برنامه صوتی شماره ۷۸۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹ - ۲۶ شهریورPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1021, Divan e Shamsگرم درآ و دم مده، باده بیار و غم بِبَرای دل و جانِ هر طرف، چشم و چراغِ هر سحرهم طربِ سرشتهای، هم طلبِ فرشتهایهم عرصات(۱) گشتهای پُر ز نبات و نیشکرخیز که رسته خیز(۲) شد، روز نبات ریز شدبا خردم ستیز شد، هین بِرُبا ازو خبرخوش خبران غلامِ تو، رطلِ گران سلامِ توچون شنوند نامِ تو، یاوه کنند پا و سَرخیز که روز میرود، فصلِ تموز(۳) میرودرفت و هنوز میرود، دیو ز سایه عمر*ای بشنیده آهِ جان، باده رسان زِ راه جانپشتِ دل و پناهِ جان، پیش درآ چو شیرِ نرمست و خراب و شاد و خوش، میگذری ز پنج و ششقافله را بکش، بکش، خوش سفریست این سفرلحظه به لحظه، دم به دم، می بده و بسوز غمنوبتِ تُست ای صَنَم(۴)، دور تُوَست ای قمرعقل رباست و دلربا، در تبریز شمسِ دینآن تبریز چون بصر، شمس دروست چون نظرگر چه بصر عیان بُوَد، نور در او نهان بُوَددیده نمیشود نظر، جز به بصیرتی دگر* حدیثِانَّ الشَّيْطانَ لَيَفْرَقُ مِنْ ظِلِّ عُمَرَ(لَيَفْرَقُ مِنْكَ يا عُمَرُ)دیو از سایه عمر می گریزد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 409هر که بیدار است، او در خوابْ ترهست بیداریش، از خوابش بَتَرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 628پس بدان این اصل را ای اصلجوهر که را دردست او برده ست بوهر که او بیدارتر، پُر دَردترهر که او آگاه تر رُخ زردترگر ز جبرش آگهی زاریت کوبینش زنجیر جبّاریت کومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 921دیده ما چون بسی علّت(۵) دروسترو فنا کُن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۶)یابی اندر دید او کل غَرَض مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1580چشم او یَنْظُر بِنورالله شدهپرده های جهل را خارِق(۷) بدهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1016علم هایِ اهل حسّ، شد پوزبندتا نگیرد شیر، زان علمِ بلندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1462گوش جان و چشمِ جان، جز این حِس استگوش عقل و گوش ظَنّ(۸)، زین مُفلِس(۹) استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1501بحثِ عقلی، گر دُر و مَرجان(۱۰) بُوَدآن دگر باشد که بحثِ جان بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1896ای برادر، عقل یک دَم با خود آردَم به دَم در تو خزان است و بهارمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2052مر تو را عقلی است جُزوی در نهانکاملُ العَقلی بجُو اندر جهانجزوِ تو از کُلِّ او کُلّی شودعقل کُلّ بر نفس چون غُلّی(۱۱) شودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1982عقلِ جزوی عشق را مُنْکِر بُوَدگرچه بنماید که صاحبسِر بُوَدزیرک و داناست، اما نیست نیستتا فرشته لا نشد، اهریمنی استاو به قول و فعل، یارِ ما بُوَدچون به حکمِ حال آیی، لا بُوَدلا بُوَد، چون او نشد از هست نیستچونکه طَوْعاً لا نشد، کُرْهاً بسی استاین عقل جزئی چون از هستی ناقص خود دست بر نداشته و محو نشدهو همچنان خود را کامل می داند، در واقع باید او را نیست و فانی شمرد،زیرا او از روی اختیار، فنا را نپذیرفته لذا باید اجباراً و بر خلاف میل او، او را فانی بشمریم.جان، کمال است و ندایِ او کمالمصطفی گویان: اَرِحْنا یا بِلال ای بِلال، افراز بانگِ سَلسَلت(۱۲)زان دَمی کاندر دمیدم در دلتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2128پایِ استدلالیان، چوبی بودپایِ چوبین، سخت بی تمکین(۱۳) بودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2497عقل تو همچون شتربان تو شترمیکشاند هر طرف در حکم مُرّ(۱۴)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3445وَهْم و فکر و حس و ادراکِ شماهمچو نِی دان مَرکبِ کودک، هلامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3447علم چون بر دل زَنَد، یاری شودعلم چون بر تَن زَنَد، باری شودمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۳۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2326گرچه عقلت سویِ بالا می پََرَدمرغِ تقلیدت به پستی می چَردمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3207فکر، آن باشد که بگشاید رَهیراه، آن باشد که پیش آید شَهیشاه آن باشد که از خود شه بودنه به مخزن ها و لشکر شه شودمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۳۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3311نفس، نَمرودست و، عقل و جان، خلیلروح در عین است و، نَفْس اندر دلیلمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3499مُتّهم نَفْس است، نَه عقلِ شریفمُتّهم حِسّ است، نَه نورِ لطیفمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1123دل ز دانش ها بِشُستند این فَریق(۱۵)زانکه این دانش نداند آن طریقدانشی باید که اصلش زآن سَر استزآنکه هر فرعی به اصلش رهبرستمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۵۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1558عقلِ جُزوی، آفتش وَهْم است و ظَنّزآنکه در ظلمات شد او را وطنمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۸۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1824حِس، اسیرِ عقل باشد ای فلانعقل اسیر روح باشد، هم بدانمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1934گفت پیغمبر: شما را ای مِهان(۱۶)چون پدر هستم شفیق و مهربانزآن سبب که جمله اجزایِ مَنیدجُزو را از کُل چرا بَر می کَنید*؟جزو از کُلّ قطع شد، بیکار شدعضو از تَن قطع شد، مُردار(۱۷) شدتا نپیوندد به کُلّ بارِ دِگَرمُرده باشد، نبوَدش از جان خبرور بجنبد، نیست آن را خود سَنَدعضوِ نو بُبریده هم جُنبش کندجزو از این کُلّ گَر بُرَد، یک سو رَوَداین نه آن کُلّ است کو ناقص شود*حديث« کُلُّ شَیْءٍ قُطِعَ مِنَ الحَیِّ فَهُوَ مَیُّتٌ »« هر عضوی از موجودی زنده جدا شود مُرده است »مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۵۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3584عقل از جان گشت با ادراک و فَرّ(۱۸)روح، او را کَی شود زیرِ نظر؟لیک جان در عقل، تاثیری کندزآن اثر آن عقل، تدبیری کندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۸۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3870تو فسرده، در خورِ این دم نِه ییبا شِکَر مَقرون نِه یی، گرچه نییرختِ عقلت با تو است و عاقلیکز جُنوداً لَمْ تَرَوْها غافلی« هنوز کالای بی ارزش عقل جزئی با توستو هنوز جزو عاقلان دنیا خواه و عافیت طلبی »قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۲۶Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #26« ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ »« آنگاه خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد و لشكريانى كه آنها را نمىديديد فرو فرستاد و كافران را عذاب كرد، و اين است كيفر كافران.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۸۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3880ای که عقلت بر عُطارِد(۱۹) دَق کند(۲۰)عقل و عاقل را قضا احمق کندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 409غیرِ فهم و جان که در گاو و خرستآدمی را عقل و جانی دیگر استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 595دیده حسّی زبونِ(۲۱) آفتابدیده رَبّانیی جُو و بیابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1258عقلِ جزوی را وکیلِ خود مگیرعقلِ کُلّ را ساز ای سلطان، وزیرمر هوا را تو وزیرِ خود مسازکه بر آید جانِ پاکت از نمازکین هوا پُر حرص و حالی بین بُوَدعقل را اندیشه یومِ دین(۲۲) بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۵۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2583چشم آخِربین تواند دید راستچشم آخُربین غرورست و خطاستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1261عقل را دو دیده در پایانِ کاربهرِ آن گُل می کََشَد او رنجِ خار(۱) عرصات: روز رستاخیز(۲) رسته خیز: رستاخیز، قیامت(۳) تَموز: تابستان، موسم گرما(۴) صَنَم: دلبر، معشوقِ زیبا(۵) علّت: بیماری(۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۷) خارِق: شكافنده، پاره کننده(۸) ظَنّ: حدس، گمان(۹) مُفلِس: عاجز، تهیدست(۱۰) مَرجان: نوعی مروارید(۱۱) غُلّ: طوق و بند آهنی که به گردن یا دست و پای زندانیان میبستند.(۱۲) سَلسَل: آب روان و گوارا(۱۳) تمکین: پذیرفتن، پا بر جا بودن(۱۴) مُرّ: تلخ(۱۵) فَریق: گروه، دسته(۱۶) مِه: بزرگ، سروَر(۱۷) مُردار: لاشه حیوان مُرده(۱۸) فَرّ: رفعت و شکوه(۱۹) عُطارِد: نزدیکترین و کوچکترین سیاره به خورشید. در اینجا کنایه از کاملانِ فضل و بزرگان معرفت است.(۲۰) دَق کردن: ملامت کردن، نکوهیدن(۲۱) زبون: عاجز، ناتوان(۲۲) یومِ دین: روز قیامت************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1021, Divan e Shamsگرم درآ و دم مده باده بیار و غم ببرای دل و جان هر طرف چشم و چراغ هر سحرهم طرب سرشتهای هم طلب فرشتهایهم عرصات گشتهای پر ز نبات و نیشکرخیز که رسته خیز شد روز نبات ریز شدبا خردم ستیز شد هین بربا ازو خبرخوش خبران غلام تو رطل گران سلام توچون شنوند نام تو یاوه کنند پا و سرخیز که روز میرود فصل تموز میرودرفت و هنوز میرود دیو ز سایه عمر*ای بشنیده آه جان باده رسان ز راه جانپشت دل و پناه جان پیش درآ چو شیر نرمست و خراب و شاد و خوش میگذری ز پنج و ششقافله را بکش بکش خوش سفریست این سفرلحظه به لحظه دم به دم می بده و بسوز غمنوبت تست ای صنم دور توست ای قمرعقل رباست و دلربا در تبریز شمس دینآن تبریز چون بصر شمس دروست چون نظرگر چه بصر عیان بود نور در او نهان بوددیده نمیشود نظر جز به بصیرتی دگر* حدیثِانَّ الشَّيْطانَ لَيَفْرَقُ مِنْ ظِلِّ عُمَرَ(لَيَفْرَقُ مِنْكَ يا عُمَرُ)دیو از سایه عمر می گریزد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 409هر که بیدار است او در خواب ترهست بیداریش از خوابش بترمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 628پس بدان این اصل را ای اصلجوهر که را دردست او برده ست بوهر که او بیدارتر پر دردترهر که او آگاه تر رخ زردترگر ز جبرش آگهی زاریت کوبینش زنجیر جباریت کومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرض مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1580چشم او ینظر بنورالله شدهپرده های جهل را خارق بدهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1016علم های اهل حس شد پوزبندتا نگیرد شیر زان علم بلندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1462گوش جان و چشم جان جز این حس استگوش عقل و گوش ظن زین مفلس استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1501بحث عقلی گر در و مرجان بودآن دگر باشد که بحث جان بودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1896ای برادر عقل یک دم با خود آردم به دم در تو خزان است و بهارمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2052مر تو را عقلی است جزوی در نهانکامل العقلی بجو اندر جهانجزو تو از کل او کلی شودعقل کل بر نفس چون غلی شودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1982عقل جزوی عشق را منکر بودگرچه بنماید که صاحبسر بودزیرک و داناست اما نیست نیستتا فرشته لا نشد اهریمنی استاو به قول و فعل یار ما بودچون به حکم حال آیی لا بودلا بود چون او نشد از هست نیستچونکه طوعا لا نشد کرها بسی استاین عقل جزئی چون از هستی ناقص خود دست بر نداشته و محو نشدهو همچنان خود را کامل می داند، در واقع باید او را نیست و فانی شمرد،زیرا او از روی اختیار، فنا را نپذیرفته لذا باید اجباراً و بر خلاف میل او، او را فانی بشمریم.جان کمال است و ندای او کمالمصطفی گویان ارحنا یا بلال ای بلال افراز بانگ سلسلتزان دمی کاندر دمیدم در دلتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2128پای استدلالیان چوبی بودپای چوبین سخت بی تمکین بودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2497عقل تو همچون شتربان تو شترمیکشاند هر طرف در حکم مرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3445وهم و فکر و حس و ادراک شماهمچو نی دان مرکب کودک هلامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3447علم چون بر دل زند یاری شودعلم چون بر تن زند باری شودمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۳۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2326گرچه عقلت سوی بالا می پردمرغ تقلیدت به پستی می چردمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3207فکر آن باشد که بگشاید رهیراه آن باشد که پیش آید شهیشاه آن باشد که از خود شه بودنه به مخزن ها و لشکر شه شودمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۳۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3311نفس نمرودست و عقل و جان خلیلروح در عین است و نفس اندر دلیلمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3499متهم نفس است نه عقل شریفمتهم حس است نه نور لطیفمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1123دل ز دانش ها بشستند این فریقزانکه این دانش نداند آن طریقدانشی باید که اصلش زآن سر استزآنکه هر فرعی به اصلش رهبرستمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۵۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1558عقل جزوی آفتش وهم است و ظنزآنکه در ظلمات شد او را وطنمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۸۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1824حس اسیر عقل باشد ای فلانعقل اسیر روح باشد هم بدانمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1934گفت پیغمبر شما را ای مهانچون پدر هستم شفیق و مهربانزآن سبب که جمله اجزای منیدجزو را از کل چرا بر می کنید*؟جزو از کل قطع شد بیکار شدعضو از تن قطع شد مردار شدتا نپیوندد به کل بار دگرمرده باشد نبودش از جان خبرور بجنبد نیست آن را خود سندعضو نو ببریده هم جنبش کندجزو از این کل گر برد، یک سو روداین نه آن کل است کو ناقص شود*حديث« کُلُّ شَیْءٍ قُطِعَ مِنَ الحَیِّ فَهُوَ مَیُّتٌ »« هر عضوی از موجودی زنده جدا شود مُرده است »مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۵۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3584عقل از جان گشت با ادراک و فرروح او را کی شود زیر نظر؟لیک جان در عقل تاثیری کندزآن اثر آن عقل تدبیری کندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۸۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3870تو فسرده در خور این دم نه ییبا شکر مقرون نه یی گرچه نییرخت عقلت با تو است و عاقلیکز جنودا لم تروها غافلی« هنوز کالای بی ارزش عقل جزئی با توستو هنوز جزو عاقلان دنیا خواه و عافیت طلبی »قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۲۶Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #26« ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ »« آنگاه خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد و لشكريانى كه آنها را نمىديديد فرو فرستاد و كافران را عذاب كرد، و اين است كيفر كافران.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۸۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3880ای که عقلت بر عطارد دق کندعقل و عاقل را قضا احمق کندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 409غیر فهم و جان که در گاو و خرستآدمی را عقل و جانی دیگر استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 595دیده حسی زبون آفتابدیده ربانیی جو و بیابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1258عقل جزوی را وکیل خود مگیرعقل کل را ساز ای سلطان وزیرمر هوا را تو وزیر خود مسازکه بر آید جان پاکت از نمازکین هوا پر حرص و حالی بین بودعقل را اندیشه یوم دین بودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۵۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2583چشم آخربین تواند دید راستچشم آخربین غرورست و خطاستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1261عقل را دو دیده در پایان کاربهر آن گل می کشد او رنج خار
view more