُّد کی شود افعی ضَریر(۸۵)؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #770 عمر بی توبه، همه جان کندن استمرگِ حاضر، غایب از حق بودن استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1665 لطفِ مخفی در میان قهرهادر حَدَث(۸۶) پنهان، عقیقِ بیبهاقهر حق بهتر ز صد حلم منستمنع کردن جان ز حق جان کندنستبتّرین قهرش، به از حلم دو کَوْننِعْمَ رَبُّالْعالمَین و نِعْمَ عَوْن(۸۷)بدترین قهر خدا از بردباریِ دو جهان بهتر است. چه نکوست پروردگاری که پروردگار جهانیان است! و چه نکویاوری است!مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3797 تَرکِ مَکرِ خویشتن گیر ای امیرپا بِکَش، پیشِ عنایت، خوش بِمیراین به قدرِ حیلهٔ مَعدود نیستزین حِیَل(۸۸) تا تو نَمیری سود نیست(۱) سرکه رویی: ترش رویی، بی دماغی(۲) بَربستن: سود بردن، بهره مند شدن(۳) رَندیدن: جدا کردن از چیزی، ستردن(۴) مُسْتْمَند: بینوا، بیچاره(۵) موش خانه: لانه موش(۶) ریشِ گاو: احمق، ابله(۷) دَلْو: سطل، ظرف آبکشی، ظرف یا چرمی که با آن آب از چاه بکشند.(۸) خوش کَمَنْدی: کمند ماهرانه انداختن، موفّق شدن(۹) نَژَندی: اندوهگینی، غمناکی، پریشانی(۱۰) لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط (۱۱) سرکگی: ترشی(۱۲) اِسکَنجبین: معرب سرکنگبین (سرکه+ انگبین) سکنجبین(۱۳) پای کم آوردن: کم آمدن(۱۴) خَل: سرکه(۱۵) خَلَل: سستی، نقصان و خرابی(۱۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۱۷) مُعجِبی: خودبینی(۱۸) عَرِّجُوا: عروج کنید(۱۹) مَزید: افزونی و زیادتی(۲۰) حَرّ: گرما، حرارت(۲۱) تیه: بیابان شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۲۲) سَفیه: نادان، بیخرد(۲۳) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۲۴) حُفره: گودال(۲۵) فَنّ: علم و هنر و صنعت، دانایی، فریبندگی، تزویر(۲۶) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۲۷) صَدرِ صُدور: بزرگ بزرگان(۲۸) مادون: پایین تر، پست تر(۲۹) دعوی: ادعا کردن(۳۰) خَس: انسان پست، فرومایه(۳۱) بَغَلطاق: قبا، لباس(۳۲) مُخَنَّث: نامرد، مردی که اطوار زنانه دارد.(۳۳) وَغا: جنگ و پیکار(۳۴) پول: پل(۳۵) لالا: لـله، غلام و بنده، مربی مرد(۳۶) فَصل: جدا کردن(۳۷) مَطار: جای پرواز، جای پریدن(۳۸) رَیْع: ثمره و حاصل، میوه و ثمره دادن(۳۹) صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن(۴۰) دَفین: مدفون، دفن شده(۴۱) خِشْت: آجر خام و نپخته(۴۲) یاغی: سرکش، نافرمان(۴۳) فِی اَمانِ الله: در امان خدا(۴۴) دَست افشان: در حال دست زدن و رقصیدن، کنایه از شادمانی و شعف(۴۵) کُلَهدار: کلاه دار، پادشاه، شاهزاده، بزرگ(۴۶) دِز: دِژ، قلعه(۴۷) ذاتُ الصُّوَر: پر نقش و نگار(۴۸) تِمثال: صورت نقاشیشده، نقش، تصویر(۴۹) صُوَر: صورتها، جمع صورة(۵۰) به ناکام: ناخواسته، بی آنکه بخواهد(۵۱) مَکید: فریب، نیرنگ(۵۲) خوشعِذار: زیبا رخسار. عِذار به معنی رخساره است.(۵۳) مَظهَر: محل ظهور، جای آشکار شدن(۵۴) نامی: نموّ کننده، گیاه(۵۵) رِیاض: جمع روضه، باغ ها(۵۶) حُسنِ رَبّانی: جمال الهی(۵۷) اِسپَه: سپاه(۵۸) قَدَح: پیاله، کاسۀ بزرگ(۵۹) صاحبْبَصَر: بینا، بصیر(۶۰) حُور: زن زیبای بهشتی(۶۱) صُنع: آفرینش، آفریدن(۶۲) غَیور: غیرتمند، باغیرت(۶۳) اُستور: سُتور، حیوان بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۶۴) اَکُول: پرخور، بسیار خورنده(۶۵) اَشْباه: جمعِ شِبْه، به معنی همانندان، مانندها(۶۶) خَنْدَق: گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حملۀ دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر میکردند.(۶۷) مَلْحَمه: جنگ، شورش، کارزارِ سخت(۶۸) رِقّ: بندگی، بردگی(۶۹) دِقّ: نوعی تب متّصل و پیوسته که شخص را نحیف و لاغر می کند.(۷۰) لُوت: غذا، طعام، خوردنی(۷۱) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۷۲) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن(۷۳) مُفتی: فتوا دهنده(۷۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۷۵) توسَن: اسب سرکش(۷۶) عِنان: لگام، دهانه اسب(۷۷) فَخ: دام(۷۸) حَصا: ریگ، سنگریزه(۷۹) تَفَحُّص: جستجو کردن، تحقیق کردن(۸۰) پروین: ستاره پروین، ثرّیا(۸۱) مُکَتَّم: مکتوم، پوشیده، پنهان(۸۲) فِتَن: فتنه(۸۳) رَصَد: در کمین نشستن، در اینجا به معنی بهره و نصیب است.(۸۴) ثِقات: کسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند.(۸۵) ضَریر: نابینا، کور(۸۶) حَدَث: مدفوع، سرگین(۸۷) نِعْمَ عَوْن: چه یاری خوب است.(۸۸) حِیَل: حیله، ترفند************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2948, Divan e Shamsای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندیوالله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندیتلخی ستان شکر ده سیلی بنوش و سر دهخندان بمیر چون گل گر زانکه ارجمندیچون مو شدست آن مه در خنده است و قهقهچت کم شود که گه گه از خوی ماه رندیبشکفته است شوره تو غورهای و غورهآخر تو جان نداری تا چند مستمندیبا کان غم نشینی شادی چگونه بینیاز موش و موش خانه کی یافت کس بلندیبالای چرخ نیلی یابند جبرئیلیوز خاک پای پاکان یابند بیگزندیزان رنگ روی و سیما اسرار توست پیداکاندر کدام کویی چه یار میپسندی چون چشم میگشاید در چشم مینمایدگر زانکه ریش گاوی ور شیر هوشمندیقارون مثال دلوی در قعر چه فرو شدعیسی به بام گردون بنمود خوش کمندیگر دلو سر برآرد جز آب چه نداردپاره شود بپوسد در ظلمت و نژندیای لولیان لالا با لا پریده بالاوارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #51 هست احوالم خلاف همدگرهر یکی با هم مخالف در اثرچونکه هر دم راه خود را میزنمبا دگر کس سازگاری چون کنمموج لشکرهای احوالم ببینهر یکی با دیگری در جنگ و کینمینگر در خود چنین جنگ گرانپس چه مشغولی به جنگ دیگرانیا مگر زین جنگ حقت واخرددر جهان صلح یک رنگت بردآن جهان جز باقی و آباد نیستزانک آن ترکیب از اضداد نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #17 چونکه سرکه سرکگی افزون کندپس شکر را واجب افزونی بودقهر سرکه لطف همچون انگبینکین دو باشد رکن هر اسکنجبینانگبین گر پای کم آرد ز خلآید آن اسکنجبین اندر خللمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالاز دل و از دیدهات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون شودعلت ابلیس انا خیری بده ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #12«… قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم. مرا از آتش و او را از گل آفریدهای.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shamsخوش باش که هر که راز داندداند که خوشی خوشی کشاندشیرین چو شکر تو باش شاکرشاکر هر دم شکر ستاندقرآن کریم، سوره رعد (۱۳)، آیه ۲۲Quran, Sooreh Ar-Ra'd(#13), Line #22« وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ.»« آنان كه به طلب ثواب پروردگار خويش صبر پيشه كردند، و نماز گزاردند و در نهان و آشكار از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق كردند و بدى را به نيكى دفع مىكنند. سراى آخرت خاص آنان است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3977 مرغ جانش موش شد سوراخجوچون شنید از گربگان او عرجوازان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخ دنیا موشوارهم درین سوراخ بنایی گرفتدرخور سوراخ دانایی گرفتپیشههایی که مرورا در مزیدکاندرین سوراخ کار آید گزیدز آنکه دل بر کند از بیرون شدنبسته شد راه رهیدن از بدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قوم موسی اندر حر تیهمانده یی بر جای چل سال ای سفیهمی روی هر روز تا شب هرولهخویش می بینی در اول مرحلهنگذری زین بعد سیصد ساله توتا که داری عشق آن گوساله تومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #374 صد هزاران دام و دانهست ای خداما چو مرغان حریص بینوادم بدم ما بسته دام نویمهر یکی گر باز و سیمرغی شویممیرهانی هر دمی ما را و بازسوی دامی میرویم ای بینیازما درین انبار گندم میکنیمگندم جمع آمده گم میکنیممینیندیشیم آخر ما به هوشکین خلل در گندم است از مکر موشموش تا انبار ما حفره زده ستوز فنش انبار ما ویران شدستاول ای جان دفع شر موش کنوانگهان در جمع گندم جوش کنبشنو از اخبار آن صدر صدورلا صلوة تم الا بالحضور*گر نه موشی دزد در انبار ماستگندم اعمال چل ساله کجاستریزه ریزه صدق هر روزه چراجمع میناید درین انبار ما* حدیث نبوی« لا صَلوةَ ِالّا بِالْحُضور الْقَلْب.»« نماز(عبادت) بدون حضور کامل نیست.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1247, Divan e Shamsلنگری از گنج مادون بستهای بر پای جانتا فروتر میروی هر روز با قارون خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #684 چون کند دعوی خیاطی خسیافکند در پیش او شه اطلسیکه ببر این را بغلطاق فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخگر نبودی امتحان هر بدیهر مخنث در وغا رستم بدیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3147 صبر چون پول صراط آن سو بهشتهست با هر خوب یک لالای زشتتا ز لالا میگریزی وصل نیستزآنکه لالا را ز شاهد فصل نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 638, Divan e Shamsچو مه روی نباشید ز مه روی متابیدچو رنجور نباشید سر خویش مبندیدچنان گشت و چنین گشت چنان راست نیایدمدانید که چونید مدانید که چندیدچو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتیدچو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3770 انبیا را حق بسیار است از آنکه خبر کردند از پایانمانکانچه میکاری نروید جز که خاروین طرف پری نیابی زو مطارتخم از من بر که تا ریعی دهدبا پر من پر که تیر آن سو جهدتو ندانی واجبی آن و هستهم تو گویی آخر آن واجب بدهستاو تو است اما نه این تو آن تو استکه در آخر واقف بیرونشو استتوی آخر سوی توی اولتآمدهست از بهر تنبیه و صلتتوی تو در دیگری آمد دفینمن غلام مرد خودبینی چنینآنچه در آیینه میبیند جوانپیر اندر خشت بیند پیش از آنز امر ش
view more