برنامه صوتی شماره ۷۷۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۳۰ جولای ۲۰۱۹ - ۸ مردادPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 80, Divan e Shamsامروز گِزافی(١) دِه آن باده نابی(۲) رابرهم زن و دَرهم زن این چرخ شتابی راگیرم قَدحِ غیبی از دیده نهان آمدپنهان نتوان کردن مستی و خرابی راای عشق طرب! پیشه خوش گفتِ خوش اندیشهبربای نقاب از رخ، آن شاه نقابی(۳) راتا خیزد ای فَرُّخ(۴) زین سو اُخ(۵) و زان سو اُخپرکن هَله ای گُلرخ! سَغراق(۶) و شَرابی(۷) راگر زان که نمیخواهی تا جلوه شود گُلشَناز بهر چه بگشادی دکّان گُلابی(۸) راما را چو ز سَر بردی(۹)، وین جوی روان کردیدر آب فکن زوتر بَط(۱۰) زاده آبی راماییم چو کشت ای جان! بررُسته در این میدانلب خشک و به جان جویان باران سَحابی(۱۱) را«هر سوی، رسولی(۱۲) نو، گوید که: «نیابی، رولاحَول(۱۳) بزن بر سر، آن زاغ غُرابی(۱۴) راای فتنه هر روحی! کیسه بُر هر جُوحی(۱۵)دزدیده رَباب از کف، بوبکر رَبابی(۱۶) راامروز چنان خواهم تا مست و خَرِف(۱۷) سازیاین جان مُحَدِّث(۱۸) را وان عقل خِطابی(۱۹) راای آب حیات ما! شو فاش چو حَشر، اَر چهشیر شُتر گَرگین(۲۰)، جانست عَرابی(۲۱) راای جاه و جمالت خَوش، خامش کن و دم درکَش(۲۲)آگاه مکن از ما هر غافلِ خوابی(۲۳) رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1633مُقریی(۲۴) میخواند از روی کتابماؤُکُم غَوْرًا، ز چشمه بندم آبآب را در غَورها(۲۵) پنهان کنمچشمه ها را خشک و خشکستان کنمآب را در چشمه کی آرد دگرجز من بی مثلِ با فضل و خطر؟فلسفیِّ منطقیِّ مُستَهان(۲۶)میگذشت از سوی مکتب آن زمانچون که بشنید آیت او از ناپسندگفت: آریم آب را ما با کُلَند(۲۷)ما به زخمِ بیل و تیزیِّ تبرآب را آریم از پستی زَبَر(۲۸)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1642گر بنالیدی و مُستَغفِر(۲۹) شدینور رفته از کَرَم، ظاهر شدیلیک اِستِغفار هم در دست نیستذوقِ توبه نُقلِ هر سرمست نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2641, Divan e Shamsگیرم که نبینی رخ آن دختر چینیاز جنبش او جنبش این پرده نبینیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1626کارِ من بی علّت است و مستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۳۰)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقتبحر را گویم که هین پر نار شوگویم آتش را که رو گلزار شومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4038عام میخوانند هر دَم نامِ پاکاین عمل نَکْند، چو نَبْوَد عشقناکمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4043هر یکی را هست در دل صد مراداین نباشد مذهبِ عشق و وَدادیار آمد عشق را روزْ آفتاب(۳۱)آفتاب آن روی را همچون نقابآنکه نشناسد نقاب از رویِ یارعابِدُ الشَّمْس است، دست از وی بدارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shamsآمد شرابِ آتشین، ای دیوِ غم کنجی نشینای جانِ مرگ اندیش(۳۲)، رو، ای ساقیِ باقی درآمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفسِ زنده سوی مرگی میتندقرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۹۵Quran, Sooreh Al-An'aam (#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد،و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد.اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۶۹Hafez Poem(Qazal)# 169, Divan e Qazaliatآب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاستخون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1059کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2357شُکر گویم دوست را در خیر و شرزآنکه هست اندر قضا از بَد بَتَرچونکه قَسّام(۳۳) اوست، کفر آمد گلهصبر باید، صِبر مِفتاحُ الصِّلهغیرِ حق جمله عدواند، اوست دوستبا عدو از دوست شَکْوَت(۳۴) کَی نکوست؟تا دهد دوغم، نخواهم اَنگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2719هین بیا ای جانِ جان و صد جهانخوش غنیمت دار نقدِ این زماندر مَدُزد آن روی مه از شبروانسر مَکش زین جوی، ای آب روانتا لب جُو خندد از آب مَعین(۳۵)لب لب جُو سر برآرد یاسمینچون ببینی بر لب جو سبزه مستپس بدان از دور کآنجا آب هستگفت: سیماهُم وَجُوهٌ*۱ کردگارکه بُوَد غَمّازِ باران، سبزهزارحق تعالی فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است،به همین جهت وجود چمنزار حاکی از آن اینست که بارانی نازل شده است.*۱قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Al-Fath (#48), Line #29…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ…… نشانشان اثر سجدهاى است كه بر چهره آنهاست …مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2724گر ببارد شب، نبیند هیچ کسکه بود در خواب هر نَفْس و نَفَستازگیِّ هر گلستانِ جمیلهست بر بارانِ پنهانی، دلیلمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2563پسته را یا جوز را تا نشکنینی نماید دل، نه بدهد روغنیمشنو این دفع وی و فرهنگ اودر نگر در ارتعاش و رنگ اوگفت حق سیماهُمُ فی وَجهِهِم(۳۶)زانک غمازست سیما و مُنِم(۳۷)چنانکه حضرت حق فرموده است کهباطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است،زیرا چهره اشخاص خبر دهنده و آشکار کننده است.این مُعایَن(۳۸) هست ضد آن خبرکه به شر بسرشته آمد این بشرحالاتی که از چهره دلقک دیده می شود سخنانش را نقض می کند، زیرا که طبع آدمی با شر درآمیخته است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1100میدمد در گوش هر غمگین، بَشیر(۳۹)خیز ای مُدبِر(۴۰)، ره اقبال گیرای در این حبس و در این گَند و شُپُشهین که تا کس نشنود رَستی، خَمُشچون کنی خامُش کنون؟ ای یارِ منکز بُنِ هر مو بر آمد طبلزنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت۴۱۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 4140همچو روی آفتاب بیحذرگشت رویش خصمسوز و پردهدرآن کسی که بوسیله انوار خورشید پشتگرم شدهمانند آفتاب، بی هیچ ملاحظه ای دشمن حق را می سوزاند و پرده های اسرار را مکشوف می سازد.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1103آنچنان کر شد عَدُوِّ رَشکخُوگوید: این چندین دُهُل را بانگ کو؟میزند بر روش رَیحان که طَری(۴۱) استاو ز کوری گوید: این آسیب چیست؟میشِکُنجد(۴۲) حُور دستش میکشدکور، حیران کز چه دردم میکند؟این کشاکش چیست بر دست و تنم؟خفتهام، بگذار تا خوابی کنمآنکه در خوابش همیجویی، وی استچشم بگشا، کان مه نیکو پِی(۴۳) استزآن، بلاها بر عزیزان بیش بودکان تَجَمُّش(۴۴) یار با خوبان فزودلاغ(۴۵) با خوبان کند بر هر رهینیز کوران را بشوراند گهیخویش را یک دم بدین کوران دهدتا غَریو(۴۶) از کوی کوران بر جهدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3766تخمِ بَطّی گر چه مرغِ خانهاتکرد زیر پر چو دایه تربیتمادرِ تو بَطِّ آن دریا بُده ستدایهات خاکی بُد و خشکیپرستمیلِ دریا، که دلِ تو اندرستآن طبیعت، جانت را از مادرستمیلِ خشکی، مر تو را زین دایه استدایه را بگذار، کو بَدرایه(۴۷) استدایه را بگذار بر خشک و براناندر آ در بحرِ معنی چون بَطانگر تو را مادر بترساند ز آبتو مترس و سوی دریا ران شتابتو بَطی، بر خشک و بر تر زندهاینی چو مرغِ خانه، خانه گَندهایتو ز کَرَّْمنَا بَنی آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: « ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریاکه حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَحْرِ به جاناز حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَر، پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: « آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالم خاک و ماده در گذر و به سوی دریای معنی بشتابقرآن كريم، سوره اسراء(۱۷)، آيه ۷۰ Quran, Sooreh Al-Israa (#17), Line #70وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَالطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًبه راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان رادر خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیمو به ایشان از پاکیزهها روزی دادیم و آنان را بربسیاری از آنچه آفریدهایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیممر ملایک را سوی بَر(۴۸)، راه نیستجنسِ حیوان هم ز بَحر، آگاه نیستتو به تن حیوان، بجانی از مَلَک(۴۹)تا رَوی هم بر زمین، هم بر فَلَکتا به ظاهر مِثْـلُکُمْ باشد بشربا دلِ یُوحی' إلَیْهِ دیدهورهمینطور آن بصیر و روشن بینی که به او وحی می شود، بر حسب ظاهر مانند همه شما آدمیان، آدمی معمولی بوده است.قرآن كريم، سوره کهف(۱۸)، آيه ۱۱۰ Quran, Sooreh Al-Kahf (#18), Line #110قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًابگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستمکه به من وحی میرسدکه خدای شما خدای یکتاست،پس هر کس به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شودو هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line #1057گر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکِشتِ اول کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوستگرچه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستکار، آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اول کاشته استهرچه کاری، از برای او بکارچون اسیرِ دوستی ای دوستدارگِردِ نفسِ دزد و کارِ او مپیچهرچه آن نه کار حق، هیچ است هیچپیش از آنکه روزِ دین(۵۰) پیدا شودنزدِ مالک، دزدِ شب رسوا شودرختِ دزدیده به تدبیر و فَنَشمانده روزِ داوری بر گردنشصد هزاران عقل با هم برجهندتا به غیرِ دامِ او دامی نهنددامِ خود را سختتر یابند و بسکی نماید قُوّتی با باد، خَس؟(۵۱)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۰۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line #1501بحثِ عقلی، گر دُر و مَرْجان بُوَدآن دگر باشد که بحثِ جان بُوَدبحثِ جان، اندر مقامی دیگرستبادهٔ جان را قِوامی دیگرستآن زمان که بحثِ عقلی، ساز بوداین عُمَر با بُوالْحِکَم همراز بودچون عُمَر از عقل آمد سویِ جانبُوالْحِکَم، بوجهل شد در بحثِ آنسویِ حِسّ و سویِ عقل، او کامل استگرچه خود نسبت به جان، او جاهل استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۱۴۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line #2146گرنه خوشآوازی مغزی بُوَدژَغْژَغِ(۵۲) آواز قشری که شْنَوَد؟ژغژغ آن ز آن تحمل میکنیتا که خاموشانه بر مغزی زنیچند گاهی بیلب و بیگوش شووآنگهان چون لب حریف نوش شوچند گفتی نظم و نثر و راز فاشخواجه یک روز امتحان کن، گنگ باشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line #1101پس لباسِ کِبر بیرون کن ز تنمَلبسِ(۵۳) ذُل(۵۴) پوش در آموختنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۴۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line #1343هیزمِ تیره حریفِ نار شدتیرگی رفت و، همه انوار شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۱۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line #1211سجده نتوان کرد بر آبِ حیاتتا نیابم زین تنِ خاکی نجاتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۸۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line #884آن کسی که او ببیند رویِ خویشنورِ او از نورِ خلقان است بیشگر بميرد، دیدِ او باقی بُوَدزآنکه دیدش دیدِ خلّاقی بُوَدنورِ حِسّی نَبْوَد آن نوری که اورویِ خود محسوس بیند پیشِ رُومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line #1098هیزمِ دوزخ تنست و کم کُنَشور بروید هیزمی، رَوْ بر کَنَشورنه حمّالِ حَطَب(۵۵) باشی، حَطَبدر دو عالَم، همچو جفتِ بُولَهَبمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line #1100از حَطَب بشناس شاخِ سِدره راگرچه هر دو سبز باشند ای فتیاصلِ آن شاخ ست هفتم آسماناصلِ این شاخ ست از نار(۵۶) و دُخان(۵۷)هست مانندا به صورت پیشِ حسکه غلط بین است چشم و کیشْ حسهست آن پیدا به پیشِ چشمِ دلجَهد کن، سویِ دل آ، جُهْدُالْمُقِلحدیثاَفْضَلُ الصَّدَقَةِ جُهْدُالْمُقِلِّ و ابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ« برترین احسان، کوششِ درویش است.احسان را از کسی آغاز کن که هزینه معاشش بر عهده توست. »ور نداری پا، بجُنبان خویش راتا ببینی هر کم و هر بیش را(۱) گِزافی: فراوان(۲) نابی: دارای تمایل به خالص ماندن(۳) نقابی: کسی که نقاب روی صورت خود داشته باشد(۴) فَرُّخ: خجسته(۵) اُخ: از اصواتی است که لذت یا درد را نشان می دهد (۶) سَغراق: جام و قدح بزرگ، کاسه، پیاله(۷) شَرابی: ظرف شراب(۸) گُلابی: شیشه گلاب، گلاب گیر، گلاب فروش(۹) ازسربردن: مست کردن(۱۰) بط: مرغابی(۱۱) باران سَحابی: باران فراوان، باران ابر پر آب(۱۲) رسول: فرستاده، در اینجا جنبه منفی دارد، یعنی وسوسه من ذهنی(۱۳) لَا حَوْلَ و لَا قُوَّةَ اإلَّا بِاللهَّ: نیست نیرویی غیر از نیروی خدا(۱۴) زاغ غُرابی: زاغ بدشگون و نحس(۱۵) جوحی: نام مسخره و تحقیر آمیز که قدیم روی افراد می گذاشتند(۱۶) بوبکر رَبابی: ابوبکر ساز زن که نماد هشیاری حضور است(۱۷) خَرِف: کم عقل(۱۸) مُحَدِّث: حدیث دان، کسیکه غیر از قیل و قال و بحث و جدل هنر دیگری ندارد(۱۹) عقل خِطابی: عقل جزیی، عقل من ذهنی(۲۰) گَرگین: مبتلا به مرض گر، کچلی(۲۱) عرابی: مخفف اعرابی ، عرب بدوی صحرانشین(۲۲) دم در کشیدن: خاموش شدن(۲۳) خوابی: خواب زده، خواب باره(۲۴) مُقری: خواننده و تعلیم دهنده قرآن(۲۵) غَور: قعر، گودی، ته چیزی(۲۶) مُستَهان: خوار، ذلیل، بی قدر(۲۷) کُلَند: کُلَنگ(۲۸) زَبَر: بالا(۲۹) مُستَغفِر: کسی که استغفار میکند، آمرزشخواهنده(۳۰) سَقیم: نادرست، بیمار(۳۱) روزْآفتاب: آفتابِ روز(۳۲) مرگ اندیش: آن که پیوسته در اندیشه مردن باشد. مجازاً،من ذهنی که با اندیشیدن و عمل به آن خودش را تباه می سازد(۳۳) قَسّام: بسیار تقسیم کننده۳۴)) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن(۳۵) مَعین: آب جاری و زلال(۳۶) سیماهُمُ فی وَجهِهِم: باطن اشخاص از ظاهرشان نمایان است(۳۷) مُنم: سخن چین(۳۸) مُعایَن: دیده شده(۳۹) بَشیر: بشارت دهنده، مژدهدهنده(۴۰) مُدبِر: بدبخت، بختبرگشته(۴۱) طَری: تر و تازه(۴۲) میشِکُنجد: وشگون می گیرد. شِکُنجیدن به معنی گرفتن عضوی با سر ناخن است(۴۳) نیکو پِی: خوش قدم، مبارک قدم(۴۴) تَجَمُّش: بازی و عشق ورزیدن به کسی(۴۵) لاغ: شوخی، هزل(۴۶) غَریو: فریاد، خروش(۴۷) بَدرایه: بداندیش(۴۸) بَر: خشکی(۴۹) مَلَک: فرشته(۵۰) روزِ دین: روز قیامت(۵۱) خَس: پست، فرومایه(۵۲) ژَغْژَغ: صدایی که از برخورد و سایش گردو و بادام بلند می شود(۵۳) مَلبس: لباس، جامه. جمع: مَلابِس(۵۴) ذُل: خواری و انکسار(۵۵) حَطَب: هیزم(۵۶) نار: آتش. جمع: نیران(۵۷) دُخان: دود. جمع: اَدْخِنَه************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 80, Divan e Shamsامروز گزافی ده آن باده نابی رابرهم زن و درهم زن این چرخ شتابی راگیرم قدح غیبی از دیده نهان آمدپنهان نتوان کردن مستی و خرابی راای عشق طرب! پیشه خوش گفت خوش اندیشهبربای نقاب از رخ، آن شاه نقابی راتا خیزد ای فرّخ زین سو اخ و زان سو اخپرکن هله ای گلرخ! سغراق و شرابی راگر زان که نمیخواهی تا جلوه شود گلشناز بهر چه بگشادی دکّان گلابی راما را چو ز سر بردی، وین جوی روان کردیدر آب فکن زوتر بط زاده آبی راماییم چو کشت ای جان! بررسته در این میدانلب خشک و به جان جویان باران سحابی را«هر سوی، رسولی نو، گوید که: «نیابی، رولاحول بزن بر سر، آن زاغ غرابی راای فتنه هر روحی! کیسه بر هر جوحیدزدیده رباب از کف، بوبکر ربابی راامروز چنان خواهم تا مست و خرف سازیاین جان محدّث را وان عقل خطابی راای آب حیات ما! شو فاش چو حشر، ار چهشیر شتر گرگین، جانست عرابی راای جاه و جمالت خوش، خامش کن و دم درکشآگاه مکن از ما هر غافل خوابی رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1633مقریی میخواند از روی کتابماؤکم غورا، ز چشمه بندم آبآب را در غورها پنهان کنمچشمه ها را خشک و خشکستان کنمآب را در چشمه کی آرد دگرجز من بی مثل با فضل و خطر؟فلسفیّ منطقیّ مستهانمیگذشت از سوی مکتب آن زمانچون که بشنید آیت او از ناپسندگفت: آریم آب را ما با کلندما به زخم بیل و تیزیّ تبرآب را آریم از پستی زبرمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1642گر بنالیدی و مستغفر شدینور رفته از کرم، ظاهر شدیلیک استغفار هم در دست نیستذوق توبه نقل هر سرمست نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2641, Divan e Shamsگیرم که نبینی رخ آن دختر چینیاز جنبش او جنبش این پرده نبینیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1626کار من بی علّت است و مستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقتبحر را گویم که هین پر نار شوگویم آتش را که رو گلزار شومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4038عام میخوانند هر دم نام پاکاین عمل نکند، چو نبود عشقناکمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4043هر یکی را هست در دل صد مراداین نباشد مذهب عشق و ودادیار آمد عشق را روز آفتابآفتاب آن روی را همچون نقابآنکه نشناسد نقاب از روی یارعابد الشّمس است، دست از وی بدارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shamsآمد شراب آتشین، ای دیو غم کنجی نشینای جان مرگ اندیش، رو، ای ساقی باقی درآمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندقرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۹۵Quran, Sooreh Al-An'aam (#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد،و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد.اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۶۹Hafez Poem(Qazal)# 169, Divan e Qazaliatآب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاستخون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1059کشت اوّل کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2357شکر گویم دوست را در خیر و شرزآنکه هست اندر قضا از بد بترچونکه قسّام اوست، کفر آمد گلهصبر باید، صبر مفتاح الصّلهغیر حق جمله عدواند، اوست دوستبا عدو از دوست شکوت کی نکوست؟تا دهد دوغم، نخواهم انگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2719هین بیا ای جان جان و صد جهانخوش غنیمت دار نقد این زماندر مدزد آن روی مه از شبروانسر مکش زین جوی، ای آب روانتا لب جو خندد از آب معینلب لب جو سر برآرد یاسمینچون ببینی بر لب جو سبزه مستپس بدان از دور کآنجا آب هستگفت: سیماهم وجوه*۱ کردگارکه بود غمّاز باران، سبزهزارحق تعالی فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است،به همین جهت وجود چمنزار حاکی از آن اینست که بارانی نازل شده است.*۱قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Al-Fath (#48), Line #29…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ…… نشانشان اثر سجدهاى است كه بر چهره آنهاست …مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2724گر ببارد شب، نبیند هیچ کسکه بود در خواب هر نفس و نفستازگیّ هر گلستان جمیلهست بر باران پنهانی، دلیلمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2563پسته را یا جوز را تا نشکنینی نماید دل، نه بدهد روغنیمشنو این دفع وی و فرهنگ اودر نگر در ارتعاش و رنگ اوگفت حق سیماهم فی وجههمزانک غمازست سیما و منمچنانکه حضرت حق فرموده است کهباطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است،زیرا چهره اشخاص خبر دهنده و آشکار کننده است.این معاین هست ضد آن خبرکه به شر بسرشته آمد این بشرحالاتی که از چهره دلقک دیده می شود سخنانش را نقض می کند، زیرا که طبع آدمی با شر درآمیخته است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1100میدمد در گوش هر غمگین، بشیرخیز ای مدبر، ره اقبال گیرای در این حبس و در این گند و شپشهین که تا کس نشنود رستی، خمشچون کنی خامش کنون؟ ای یار منکز بن هر مو بر آمد طبلزنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت۴۱۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 4140همچو روی آفتاب بیحذرگشت رویش خصمسوز و پردهدرآن کسی که بوسیله انوار خورشید پشتگرم شدهمانند آفتاب، بی هیچ ملاحظه ای دشمن حق را می سوزاند و پرده های اسرار را مکشوف می سازد.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1103آنچنان کر شد عدوّ رشکخوگوید: این چندین دهل را بانگ کو؟میزند بر روش ریحان که طری استاو ز کوری گوید: این آسیب چیست؟میشکنجد حور دستش میکشدکور، حیران کز چه دردم میکند؟این کشاکش چیست بر دست و تنم؟خفتهام، بگذار تا خوابی کنمآنکه در خوابش همیجویی، وی استچشم بگشا، کان مه نیکو پی استزآن، بلاها بر عزیزان بیش بودکان تجمّش یار با خوبان فزودلاغ با خوبان کند بر هر رهینیز کوران را بشوراند گهیخویش را یک دم بدین کوران دهدتا غریو از کوی کوران بر جهدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3766تخم بطّی گر چه مرغ خانهاتکرد زیر پر چو دایه تربیتمادر تو بطّ آن دریا بده ستدایهات خاکی بد و خشکیپرستمیل دریا، که دل تو اندرستآن طبیعت، جانت را از مادرستمیل خشکی، مر تو را زین دایه استدایه را بگذار، کو بدرایه استدایه را بگذار بر خشک و براناندر آ در بحر معنی چون بطانگر تو را مادر بترساند ز آبتو مترس و سوی دریا ران شتابتو بطی، بر خشک و بر تر زندهاینی چو مرغ خانه، خانه گندهایتو ز کرّمنا بنی آدم شهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: « ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریاکه حملناهم علی البحر به جاناز حملناهم علی البر، پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: « آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالم خاک و م
view more