برنامه صوتی شماره ۷۴۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱ ژانویه ۲۰۱۹ ـ ۱۲ دیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 176, Divan e Shamsروح زیتونیست(۱)، عاشق نار(۲) رانار میجوید، چو عاشق یار راروحِ زیتونی بیفزا ای چراغای مُعَطَّل کرده دست افزار(۳) راجانِ شهوانی که از شهوت زَهَد(۴)دل ندارد دیدنِ دلدار راپس به علّت دوست دارد دوست رابر امیدِ خُلد(۵) و خُوفِ(۶) نار راچون شکستی جانِ ناری را ببیندر پیِ او جانِ پُر اَنوار(۷) راگر نبودی جانِ اِخوان(۸) پس جُهود(۹)کی جدا کردی دو نیکوکار را؟جانِ شهوت جانِ اَحوَل(۱۰) دان از آنکنار بیند نورِ موسی وار راجانِ شهوانیست از بیحکمتیباره کرده(۱۱) نُطقِ طوطی وار راگشت بیمار و زبانِ نو گرفتروی سویِ قبله کن بیمار راقبله شمس الدّینِ تبریزی بُوَدنورِ دیده مر دل و دیدار رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون ست نه موقوف علل مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364کُنتُ کَنزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةًفَابْتَعَثْتُ اُمَةً مَهدیَّةًمن گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1638زین سبب فرمود: استثنا کنیدگر خدا خواهد به پیمان بر زنیدهر زمان دل را دگر میلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1311شب گریزد، چونکه نور آید ز دُورپس چه داند ظلمتِ شب حالِ نور؟پشّه بگریزد ز بادِ با دَها(۱۲)پس چه داند پشّه ذوقِ بادها؟چون قدیم آید، حَدَث(۱۳) گردد عَبَث(۱۴)پس کجا داند قدیمی را حَدَث؟بر حَدَث چون زد قِدَم(۱۵) دَنگش(۱۶) کندچونکه کردش نیست، همرنگش کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211شرع بهرِ دفعِ شَرّ رایی زنددیو را در شیشهٔ حجّت کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 842روح، باز است و طَبایع(۱۷)، زاغ هادارد از زاغان و جغدان داغ هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 808هین بده ای زاغ این جان، باز باشپیش تبدیلِ خدا جانباز باشتازه میگیر و کُهَن را میسپارکه هر امسالت فزون است از سه پار(۱۸)گر نباشی نَخلوار ایثار کُن(۱۹)کهنه بر کهنه نِه و انبار کنکهنه و گندیده و پوسیده راتحفه می بَر بهرِ هر نادیده راآنکه نو دید، او خریدارِ تو نیستصیدِ حقّ ست او، گرفتارِ تو نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 830هر که از جامِ اَلَست او خورد پارهستش امسال آفتِ رنج و خمارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 852بدرومتان همچو کشت ای قومِ دوننه خَراج اِستانم و نه هم فُسونمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 867سبزوارست این جهان و مرد حقاندرین جا ضایعست و مَمْتَحَق(۲۰)هست خوارمشاه یزدان جلیلدل همی خواهد ازین قوم رذیلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1270چشم دریا دیگرست و کف دگرکف بِهِل وز دیدهٔ دریا نگرجنبش کفها ز دریا روز و شبکف همیبینی و دریا نی عجبما چو کشتیها بهم بر میزنیمتیرهچشمیم و در آب روشنیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2677انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725صبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 174, Divan e Shamsز آتشِ شهوت برآوردم تو راوَندَر آتش باز گُستردم(۲۱) تو رااز دلِ من زادهای همچون سخنچون سخن من هم فروخوردم تو رابا مَنی وَز من نمیدانی خبرچشم بستم، جادویی کردم تو راتا نیازارد تو را هر چشمِ بداز برایِ آن بیازردم تو رارو جوامَردی(۲۲) کن و رحمت فشانمن به رحمت بس جوامَردَم تو رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1136صورت از معنی، چو شیر از بیشه دانیا چو آواز و سخن ز اندیشه داناین سخن و آواز، از اندیشه خاستتو ندانی بَحرِ اندیشه کجاستلیک چون موجِ سخن دیدی لطیفبَحرِ آن دانی که باشد هم شریفچون ز دانش، موجِ اندیشه بتاختاز سخن و آواز، او صورت بساختاز سخن، صورت بزاد و باز مُردموج، خود را باز اندر بَحر بُردصورت از بیصورتی آمد برونباز شد که انّا اِلَیهِ راجِعُونمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3339نعرهٔ لاضَیْر بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدما بدانستیم ما این تن نهایماز وَرایِ تن، به یزدان میزییمای خُنُک آن را که ذاتِ خود شناختاندر اَمنِ سَرمدی قصری بساختمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 73, Divan e Shamsصد نکته دراندازد(۲۳)، صد دام و دَغَل(۲۴) سازدصد نَردِ(۲۵) عجب بازد، تا خوش بخورد ما رارو سایه سَروَش شو، پیش و پسِ او میدوگر چه چو درختِ نو از بُن بِکَنَد ما راگر هست دلش خارا، مگریز و مرو یاراکاوّل بکُشد ما را و آخر بکَشد ما راباز آمد و باز آمد، آن عمرِ دراز آمدآن خوبی و ناز آمد، تا داغ نهد ما راآن جان و جهان آمد و آن گنجِ نهان آمدو آن فَخرِ شَهان آمد، تا پرده دَرَد ما رامیآید و میآید، آن کس که همیبایدوز آمدنش شاید گر دل بجهد ما رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1055کی کند دل خوش به حیلت های گَش(۲۶)آنکه بیند حیلهٔ حق بر سرش؟او درونِ دام، دامی مینهدجانِ تو نه این جَهَد، نه آن جَهَدگر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکِشتِ اول کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوستگرچه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستکار، آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اول کاشته استهرچه کاری، از برای او بکارچون اسیرِ دوستی ای دوستدارگِردِ نفسِ دزد و کارِ او مپیچهرچه آن نه کار حق، هیچ است هیچمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 361یُسر(۲۷) با عُسر(۲۸)* است، هین آیِس(۲۹) مباشراه داری زین مَمات(۳۰) اندر معاشرَوح(۳۱) خواهی، جُبّه(۳۲) بشکاف ای پسرتا از آن صَفوَت(۳۳) برآری زود سرهست صوفی آنکه شد صَفوَتطلبنه از لباس صوف و خیاطی و دَب(۳۴)* قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ۵Quran, Sooreh Ensheraah(#94), Line #5فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًاپس بی تردید با دشواری آسانی استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلاش(۳۵) نیست**لیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باش** قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه ۴۱Quran, Sooreh Ahzaab(#33), Line #41يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًااى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.** قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷،۲۸Quran, Sooreh Fajr(#89), Line #27,28يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اى روح آرامش يافته،ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةًخشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 72, Divan e Shamsبه خانه خانه میآرد چو بیذَق(۳۶) شاهِ جان ما راعجب بُردست، یا ماتَست زیرِ امتحان ما راهمه اجزایِ ما را او کشانیدَست از هر سوتراشیدَست عالم را و مَعجون کرده زان ما راز حِرص و شَهوتی ما را مِهاری(۳۷) کرده در بینیچو اُشتر میکشاند او به گِردِ این جهان ما راچه جایِ ما؟ که گردون را چو گاوان در خَرَس(۳۸) بَست اوکه چون کُنجِد همیکوبد به زیرِ آسمان ما راخُنُک(۳۹) آن اُشتری کاو را مهارِ عشقِ حق باشدهمیشه مَست میدارد میانِ اُشتران ما رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1004مر خران را هیچ دیدی گوشوار؟گوش و هوشِ خر بُوَد در سبزهزاراَحْسَنِ التَّقویم در وَالتّین بخوانکه گرامی گوهر است ای دوست! جاناَحْسَنِ التَّقویم، از عرش او فزوناَحْسَنِ التَّقویم، از فکرت برونقرآن کریم، سوره التين(۹۵)، آیه ۴Quran, Sooreh Alteen(#95), Line #4لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍكه ما آدمى را در نيكوتر اعتدالى بيافريديم.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 854هود گِردِ مؤمنان خطّی کشیدنرم میشد باد، کانجا میرسیدهر که بیرون بود زآن خط، جمله راپاره پاره میسُکُست اندر هواهمچنین شَیبان راعی میکشیدگِرد بَر گِرد رَمه خطّی پدیدچون به جُمعه میشد او وقت نمازتا نیارد گرگ آنجا، تُرکتازهیچ گُرگی در نرفتی اندر آنگوسفندی هم نگشتی زآن نشانبادِ حرصِ گُرگ و حرصِ گوسفنددایرهٔ مرد خدا را بود، بندهمچنین بادِ اَجَل با عارفاننرم و خوش، همچون نسیمِ یوسفانآتش ابراهیم را دندان نَزَدچون گُزیدهٔ حق بود، چونش گَزدز آتشِ شهوت، نسوزد اهلِ دینباقیان را بُرده تا قَعرِ(۴۰) زمین(۱) زیت: (عربی: زَیت)، روغن، هرنوع روغن نباتی یا حیوانی که برای خوردن یا به جهت مصارف دیگر به کار برود.(۲) نار: آتش، آذر(۳) دست افزار: دستابزار، افزاری که به دست بگیرند و با آن کار کنند.(۴) زَهیدن: زاییدن، تولد(۵) خُلد: بهشت(۶) خُوف: ترس، بیم(۷) اَنوار: جمع نور(۸) اِخوان: اخوان، برادران(۹) جُهود: انکار، در اینجا انکار کننده(۱۰) اَحوَل: لوچ، کج چشم(۱۱) باره کردن: به معنی شیوه خود قرار دادن، اصل و قاعده خود ساختن(۱۲) دَها: نیرومند(۱۳) حَدَث: حادث، نو و تازه(۱۴) عَبَث: بیهوده(۱۵) قِدَم: ازلی بودن، قدیم بودن(۱۶) دَنگ: ابله، در اینجا به معنی بی خویشی و کسی که هویّتش ربوده شده است(۱۷) طَبایع: جمع طَبع، چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک(۱۸) پار: پارسال، سال گذشته(۱۹) ایثار کُن: ایثار کُننده و ایثارگر(۲۰) مُمْتَحَق: محو و نابود، باطل و ضایع. تباه(۲۱) گستردن: پهن کردن، رواج دادن(۲۲) جوامَردی: جوانمردی(۲۳) نکته درانداختن: مطلب باریک و ظریف طرح کردن، قوت فکر کسی را آزمودن(۲۴) دَغَل: حیله، مکر(۲۵) نَرد: تخته نرد(۲۶) گَش: بسیار، فراوان، انبوه(۲۷) یُسر: آسانی(۲۸) عُسر: سختی(۲۹) آیِس: نا امید (۳۰) مَمات: مرگ(۳۱) رَوح: آسودگی، آسایش(۳۲) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامههای دیگر بر تن کنند، خرقه(۳۳) صَفوَت: خالص، پاکیزه و برگزیده(۳۴) دَب: کهنگی در جامه(۳۵) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۳۶) بیذَق: پیاده، مهره پیاده در بازی شطرنج(۳۷) مِهار: (عربی: مِهار)، زمام، افسار(۳۸) خَرَس: مخفّف خَراس، آسیایی که به قوۀ خر یا چهارپای دیگر حرکت میکرد.(۳۹) خُنُک: خوش، خوشا(۴۰) قَعر: تَه************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 176, Divan e Shamsروح زیتونیست عاشق نار رانار میجوید چو عاشق یار راروح زیتونی بیفزا ای چراغای معطل کرده دست افزار راجان شهوانی که از شهوت زهددل ندارد دیدن دلدار راپس به علت دوست دارد دوست رابر امید خلد و خوف نار راچون شکستی جان ناری را ببیندر پی او جان پر انوار راگر نبودی جان اخوان پس جهودکی جدا کردی دو نیکوکار راجان شهوت جان احول دان از آنکنار بیند نورِ موسی وار راجان شهوانیست از بیحکمتیباره کرده نطق طوطی وار راگشت بیمار و زبان نو گرفتروی سوی قبله کن بیمار راقبله شمس الدین تبریزی بودنورِ دیده مر دل و دیدار رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون ست نه موقوف علل مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364کنت کنزا رحمة مخفیةفابتعثت امة مهدیةمن گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1638زین سبب فرمود استثنا کنیدگر خدا خواهد به پیمان بر زنیدهر زمان دل را دگر میلی دهمهر نفس بر دل دگر داغی نهمکل اصباح لنا شأن جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1311شب گریزد چونکه نور آید ز دورپس چه داند ظلمت شب حال نورپشه بگریزد ز باد با دهاپس چه داند پشه ذوق بادهاچون قدیم آید حدث گردد عبثپس کجا داند قدیمی را حدثبر حدث چون زد قدم دنگش کندچونکه کردش نیست همرنگش کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211شرع بهرِ دفع شر رایی زنددیو را در شیشهٔ حجت کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 842روح باز است و طبایع زاغ هادارد از زاغان و جغدان داغ هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 808هین بده ای زاغ این جان باز باشپیش تبدیل خدا جانباز باشتازه میگیر و کهن را میسپارکه هر امسالت فزون است از سه پارگر نباشی نخلوار ایثار کنکهنه بر کهنه نه و انبار کنکهنه و گندیده و پوسیده راتحفه می بر بهرِ هر نادیده راآنکه نو دید او خریدار تو نیستصید حق ست او گرفتار تو نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 830هر که از جام الست او خورد پارهستش امسال آفت رنج و خمارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 852بدرومتان همچو کشت ای قوم دوننه خراج استانم و نه هم فسونمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 867سبزوارست این جهان و مرد حقاندرین جا ضایعست و ممتحقهست خوارمشاه یزدان جلیلدل همی خواهد ازین قوم رذیلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1270چشم دریا دیگرست و کف دگرکف بهل وز دیدهٔ دریا نگرجنبش کفها ز دریا روز و شبکف همیبینی و دریا نی عجبما چو کشتیها بهم بر میزنیمتیرهچشمیم و در آب روشنیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2677انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725صبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 174, Divan e Shamsز آتش شهوت برآوردم تو راوندر آتش باز گستردم تو رااز دل من زادهای همچون سخنچون سخن من هم فروخوردم تو رابا منی وز من نمیدانی خبرچشم بستم جادویی کردم تو راتا نیازارد تو را هر چشم بداز برای آن بیازردم تو رارو جوامردی کن و رحمت فشانمن به رحمت بس جوامردم تو رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1136صورت از معنی چو شیر از بیشه دانیا چو آواز و سخن ز اندیشه داناین سخن و آواز از اندیشه خاستتو ندانی بحر اندیشه کجاستلیک چون موج سخن دیدی لطیفبحر آن دانی که باشد هم شریفچون ز دانش موج اندیشه بتاختاز سخن و آواز او صورت بساختاز سخن صورت بزاد و باز مردموج خود را باز اندر بحر بردصورت از بیصورتی آمد برونباز شد که انا الیه راجعونمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3339نعرهٔ لاضیر بر گردون رسیدهین ببر که جان ز جان کندن رهیدما بدانستیم ما این تن نهایماز ورای تن به یزدان میزییمای خنک آن را که ذات خود شناختاندر امن سرمدی قصری بساختمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 73, Divan e Shamsصد نکته دراندازد صد دام و دغل سازدصد نرد عجب بازد تا خوش بخورد ما رارو سایه سروش شو پیش و پس او میدوگر چه چو درخت نو از بن بکند ما راگر هست دلش خارا مگریز و مرو یاراکاول بکشد ما را و آخر بکشد ما راباز آمد و باز آمد آن عمرِ دراز آمدآن خوبی و ناز آمد تا داغ نهد ما راآن جان و جهان آمد و آن گنج نهان آمدو آن فخرِ شهان آمد تا پرده درد ما رامیآید و میآید آن کس که همیبایدوز آمدنش شاید گر دل بجهد ما رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1055کی کند دل خوش به حیلت های گشآنکه بیند حیلهٔ حق بر سرشاو درون دام دامی مینهدجان تو نه این جهد نه آن جهدگر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشتهٔ الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیش دوستگرچه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستکار آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اول کاشته استهرچه کاری از برای او بکارچون اسیرِ دوستی ای دوستدارگرد نفس دزد و کار او مپیچهرچه آن نه کار حق هیچ است هیچمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 361یسر با عسر* است هین آیس مباشراه داری زین ممات اندر معاشروح خواهی جبه بشکاف ای پسرتا از آن صفوت برآری زود سرهست صوفی آنکه شد صفوتطلبنه از لباس صوف و خیاطی و دب* قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ۵Quran, Sooreh Ensheraah(#94), Line #5فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًاپس بی تردید با دشواری آسانی استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیست**لیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باش** قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه ۴۱Quran, Sooreh Ahzaab(#33), Line #41يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًااى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.** قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷،۲۸Quran, Sooreh Fajr(#89), Line #27,28يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اى روح آرامش يافته،ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةًخشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 72, Divan e Shamsبه خانه خانه میآرد چو بیذق شاه جان ما راعجب بردست یا ماتست زیرِ امتحان ما راهمه اجزای ما را او کشانیدست از هر سوتراشیدست عالم را و معجون کرده زان ما راز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده در بینیچو اشتر میکشاند او به گرد این جهان ما راچه جای ما که گردون را چو گاوان در خرس بست اوکه چون کنجد همیکوبد به زیرِ آسمان ما راخنک آن اشتری کاو را مهارِ عشق حق باشدهمیشه مست میدارد میان اشتران ما رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1004مر خران را هیچ دیدی گوشوارگوش و هوش خر بود در سبزهزاراحسن التقویم در والتین بخوانکه گرامی گوهر است ای دوست جاناحسن التقویم از عرش او فزوناحسن التقویم از فکرت برونقرآن کریم، سوره التين(۹۵)، آیه ۴Quran, Sooreh Alteen(#95), Line #4لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍكه ما آدمى را در نيكوتر اعتدالى بيافريديم.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 854هود گرد مؤمنان خطی کشیدنرم میشد باد کانجا میرسیدهر که بیرون بود زآن خط جمله راپاره پاره میسکست اندر هواهمچنین شیبان راعی میکشیدگرد بر گرد رمه خطی پدیدچون به جمعه میشد او وقت نمازتا نیارد گرگ آنجا ترکتازهیچ گرگی در نرفتی اندر آنگوسفندی هم نگشتی زآن نشانباد حرص گرگ و حرص گوسفنددایرهٔ مرد خدا را بود بندهمچنین باد اجل با عارفاننرم و خوش همچون نسیم یوسفانآتش ابراهیم را دندان نزدچون گزیدهٔ حق بود چونش گزدز آتش شهوت نسوزد اهل دینباقیان را برده تا قعر زمین
view more