برنامه صوتی شماره ۷۷۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۳ جولای ۲۰۱۹ - ۱ مردادPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 59, Divan e Shamsتو از خواری همینالی، نمیبینی عنایتهامخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتهاتو را عزَّت همی باید که آن فرعون را شاید؟(۱)بده آن عشق و بستان تو چو فرعون، این ولایتهاخُنُک(۲) جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر(۳)پی اومیدِ آن بختی که هست اندر نهایتهادهان پُر پِست(۴)میخواهی، مزن سُرنایِ(۵) دولت رانتاند خواندن مُقْری(۶) دهان پُر پِست، آیتهاازآن دریا هزاران شاخ شد هر سوی و جویی شدبه باغ جان هر خلقی کند آن جو کفایتهادلا! منگر به هر شاخی، که در تنگی فرومانیبه اول بنگر و آخِر، که جمع آیند غایتهااگر خوکی فتد در مُشک و آدمزاد در سِرگینرود هر یک به اصلِ خود ز ارزاق و کِفایتهاسگ گَرگین(۷) این در، به ز شیران همه عالمکه لافِ عشق حق دارد وَ او داند وَقایتها(۸)تو بدنامیِّ(۹) عاشق را مَنِه با خواریِ دونان(۱۰)که هست اندر قَفایِ(۱۱) او ز شاه عشق، رایتها(۱۲)چو دیگ از زر بود، او را سیه رویی چه غم آرد؟!که از جانش همیتابد به هر زخمی حکایتهاتو شادی کن ز شمس الدینِ تبریزی و از عشقشکه از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایتهامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَمبی شمع رویِ تو نَتان(۱۳) دیدن مرین دو راه راهرگز نداند آسیا مقصودِ گردشهایِ خودکاستونِ قُوتِ ماست او، یا کسب و کارِ نانباآبیش گردان میکند، او نیز چرخی میزندحق آب را بسته کند، او هم نمیجنبد ز جامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shamsتا تراشیده نگردی تو به تیشه صبر و شکرلایُلَقّاها فرو می خوان و اِلّا الصَّابِرُونقرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۸۰Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #80وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَوَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.و كسانى كه دانش [واقعى] يافته بودند گفتند:« واى بر شما! براى كسى كه گرويده و كار شايسته كردهپاداش خدا بهترست، و جز شكيبايان آنرا نيابند.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4 , Line # 3452کوه را کَه کن به استغفار و خوشجام مغفوران بگیر و خوش بکشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1650, Divan e Shamsمهر غیر تو بود در دل من مُهر ضَلالشکر غیر تو بود در سر من سرسامممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsدر مرگ هشیاری نهی، در خواب بیداری نهیدر سنگ سقّایی نهی در برقِ میرنده وفاقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۶Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #6يولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ ۚ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِشب را در روز درمىآورد و روز را [نيز] در شب درمىآورد،و او به راز دلها داناست.قرآن کریم، سوره انفال(۸)، آیه ۴۶Quran, Sooreh Anfal(#8), Line #46… وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ... صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #152فاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِپس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1633مُقریی(۱۴) میخواند از روی کتابماؤُکُم غَوْرًا، ز چشمه بندم آبمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1636فلسفیِّ منطقیِّ مُستَهان(۱۵)میگذشت از سوی مکتب آن زمانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1638ما به زخمِ بیل و تیزیِّ تبرآب را آریم از پستی زَبَر(۱۶) مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1642گر بنالیدی و مُستَغفِر(۱۷) شدینور رفته از کَرَم، ظاهر شدیلیک اِستِغفار هم در دست نیستذوقِ توبه نُقلِ هر سرمست نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 834گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْنبر زمین آهسته میرانند و هَوْن« حق تعالی فرموده است: بندگانی کهمشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند،در روی زمین به آهستگی و فروتنی،(تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 835پا برهنه چون رود در خارزار؟جز به وقفه و فِکرَت و پرهیزگارقرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَاخَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كهدر روى زمين به فروتنى راه مىروند.و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیمو فضا گشایی و با خرد ورزی زندگی می کنند.و اگر به ایشان خطاب کنند:«نادان»،ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنندو سخنی خوب و بایسته می گویند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 3354گرچه دوری، دور میجنبان تو دُمحَیثُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وَجهَکُماگر از آنان دوری از همان جای دور اظهار دوستی ومودت کن. هرجا که هستید روی به سوی آنان کنید.چون خری در گِل فتد از گامِ تیزدم به دم جنبد برای عزمِ خیزجای را هموار نکند بهرِ باشداند او که نیست آن جای مَعاشحسِّ تو از حسِّ خر کمتر بُده ستکه دلِ تو زین وَحَل(۱۸) ها بَر نَجَستدر وَحَل تأویلِ رُخصَت(۱۹) میکنیچون نمیخواهی کز آن دل بَر کَنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 3743جمله مرغانِ مُنازِع(۲۰)، بازواربشنوید این طبلِ بازِ شهریارز اختلاف خویش، سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یاآن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.کورْمرغانیم و، بس ناساختیمکآن سُلیمان را دَمی نشناختیمهمچو جغدان، دشمنِ بازان شدیملاجَرَم واماندهٔ ویران شدیممیکنیم از غایتِ جهل و عَماقصد آزارِ عزیزانِ خدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1626کار من بی علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتقرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍتو را به كسانى كه سواى خدا هستند، مىترسانند.آيا خدا براى نگهدارى بندهاش [در همه امور] كافى نيست؟و هر كس را كه خدا گمراه سازد هيچ راهنمايى نخواهد بود.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line # 770عمرِ بی توبه، همه جان کندن استمرگِ حاضر، غایب از حق بودن استعمر و مرگ این هر دو با حق خوش بُوَدبیخدا آبِ حیات آتش بُوَدآن هم از تاثیرِ لعنت بود کودر چنان حضرت همیشد عُمْرجُواز خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی ست و، کُلّی کاستنخاصه عُمری غرق در بیگانگیدر حضورِ شیر، رُوبَهشانگی(۲۱)عمرِ بیشم دِه که تا پستر رَوَممَهْلَم(۲۲) افزون کُن که تا کمتر شومتا که لعنت را نشانه او بُوَدبَد کسی باشد که لعنتجُو بودعمر خوش، در قرب جان، پروردن استعمر زاغ از بهر سرگین خوردن استعمر بیشم دِه که تا گُه میخورمدایم اینم دِه که بس بَدگوهرمگرنه گُه خوارست آن گنده دهانگویدی کز خوی زاغم وا رهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1678, Divan e Shamsعزت و حرمتم آنگه باشدکه کند عشق عزیزش خوارمقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌاوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line # 1160دل مَدُزْد از دلربایِ روحْبخش که سوارت میکند بر پشتِ رَخْش(۲۳)سر مَدُزد از سرفرازِ تاجْدِهکو ز پایِ دل گشاید صد گِرِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line # 2726اَنْصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان، جزای اَنْصِتُوا(۲۴)قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line # 2727گر نخواهی نُکس(۲۵)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۲۶)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 Line # 1162با که گویم؟ در همه دِه زنده کو؟سویِ آبِ زندگی پُوینده کو؟تو به یک خواری گریزانی ز عشقتو بجز نامی چه میدانی ز عشق؟عشق را صد ناز و استکبار هستعشق با صد ناز میآید به دستعشق چون وافی(۲۷) ست وافی میخرددر حریفِ(۲۸) بیوفا میننگردچون درخت ست آدمیّ و بیخ، عهدبیخ را تیمار میباید به جهدعهدِ فاسد بیخِ پوسیده بُوَدوز ثِمار و لطف ببریده بُوَدشاخ و برگِ نخل گر چه سبز بودبا فساد بیخ، سبزی نیست سودور ندارد برگ سبز و، بیخ هستعاقبت بیرون کند صد برگ دستتو مشو غِرّه به علمش، عهد جُوعلم چون قشر است و، عهدش مغزِ اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6 Line #3664رو نگردانیم از فرمان توکفر باشد غفلت از احسان تولیک اِستِثنا(۲۹) و تسبیح خداز اعتماد خود بُد از ایشان جداذکر اِستِثنا و حَزْمِ مُلْتَوی(۳۰)گفته شد در ابتدای مثنویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #219حَزم(۳۱)، آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام های این سَرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #230حَزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی مست و خواهان منندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #267حَزْم آن باشد که ظَنِّ(۳۲) بَد بَریتا گُریزیّ و، شوی از بَد، بَری« حَزْمُ سُوءُ الظَّن » گفته ست آن رسولهر قَدَم را دام میدان ای فَضولحدیثبد گمانی به من ذهنی خود حزم یا دوراندیشی است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6 Line #3667صد کتاب ار هست، جز یک باب نیستصد جهت را قصد، جز محراب نیستاین طُرُق(۳۳)را، مَخْلَصَش(۳۴) یک خانه استاین هزاران سُنبل از یک دانه استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 124, Divan e Shamsبستم سرِ سفره زمین رابگشا سرِ خُمِّ آسمان رابربند دو چشمِ عیب بین رابگشای دو چشمِ غیب دان راتا مسجد و بتکده نماندتا نشناسیم این و آن راخاموش(۳۵) که آن جهانِ خاموشدر بانگ درآرد این جهان رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2 Line #3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 Line #297بحرِ تلخ و بحرِ شیرین در جهاندر میانْشان بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانقرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۰-۱۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #19«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ»«اوست که اندر آمیزد دو دریا را.» «بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَان»«اوست که اندر آمیزد دو دریا را.» قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۵۳Quran, Sooreh Al-furqaan(#25), Line #53«وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَامِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا»اوست که اندر آمیزد دو دریا را.آب این دریا زلالو گوارا است و آب آن یکی تلخ و شورگین. و میان این دودریا مانع و حائلی نهاده که در هم نیامیزند.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 Line #298دان كه این هر دو ز یک اصلی روانبر گذر زین هر دو، رَوْ تا اصلِ آنزَرِّ قلب(۳۶) و زَرِّ نیکو در عِیار(۳۷)بی مِحَک(۳۸) هرگز ندانی ز اعتبار(۳۹)هر که را در جان خدا بنهد مِحَکمر یقین را باز داند او ز شکجمله تَلوین ها ز ساعت خاسته سترَست از تَلوین(۴۰) که از ساعت(۴۱) بِرَستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 Line #1197ای دهندهٔ قوت و تَمکین(۴۲) و ثَباتخلق را زین بیثباتی ده نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنی ستقایمی ده نفس را، که مُنثَنی(۴۳) ستصبرشان بخش و کفهٔ میزان گرانوارَهانشان از فنِ صورتگران(۴۴)وز حسودی بازِشان خر ای کریمتا نباشند از حسد دیوِ رَجیم(۴۵)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #2075چون ز ساعت، ساعتی بیرون شویچون نماند، مَحرمِ بیچون شویساعت از بیساعتی آگاه نیستزان کش آن سو جز تَحَیُّر(۴۶) راه نیستهر نفر را بر طویله(۴۷) خاصِ اوبستهاند اندر جهانِ جست و جومُنتَصَب(۴۸) بر هر طویله، رایِضی(۴۹)جز به دستوری نیاید رافِضی(۵۰)قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #18مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌنراند بر زبان، گفتاری جز آنکه نگاهبانی آماده به نزد اوست.قرآن کریم، سوره طارق(۸۶)، آیه ۴Quran, Sooreh At-Tariq(#86), Line #4إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌنیست هیچ کسی جز آنکه بر او فرشته ای نگهبان گمارده شده.از هوس، گر از طویله بُگسلَددر طویله دیگران سر در کنددر زمان آخُرچیانِ چُستِ خَوشگوشهٔ افسار او گیرند و، کَشحافظان را گر نبینی ای عَیار(۵۱)اختیارت را ببین بی اختیاراختیاری میکنی و دست و پابر گشا دستت، چرا حبسی؟ چرا؟روی در انکارِ حافظ بردهاینامِ تهدیداتِ(۵۲) نفسش کردهای(۱) شاید: سزاوارست(۲) خنک: ای خوشا(۳) بر سر نهادن: عزیز داشتن(۴) پست: آرد بو داده، هر نوع آرد(۵) سرنا: نوعی ساز بادی(۶) مُقری: خواننده و آموزگار قران کریم(۷) گرگین: دچار بیماری گر(۸) وَقایت: نگهبانی و نگهداری(۹) بدنامی: رسوایی(۱۰) دونان: آدمهای پست(۱۱) قفا: پشت(۱۲) رایت: پرچم(۱۳) نَتان: نتوان(۱۴) مُقری: خواننده و تعلیم دهنده قرآن(۱۵) مُستَهان: خوار، ذلیل، بی قدر(۱۶) زَبَر: بالا(۱۷) مُستَغفِر: کسی که استغفار میکند، آمرزشخواهنده(۱۸) وَحَل: گل و لای که چهارپا در آن بماند(۱۹) رُخصَت: فرصت، تأخیر(۲۰) مُنازِع: نزاع کننده، ستیزه گر(۲۱) رُوبَه شانگی: مجازاً حیله و تزویر(۲۲) مَهْل: مهلت دادن، درنگ و آهستگی(۲۳) رَخْش: اسب، اسب اصيل، اسب رستم، هر اسب قوى و نژاده(۲۴) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۲۵) نُكس: عود کردن بیماری(۲۶) لَبیب: خردمند، عاقل(۲۷) وافی: وفادار(۲۸) حریف: در اینجا به معنی رفیق وهمراه است(۲۹) اِستِثنا: در اینجا به معنی اِن شاءَ الله گفتن است(۳۰) مُلْتَوی: به خود پیچنده، پیچ در پیچ شونده(۳۱) حَزم: دوراندیشی، هوشیاری و آگاهی(۳۲) ظَن: حدس، گمان(۳۳) طُرُق: راه ها، جمع طریق(۳۴) مَخْلَص: محل خلاص و نجات، محل رهایی(۳۵) خاموش: عالم غیب، به اعتبار آن که آنجا حرف و صوت نیست(۳۶) زَرِ قَلْب: طلای تقلبی، طلای ناخالص(۳۷) عِیار: مقیاس و اندازه (۳۸) مِحَک: سنگی که خالص بودن طلا را نشان دهد(۳۹) اِعْتبار: عبرت گرفتن و به اندیشه از پی چیزی رفتن و چیزی را نیک انگاشتن(۴۰) تَلوین: گوناگون کردن، هم هویت شدگی و هیجان مربوط به آن(۴۱) ساعت: زمان، این لحظه(۴۲) تَمکین: قبول کردن، استعداد انسان برای ماندن در حالت تسلیم یا استعداد فضا گشایی مداوم(۴۳) مُنثَنی: خمیده، دوتا، در اینجا به معنی سست کار و درمانده(۴۴) صورتگر: نقاش، مجسمه ساز، تصویر ساز(۴۵) رَجیم: ملعون، مطرود(۴۶) تَحَیُّر: حیران شدن، سرگشتگی(۴۷) طویله: رَسَنِ درازی که با آن پای ستوران را می بندند، اصطبل(۴۸) مُنتَصَب: گماشته(۴۹) رایِض: تربیت کننده ستوران(۵۰) رافِض: ترک کننده، آزاد کننده(۵۱) عَیار: مخفف عیّار به معنی جوانمرد(۵۲) تهدید: ترساندن، در اینجا به معنی وسوسه************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 59, Divan e Shamsتو از خواری همینالی، نمیبینی عنایتهامخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتهاتو را عزّت همی باید که آن فرعون را شاید؟(۱)بده آن عشق و بستان تو چو فرعون، این ولایتهاخنک(۲) جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر(۳)پی اومید آن بختی که هست اندر نهایتهادهان پر پست(۴) میخواهی، مزن سرنای(۵) دولت رانتاند خواندن مقری(۶) دهان پر پست، آیتهاازآن دریا هزاران شاخ شد هر سوی و جویی شدبه باغ جان هر خلقی کند آن جو کفایتهادلا! منگر به هر شاخی، که در تنگی فرومانیبه اول بنگر و آخر، که جمع آیند غایتهااگر خوکی فتد در مشک و آدمزاد در سرگینرود هر یک به اصل خود ز ارزاق و کفایتهاسگ گرگین(۷) این در، به ز شیران همه عالمکه لاف عشق حق دارد و او داند وقایتها(۸)تو بدنامیّ(۹) عاشق را منه با خواری دونان(۱۰)که هست اندر قفای(۱۱) او ز شاه عشق، رایتها(۱۲)چو دیگ از زر بود، او را سیه رویی چه غم آرد؟!که از جانش همیتابد به هر زخمی حکایتهاتو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقشکه از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایتهامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان(۱۳) دیدن مرین دو راه راهرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خودکاستون قوت ماست او، یا کسب و کار نانباآبیش گردان میکند، او نیز چرخی میزندحق آب را بسته کند، او هم نمیجنبد ز جامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shamsتا تراشیده نگردی تو به تیشه صبر و شکرلایلقّاها فرو می خوان و الّا الصّابرونقرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۸۰Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #80وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌلِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.و كسانى كه دانش [واقعى] يافته بودند گفتند:« واى بر شما! براى كسى كه گرويده و كار شايستهكرده پاداش خدا بهترست، و جز شكيبايان آنرا نيابند.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4 , Line # 3452کوه را که کن به استغفار و خوشجام مغفوران بگیر و خوش بکشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1650, Divan e Shamsمهر غیر تو بود در دل من مهر ضلالشکر غیر تو بود در سر من سرسامممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsدر مرگ هشیاری نهی، در خواب بیداری نهیدر سنگ سقّایی نهی در برق میرنده وفاقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۶Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #6يولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَفِي اللَّيْلِ ۚ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِشب را در روز درمىآورد و روز را[نيز] در شب درمىآورد، و او به راز دلها داناست.قرآن کریم، سوره انفال(۸)، آیه ۴۶Quran, Sooreh Anfal(#8), Line #46… وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ... صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #152فاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِپس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1633مقریی(۱۴) میخواند از روی کتابماؤکم غورا، ز چشمه بندم آبمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1636فلسفیّ منطقیّ مستهان(۱۵)میگذشت از سوی مکتب آن زمانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1638ما به زخم بیل و تیزیّ تبرآب را آریم از پستی زبر(۱۶) مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1642گر بنالیدی و مستغفر(۱۷) شدینور رفته از کرم، ظاهر شدیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1643لیک استغفار هم در دست نیستذوق توبه نقل هر سرمست نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 834گفت حق که بندگان جفت عونبر زمین آهسته میرانند و هون« حق تعالی فرموده است: بندگانی کهمشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند،در روی زمین به آهستگی و فروتنی،(تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»پا برهنه چون رود در خارزار؟جز به وقفه و فکرت و پرهیزگارقرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِهَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا« بندگان خداى رحمان كسانى هستندكه در روى زمين به فروتنى راه مىروند و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشاییو با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند:«نادان»،ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند وسخنی خوب و بایسته می گویند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 3354گرچه دوری، دور میجنبان تو دمحیث ما کنتم فولّوا وجهکماگر از آنان دوری از همان جای دور اظهار دوستی ومودت کن. هرجا که هستید روی به سوی آنان کنید.چون خری در گل فتد از گام تیزدم به دم جنبد برای عزم خیزجای را هموار نکند بهر باشداند او که نیست آن جای معاشحسّ تو از حسّ خر کمتر بده ستکه دل تو زین وحل(۱۸) ها بر نجستدر وحل تأویل رخصت(۱۹) میکنیچون نمیخواهی کز آن دل بر کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 3743جمله مرغان منازع(۲۰)، بازواربشنوید این طبل باز شهریارز اختلاف خویش، سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت ویا آن سلیمان بگردانید که این چیزی استکه خدا شما را از آن باز نداشته است.کورمرغانیم و، بس ناساختیمکان سلیمان را دمی نشناختیمهمچو جغدان، دشمن بازان شدیملاجرم واماندهٔ ویران شدیممیکنیم از غایت جهل و عماقصد آزار عزیزان خدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1626کار من بی علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتقرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚوَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍتو را به كسانى كه سواى خدا هستند، مىترسانند.آيا خدا براى نگهدارى بندهاش [در همه امور] كافى نيست؟و هر كس را كه خدا گمراه سازد هيچ راهنمايى نخواهد بود.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line # 770عمر بی توبه، همه جان کندن استمرگ حاضر، غایب از حق بودن استعمر و مرگ این هر دو با حق خوش بودبیخدا آب حیات آتش بودآن هم از تاثیر لعنت بود کودر چنان حضرت همیشد عمرجواز خدا غیر خدا را خواستنظنّ افزونی ست و، کلّی کاستنخاصه عمری غرق در بیگانگیدر حضور شیر، روبهشانگی(۲۱)عمر بیشم ده که تا پستر روممهلم(۲۲) افزون کن که تا کمتر شومتا که لعنت را نشانه او ب
view more