برنامه صوتی شماره ۸۲۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۰ - ۲۴ تیرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1376, Divan e Shamsکاری ندارد این جهان، تا چند گِل کاری(۱) کُنم؟حاجَت ندارد یارِ من، تا که مَنَش یاری کُنممن خاکِ تیره نیستم، تا باد بَر بادَم دهدمن چَرخِ اَزْرَق(۲) نیستم، تا خِرقه(۳) زَنگاری(۴) کُنمدُکّان چرا گیرم چو او بازار و دُکّانَم بُوَد؟سلطانِ جانم، پس چرا چون بنده جانداری(۵) کُنم؟دُکّانِ خود ویران کُنم، دُکّانِ من سودایِ اوچون کانِ(۶) لَعْلی(۷) یافتم، من چون دُکانداری کُنم؟چون سَرشکسته نیستم، سَر را چرا بَندَم؟ بگوچون من طبیبِ عالَمم، بَهرِ چه بیماری کُنم؟چون بُلبُلم در باغِ دل، نَنگَست اگر جُغدی کُنمچون گُلبُنم(۸) در گُلشَنش، حیفَست اگر خاری کُنمچون گشتهام نزدیکِ شَه، از ناکَسان دوری کُنمچون خویشِ عشقِ او شُدم، از خویش بیزاری کُنمزنجیر بر دستم نَهَد، گَر دست بر کاری نَهَمدر خُنْبِ(۹) می غَرقَم کُند، گر قصدِ هُشیاری کُنمای خواجه من جامِ مِیَم، چون سینه را غمگین کُنم؟شمع و چراغِ خانه ام، چون خانه را تاری(۱۰) کُنم؟یک شب به مهمانِ من آ، تا قرصِ مَه پیشَت کَشَمدل را به پیشِ من بِنِه، تا لطف و دلداری کُنمدر عشق اگر بیجان شَوی، جان و جهانَت من بَسَمگر دُزدْ دَستارَت(۱۱) بَرَد، من رسمِ دَستاری کُنمدل را مَنِه بر دیگری، چون من نیابی گوهریآسان دَرآ و غم مخور، تا مَنْت غمخواری کُنماَخْرَجْتُ نَفْسی عَنْ کَسَلْ، طَهَّرْتُ روحی عَنْ فَشَلْلامَوْتَ اِلّا بِالَاْجَلْ، بر مرگْ سالاری کُنمنَفْسم را از تنبلی برآوردم، روحم را از سستی پاک ساختم، مرگ جز به اجل نیست.شُکْری عَلی لَذّاتِها، صَبْری عَلی آفاتِهایا ساقِیی قُمْ هاتِها، تا عیش و خَمّاری(۱۲) کُنمسپاس من از لذّتهای آن و بردباریم از زیانهای آن است، ای ساقی من، برخیز و بیاور تا…اَلْخَمْرُ ما خَمَّرْتُهُ، وَالْعَیْشُ ما باشَرْتُهُپختهست انگورم، چرا من غوره اَفشاری کُنم؟شراب آن است که خود پروردم و خوشی آن است که در چنگ گرفتم.ای مُطربِ صاحب نظر، این پرده میزَن تا سَحَرتا زنده باشم زنده سَر(۱۳)، تا چند مُرداری کُنم؟پِنْدار کِامشب شبْ پَری(۱۴)، یا در کنارِ دلبریبی خواب شو هَمچون پَری، تا من پَری داری(۱۵) کُنمقَدْ شَیَّدُوا اَرْکانَنا وَاسْتَوْضَحُوا بُرْهانَناحَمْدًا عَلی سُلْطانِنا، شیرم، چه کَفتاری کُنم؟پایه های ما را استوار کردند، برهان ما را آشکار ساختند، سپاس بر سلطان ما...جاءَ الصَّفا زالَ الْحَزَنْ، شُکْرًا لِوَهّابِ الْمِنَنای مُشتری، زانو بِزَن، تا من خریداری کُنمصفا آمد، اندوه از میان رفت، سپاس بر بخشنده احسانها...زان از بِگَه دَف میزنم، زیرا عروسی میکُنمآتش زَنَم اندر تُتُق(۱۶)، تا چند سَتّاری(۱۷) کُنم؟زین آسمانِ چون تُتُق، من گوشه گیرم چون اُفقذوالْعَرش(۱۸) را گَردَم قُنُق(۱۹)، بر مُلکْ جَبّاری(۲۰) کُنماَلدّارُ مَنْ لا دارَلَهْ، وَالْمالُ مَنْ لا مالَ لَهْخامُش، اگر خامُش کُنی بَهرِ تو گفتاری کُنمخانه از آنِ کسی است که خانه ندارد، مال به کسی تعلق دارد که مالی ندارد.با شمس تبریزی اگر هَمخو و هم اِسْتاره اَم(۲۱)چون شمس اندر شش جهت، باید که اَنْواری(۲۲) کُنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قومِ موسی اندر حَرِّ تیهمانده یی بر جای، چل سال ای سَفیهمی روی هر روز تا شب هَروَلهخویش می بینی در اول مرحلهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۱۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2144, Divan e Shamsکار جهان هر چه شود، کار تو کو بار تو کو؟گر دو جهان بتکده شد، آن بت عیار تو کو؟گیر که قحط است جهان، نیست دگر کاسه و نانای شه پیدا و نهان، کیله و انبار تو کو؟گیر که خار است جهان، گزدم و مار است جهانای طرب و شادی جان، گلشن و گلزار تو کو؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حقِ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَدکه بُوَد بِه مارِ بَد از یارِ بَدمارِ بَد جانی ستاند از سَلیمیارِ بَد آرد سوی نارِ مقیماز قَرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1160 دل مَدُزد از دلربایِ روح بخشکه سوارت می کند بر پشتِ رَخشسر مَدُزد از سرفرازِ تاج دِهکو ز پایِ دل گشاید صد گرهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دل، تو این آلوده را پنداشتیلاجَرَم دل ز اهلِ دل برداشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #614 باز گردید ای رسولانِ خَجِلزَر شما را، دل به من آرید، دلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #659 از شما کی کُدیهٔ(۲۳) زر می کُنیم؟ما شما را کیمیاگر می کُنیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3384 بس کَسان که ایشان عبادت ها کننددل، به رضوان(۲۴) و ثوابِ آن نَهَندخود، حقیقت مَعْصیت باشد خَفی(۲۵)آن کَدِر(۲۶) باشد که پندارند صَفی(۲۷)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #881 صد جَوالِ(۲۸) زَر بیاری ای غَنیحق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۲۹)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۳۰)هست آن سلطانِ دل ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2810 جز گِلابه(۳۱) در تَنَت، کو ای مُقِل(۳۲)؟آب، صافی کُن ز گِل ای خَصمِ(۳۳) دلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 پارهدوزی میکنی اندر دکانزیر این دکّان تو، مدفون دو کانهست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش را میتراشتا که تیشه ناگهان بر کان نهیاز دکان و پارهدوزی وا رهیپارهدوزی چیست؟ خوردِ آب و نانمیزنی این پاره بر دلقِ گرانهر زمان میدرّد این دلق تنتپاره بر وی میزنی زین خوردنتای ز نسل پادشاه کامیاربا خود آ، زین پارهدوزی ننگ دارمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 638, Divan e Shamsچو مه روی نباشید، ز مه روی متابیدچو رنجور نباشید، سر خویش مبندیدچنان گشت و چنین گشت، چنان راست نیایدمدانید که چونید، مدانید که چندیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند: در دل علّتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جُفتان(۳۴) ساری(۳۵) ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2063 تا به دیوارِ بَلا ناید سَرَشنشنود پندِ دل آن گوشِ کَرَشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3049, Divan e Shamsبرادرم پدرم اصل و فصل من عشقستکه خویش عشق بماند نه خویشی نسبیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خواندهایپس چرا خشکی و تشنه ماندهایمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387, Divan e Shamsهر جا حیاتی بیشتر، مردم در او بیخویشترخواهی بیا در من نگر، کز شید جان شیداییممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1332 وعده کردی مر مرا تو بارهاکه بیابد اهلت از طوفان رهادل نهادم بر امیدت من سلیمپس چرا بربود سیل از من گلیمگفت او از اهل و خویشانت نبودخود ندیدی تو سپیدی او کبودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1862 ز آن جِرای روح چون نقصان شودجانش از نُقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنزارِ رضا آشفته استمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 467, Divan e Shamsدل چه نهی بر جهان باش در او میهمانبنده آن شو که او داند مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shamsای عاشق جریده، بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1359 نَنگَرم کَس را وَگَر هم بنگرماو بهانه باشد و تو مَنظرمعاشقِ صُنعِ(۳۶) تواَم در شُکر و صبر(۳۷)عاشقِ مَصنوع کی باشم چو گَبْر(۳۸)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بُوَدعاشقِ مَصنوعِ او کافر بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1456 هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمامشمع اندر شب بُوَد اندر قیامقرآن کریم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #2« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2083 چون تو خفّاشان، بسی بینند خوابکین جهان مانَد یتیم از آفتابمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1208 غیر نُطق و غیر ایماء و سِجِلّصد هزاران ترجمان خیزد ز دل(۱) گِل کاری: مجاراً انجام دادن کاری که مطابقِ میل و دلخواه نباشد، کار بی زحمت و بی نتیجه انجام دادن.(۲) اَزْرَق: کبود، نیلگون، آبی(۳) خِرقه: نوعی پوستین بلند(۴) زَنگاری: رنگ سبز مایل به آبی(۵) جانداری: محافظت، نگهبانی(۶) کان: معدن، سرچشمه، منبع(۷) لَعْل: نوعی سنگ قیمتی به رنگ سرخ، مانند یاقوت(۸) گُلبُن: بوته گُل، درخت گُل(۹) خُنْب: ظرف بزرگ سفالی که در آن شراب و امثال آن بریزند.(۱۰) تاری: تاریک(۱۱) دَستار: شالی که دور سر ببندند، دستمال(۱۲) خَمّار: مِی فروش، شراب فروش(۱۳) زنده سَر: هشیار و بیدارکار(۱۴) شبْ پَری: مرغ شب، خفاش، مجازاً شب دوست(۱۵) پَری داری: افسونگری(۱۶) تُتُق: خیمه، سراپرده، چادر بزرگ(۱۷) سَتّاری: پرده پوشی، پوشیده و نهان داشتن(۱۸) ذوالْعَرش: خداوند تخت، صاحب سریر(۱۹) قُنُق: مهمان(۲۰) جَبّاری: سلطه داشتن، اقتدار، بزرگی(۲۱) هم اِسْتاره: هم طالع، مجازاً موافق در اعمال و احکام(۲۲) اَنوار: جمعِ نور(۲۳) کُدیه: گدایی، سماجت در گدایی(۲۴) رضوان: خشنودی و رضایت، منظور خشنودی حق تعالی از بندگان نیک است.(۲۵) خَفی: پنهان، پوشیده(۲۶) کدر: تیره، غیر شفاف، نازلال (۲۷) صَفی: خالص، صاف و زلال(۲۸) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه.(۲۹) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت(۳۰) بِرّ: نیکی، نیکویی(۳۲) گِلابه: گِل و لای، آب گِل آلود(۳۲) مُقِل: فقیر، تهیدست(۳۳) خَصم: دشمن(۳۴) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۳۵) ساری: سرایتکننده(۳۶) صُنع: آفرینش، آفریدن(۳۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۸) گَبر: کافر************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1376, Divan e Shamsکاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنمحاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنممن خاک تیره نیستم تا باد بر بادم دهدمن چرخ ازرق نیستم تا خرقه زنگاری کنمدکان چرا گیرم چو او بازار و دکانم بودسلطان جانم پس چرا چون بنده جانداری کنمدکان خود ویران کنم دکان من سودای اوچون کان لعلی یافتم من چون دکانداری کنمچون سرشکسته نیستم سر را چرا بندم بگوچون من طبیب عالمم بهر چه بیماری کنمچون بلبلم در باغ دل ننگست اگر جغدی کنمچون گلبنم در گلشنش حیفست اگر خاری کنمچون گشتهام نزدیک شه از ناکسان دوری کنمچون خویش عشق او شدم از خویش بیزاری کنمزنجیر بر دستم نهد گر دست بر کاری نهمدر خنب می غرقم کند گر قصد هشیاری کنمای خواجه من جام میم چون سینه را غمگین کنمشمع و چراغ خانه ام چون خانه را تاری کنمیک شب به مهمان من آ تا قرص مه پیشت کشمدل را به پیش من بنه تا لطف و دلداری کنمدر عشق اگر بیجان شوی جان و جهانت من بسمگر دزد دستارت برد من رسم دستاری کنمدل را منه بر دیگری چون من نیابی گوهریآسان درآ و غم مخور تا منت غمخواری کنماخرجت نفسی عن کسل طهرت روحی عن فشللاموت الا بالاجل بر مرگ سالاری کنمنَفْسم را از تنبلی برآوردم، روحم را از سستی پاک ساختم، مرگ جز به اجل نیست.شکری علی لذاتها صبری علی آفاتهایا ساقیی قم هاتها تا عیش و خماری کنمسپاس من از لذّتهای آن و بردباریم از زیانهای آن است، ای ساقی من، برخیز و بیاور تا…الخمر ما خمرته والعیش ما باشرتهپختهست انگورم چرا من غوره افشاری کنمشراب آن است که خود پروردم و خوشی آن است که در چنگ گرفتم.ای مطرب صاحب نظر این پرده میزن تا سحرتا زنده باشم زنده سر تا چند مرداری کنمپندار کامشب شب پری یا در کنار دلبریبی خواب شو همچون پری تا من پری داری کنمقد شیدوا ارکاننا واستوضحوا برهانناحمدا علی سلطاننا شیرم چه کفتاری کنمپایه های ما را استوار کردند، برهان ما را آشکار ساختند، سپاس بر سلطان ما...جاء الصفا زال الحزن شکرا لوهاب المننای مشتری زانو بزن تا من خریداری کنمصفا آمد، اندوه از میان رفت، سپاس بر بخشنده احسانها...زان از بگه دف میزنم زیرا عروسی میکنمآتش زنم اندر تتق تا چند ستاری کنمزین آسمان چون تتق من گوشه گیرم چون افقذوالعرش را گردم قنق بر ملک جباری کنمالدار من لا دارله والمال من لا مال لهخامش اگر خامش کنی بهر تو گفتاری کنمخانه از آنِ کسی است که خانه ندارد، مال به کسی تعلق دارد که مالی ندارد.با شمس تبریزی اگر همخو و هم استاره امچون شمس اندر شش جهت باید که انواری کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قوم موسی اندر حر تیهمانده یی بر جای چل سال ای سفیهمی روی هر روز تا شب هرولهخویش می بینی در اول مرحلهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۱۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2144, Divan e Shamsکار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کوگر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کوگیر که قحط است جهان نیست دگر کاسه و نانای شه پیدا و نهان کیله و انبار تو کوگیر که خار است جهان گزدم و مار است جهانای طرب و شادی جان گلشن و گلزار تو کومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حق ذات پاک الله الصمدکه بود به مار بد از یار بدمار بد جانی ستاند از سلیمیار بد آرد سوی نار مقیماز قرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1160 دل مدزد از دلربای روح بخشکه سوارت می کند بر پشت رخشسر مدزد از سرفراز تاج دهکو ز پای دل گشاید صد گرهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دل تو این آلوده را پنداشتیلاجرم دل ز اهل دل برداشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #614 باز گردید ای رسولان خجلزر شما را دل به من آرید دلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #659 از شما کی کدیه زر می کنیمما شما را کیمیاگر می کنیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3384 بس کسان که ایشان عبادت ها کننددل به رضوان و ثواب آن نهندخود حقیقت معصیت باشد خفیآن کدر باشد که پندارند صفیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #881 صد جوال زر بیاری ای غنیحق بگوید دل بیار ای منحنیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برای آن دل پر نور و برهست آن سلطان دل ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2810 جز گلابه در تنت کو ای مقلآب صافی کن ز گل ای خصم دلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 پارهدوزی میکنی اندر دکانزیر این دکان تو مدفون دو کانهست این دکان کرایی زود باشتیشه بستان و تکش را میتراشتا که تیشه ناگهان بر کان نهیاز دکان و پارهدوزی وا رهیپارهدوزی چیست خورد آب و نانمیزنی این پاره بر دلق گرانهر زمان میدرد این دلق تنتپاره بر وی میزنی زین خوردنتای ز نسل پادشاه کامیاربا خود آ زین پارهدوزی ننگ دارمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 638, Divan e Shamsچو مه روی نباشید ز مه روی متابیدچو رنجور نباشید سر خویش مبندیدچنان گشت و چنین گشت چنان راست نیایدمدانید که چونید مدانید که چندیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2063 تا به دیوار بلا ناید سرشنشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3049, Divan e Shamsبرادرم پدرم اصل و فصل من عشقستکه خویش عشق بماند نه خویشی نسبیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خواندهایپس چرا خشکی و تشنه ماندهایمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387, Divan e Shamsهر جا حیاتی بیشتر مردم در او بیخویشترخواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1332 وعده کردی مر مرا تو بارهاکه بیابد اهلت از طوفان رهادل نهادم بر امیدت من سلیمپس چرا بربود سیل از من گلیمگفت او از اهل و خویشانت نبودخود ندیدی تو سپیدی او کبودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1862 ز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمنزار رضا آشفته استمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 467, Divan e Shamsدل چه نهی بر جهان باش در او میهمانبنده آن شو که او داند مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shamsای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1359 ننگرم کس را وگر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1456 هین قم اللیل که شمعی ای همامشمع اندر شب بود اندر قیامقرآن کریم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #2« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2083 چون تو خفاشان بسی بینند خوابکین جهان ماند یتیم از آفتابمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1208 غیر نطق و غیر ایما و سجلصد هزاران ترجمان خیزد ز دل
view more