برنامه صوتی شماره ۷۳۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۲۶ نوامبر ۲۰۱۸ ـ ۶ آذرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2555, Divan e Shamsچرا، چون ای حیاتِ جان درین عالم وطن دارینباشد خاکِ رَه ناطِق(۱)، ندارد سنگ هشیاری؟چرا زهری دهد تلخی؟ چرا خاری کند تیزی؟چرا خشمی کند تندی؟ چرا باشد شبی تاری؟در آن گلزارِ روی او، عَجب میمانَدَم روزیکه خاری اندرین عالم کند در عهدِ او خاریمگر حضرت(۲) نقابی بست از غیرت بر آن چهرهکه تا غیری نبیند آن، برون ناید ز اَغیاری(۳)مگر خود دیده عالم غلیظ و دُرد(۴) و قَلب(۵) آمد؟نمیتاند که دریابد ز لطف آن چهره ناریدو چشمِ زشت رویان را لباسِ زشت میبایدو کی شاید که دَرپوشد(۶) لباسِ زشت آن عاری(۷)که از عریانیِ لطفش لباسِ لطف شرمندهکه از شرمِ صفایِ او، عرقها میشود جاریو او با این همه، جسمی فرو بُرّید(۸) و درپوشیدبرون زد لطف از چشمش ز هر سو شد بَدیداری(۹)فروپوشید لطفِ او، نهانی کرده چشمش راکه تا شد دیدهها محروم و کُند از سَیر(۱۰) و سَیّاری(۱۱)ولیک آن نورِ ناپیدا همی فرمایَدَت هر دَمشرابِ(۱۲) می که بِفزاید ز بیهوشیت هشیاریکه خوبانِ به غایت را فراغت باشد از شیوه(۱۳)ولیکن عشقشان دارد هزاران مَکر و عَیّاری(۱۴)چنانک از شهوتی تو خوش به جسم و جان ِشهوانینباشی زان طَرَب غافل، اگر تو جانِ جان داریدرونِ خود طلب آن را، نه پیش و پس، نه بر گردون(۱۵)نمیبینی که اَندَر خواب تو در باغ و گلزاری؟کدامین سوی میدانی؟ کدامین سوی میبینی؟تو آن باغی که میبینی به خواب اَندَر، به بیداریچو دیده جان گشادی تو، بدیدی مُلکِ روحانیاز آن جا طفلِ ره باشی، چو رو زین سو به شَه آریکدامین شه؟ نیارم(۱۶) گفت رمزی از صفاتِ اوولیکن از مثالی تو بدانی گر خرد داریخردهایی نمیخواهم که از دونی(۱۷) و طَمّاعی(۱۸)سَر و سَروَر نمیجوید، هَمی جوید کُلَه داری(۱۹)کُلَه بگذار و سَر می جو، کز آن سَر سَر به دست آیدبه سر بنشین به بزمِ سر، ببین زان سر تو خَمّاری(۲۰)ز جامی کز صفایِ آن نماید غیبها یک یکچه مه رویان نماید غیب اندر حُجب(۲۱) و عَمّاری(۲۲)به رویِ هر مَهی بینی تو داغی(۲۳) بس ظریف و کَش(۲۴)نشانِ بندگیِّ شَه که فرد است او به دلداریبه نزدِ حُسنِ اِنس و جِنِّ مَخدومی(۲۵) شمسِ الدّینزهی تبریزِ دریاوَش(۲۶) که بر هر ابر دُر باریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1241تا نخوانی لا و اِلّاَ الله رادر نيابی مَنهَجِ(۲۷) این راه رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3963گر نه فرزندِ بِلیسی ای عَنید(۲۸)پس به تو میراثِ آن سگ چُون رسید؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 254هر که در دنیا خورَد تَلبیسِ(۲۹) دیووز عدوِّ دوسترو تعظیم و ریو(۳۰)در رهِ اسلام و بر پولِ(۳۱) صِراطدر سر آید همچو آن خر از خُباط(۳۲)عشوههای یارِ بد مَنیوش(۳۳) هیندام بین، ایمن مرو تو بر زمینصد هزار ابلیسِ لا حَول آر بینآدما، ابلیس را در مار بینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1220از نُبی(۳۴) برخوان که شیطانانِ اِنسگشتهاند از مَسخِ(۳۵) حق با دیو جنسدیو چون عاجز شود در اِفتِتان(۳۶)اِستِعانَت(۳۷) جوید او زین اِنسیان(۳۸)که شما یارید با ما، یاری ایجانبِ مایید جانب داری ایرامانا ماهاراشی: ذهن انسان مایا ( پرده پندار) است.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 417همچو گورِ کافران، بیرون حُلَل(۳۹)اندرون، قهرِ خدا عَزَّ وَ جَلّ(۴۰)چون قُبور آن را مُجَصَّص(۴۱) کردهاندپردهٔ پندار پیش آوردهاندطبعِ مِسکینت مُجَصَّص از هنرهمچو نخلِ موم، بیبرگ و ثَمَر(۴۲)حافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۸Hafez Poem(Qazal)# 178, Ghazaliatهر که شد مَحرَمِ دل در حرمِ یار بماندوان که این کار ندانست در اِنکار بمانداگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکنشُکرِ ایزد که نه در پرده پندار بماندصوفیان واسِتَدَند(۴۳) از گروِ مِی همه رَختدَلقِ(۴۴) ما بود که در خانه خَمّار(۴۵) بماندبودا: ذهن انسان، دیر یا زود، ایجاد دوکخا، “Dukkha”، یعنی «درد» خواهد کرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 591هیچ کُنجی بی دَد(۴۶) و بی دام نیستجز به خلوت گاهِ حق، آرام نیستسعدی، مواعظ، قصاید، قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحتSa'adi Poem(Ghasideh) # 6, Moezeh o Nasihatچو نیک دَرنِگری آنکه میکند فریادز دستِ خوی بدِ خویشتن به فریادستسعدی، بوستان، باب سوم، گفتار اندر سماع اهلِ دل و تَقریرِ حق و باطل آنSa'adi Poem(Boostan) # 3, Samaae Ahle Del va Taghrire Hagh o Batele aanتو را با حق آن آشنایی دهدکه از دستِ خویشت رهایی دهدمسحیت: انسان دچار عوارض گناه اولیه است.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 615تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیتگفت ایزد: ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتگر بپرّانیم تیر، آن نه ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4579ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنهایصد هزاران خرمن اندر حَفْنهای(۴۷)آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 429, Divan e Shamsخودپرستی نامبارک حالتی ستکاندر او ایمانِ ما انکارِ ماستآنکه افلاطون و جالینوسِ توستاز مَنی(۴۸) پُر علّت و بیمارِ ماستنوبهاری کو نُویِّ خود بدیدجانِ گلزار است اما زارِ ماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2673سر ببخشد، شُکر خواهد سجدهایپا ببخشد، شُکر خواهد قَعدهای(۴۹)قوم گفته: شُکر ما را برد غولما شدیم از شکر و از نعمت مَلولما چنان پژمرده گشتیم از عطاکه نه طاعتمان خوش آید، نه خطاما نمیخواهیم نعمت ها و باغما نمیخواهیم اسباب و فراغانبیا گفتند: در دل علّتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستنعمت از وی جملگی علّت شودطعمه در بیمار، کی قوّت شود؟چند خوش پیشِ تو آمد ای مُصِر(۵۰)جمله ناخوش گشت و صافِ او کدرتو عدوِّ این خوشی ها آمدیگشت ناخوش هر چه بر وی کف زدیهر که او شد آشنا و یارِ توشد حقیر و خوار در دیدارِ توهر که او بیگانه باشد با تو، همپیش تو او بس مه است و محترماین هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جُفتان(۵۱) ساری(۵۲) ستدفع آن علّت بباید کرد زودکه شِکَر با آن، حَدَث(۵۳) خواهد نمودهر خوشی کاید به تو، ناخوش شودآبِ حیوان گر رسد، آتش شودکیمیای مرگ و جَسک(۵۴) است آن صفتمرگ گردد ز آن، حیاتت عاقبتبس غذایی که ز وی دل زنده شدچون بیامد در تنِ تو، گَنده شدبس عزیزی که به ناز اِشکار(۵۵) شدچون شکارت شد، بَرِ تو خوار شدآشنایی عقل با عقل، از صفاچون شود هر دم فزون، باشد وَلا(۵۶)آشنایی نفس با هر نفسِ پستتو یقین میدان که دم دم کمتر استز آنکه نفسش گِردِ علّت میتندمعرفت را زود فاسد میکندگر نخواهی دوست را فردا نَفیر(۵۷)دوستی با عاقل و با عقل گیراز سَمومِ(۵۸) نفس، چون با علّتیهر چه گیری تو، مرض را آلتیگر بگیری گوهری، سنگی شودور بگیری مِهرِ دل، جنگی شودور بگیری نکتهٔ بِکری لطیفبعدِ دَرکت گشت بیذوق و کثیفکه من این را بس شنیدم، کهنه شدچیزِ دیگر گو بجز آن، ای عَضُدچیزِ دیگر تازه و نو گفته گیرباز فردا زان شوی سیر و نَفیردفع علّت کن، چو علّت خَو(۵۹) شودهرحدیثی کهنه پیشت نو شودتا که آن کهنه برآرَد برگ نوبشکفاند کهنه صد خوشه ز گَو(۶۰)ما طبیبانیم، شاگردان حقبَحرِ قُلزُم(۶۱) دید ما را فَانْفَلَقْ(۶۲)*انبیاء در پاسخ اهل هوی' گویند: ای بیماردلان و ای مریض باطنان، ما طبیب و شاگرد مکتب حضرت حق تعالی هستیم. دریای بیکران وقتی قدرت و اعجاز روحی ما را بیند از هم بشکافد.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2709هین صَلا(۶۳)، بیماریِ ناسور(۶۴) راداروی ما یک به یک رنجور را* قرآن كريم، سوره شعرا(۲۶)، آيه ۶۳Quran, Sooreh Shoaraa(#26), Line #63فَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ ۖ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِما به موسی وحی کردیم که عصایت را به دریا زن، پس دریا از هم بشکافت و هر پاره ای از آن همچون کوهی عظیم شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1507کالهٔ(۶۵) معیوب بخْریده بُدمشُکر کز عیبش پِگَه(۶۶) واقف شدمپیش از آن کز دست، سرمایه شدیعاقبت معیوب بیرون آمدیمال رفته، عمر رفته، ای نَسیب(۶۷)مال و جان داده پی کالهٔ مَعیب(۶۸)رخت دادم، زرِّ قلبی(۶۹) بِسْتَدَم(۷۰)شادِ شادان سویِ خانه میشدمشُکر کین زر، قلب پیدا شد کنونپیش از آنکه عُمر بگذشتی فزونقلب ماندی تا ابد در گردنمحیف بودی عمر ضایع کردنمچون پگَهتر قلبیِ او رُو نمودپایِ خود زُو واکَشَم من زود زودیارِ تو چون دشمنی پیدا کُندگَرِّ(۷۱) حِقد(۷۲) و رَشکِ او بیرون زندتو از آن اِعراضِ(۷۳) او افغان مکنخویشتن را ابله و نادان مکنبلکه شُکرِ حق کن و نان بخش کُنکه نگشتی در جَوالِ(۷۴) او کَهُناز جَوالش زود بیرون آمدیتا بجُویی یارِ صدقِ سَرْمَدی(۷۵)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 769پس تَضَرُّع(۷۶) کن که ای هادیِّ زیستباز بودم بسته گشتم، این ز چیست؟سختتر اَفشردهام در شر قدمکه لَفی خُسْرَم** ز قَهرت دم به دمخدوندا من در طریق شرّ و بدی با گام های محکم تری حرکت می کنم.چرا که به جهت قهر تو لحظه به لحظه در زیانکاری به سر برم.از نصیحت های تو کر بودهامبُتشکن دعوی و بتگر بودهام***** قرآن کریم، سوره العصر(۱۰۳)Quran, Sooreh Alasr(#103)وَالْعَصْرِ (١)سوگند به اين زمان،إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (٢)كه آدمى در زیانکاری است.إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (٣)مگر آنها كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند و يكديگر را به حق سفارش كردند و يكديگر را به صبر سفارش كردند.*** قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۳Quran, Sooreh Forghan(#25), Line #43أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ ؟…آيا آن كس را كه هواى نفس را به خدايى گرفته بود ديدى؟…مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 772یادِ صُنعت(۷۷) فرضتر یا یادِ مرگ؟مرگ مانندِ خزان، تو اصلِ برگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1337, Divan e Shamsگرم زیر و زبر کردی، به خود نزدیکتر کردیکه صِحَّت(۷۸) آید از دردی چو اَفشرده(۷۹) شود دُنبَلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1428, Divan e Shamsبه دُنبَل(۸۰) دُنبه می گوید مرا نیشیست در باطِنتو را بشکافم ای دُنبَل گر از آغاز بِنوازمبِمالَم بر تو من خود را به نرمی، تا شوی ایمِنبه ناگاهانت بشکافم که تا دانی چه فَن سازمدهان مَگشای این ساعت، اَزیرا دُنبلِ خامیچو وقت آید شوی پخته، به کارِ تو بپردازممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2684, Divan e Shamsاز این شَهدی که صد گون نیش داردبجز دُنبَل ببین چیزی فزودی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2063تا به دیوارِ بَلا ناید سَرَشنشنود پندِ دل آن گوشِ کَرَشکودکان را حِرصِ گوزینه(۸۱) و شکراز نصیحت ها کند دو گوش کرچونکه دردِ دُنبَلَش آغاز شددر نصیحت هر دو گوشش باز شدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4283چون یَپُنْلُو(۸۲) در میان شهرهااز نواحی آید آنجا بهرها(۸۳)کالهٔ(۸۴) معیوب قلب کیسهبُر(۸۵)کالهٔ پُر سودِ مُستشرِف(۸۶) چو دُرزین یَپُنْلُو هر که بازرگانتر استبر سَرَه(۸۷) و بر قلبها دیدهور استشد یَپُنْلُو مر ورا دارُالرَّباح(۸۸)وآن دگر را از عَمی(۸۹) دارُالْجُناح(۹۰)بازار عمومی برای افراد ماهر و تیزبین محل انتفاع و سود بردن است اما برایدیگران به سبب نداشتن تیزبینی و مهارت محل زیانمندی و ضرر است.هر یکی ز اجزای عالم یک به یکبر غَبی بند است و بر استاد، فَک(۹۱)بر یکی قند است و بر دیگر چو زهربر یکی لطف است و بر دیگر چو قهرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1113هر چه صورت می وَسیلَت سازدشزان وَسیلَت بحر، دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1995این همه که مرده و پژمرده ایزان بُود که تَرکِ سَرور کرده ای(۱) ناطِق: سخنگو، نطق کننده(۲) حضرت: حق تعالی، خداوند پاک و منزّه(۳) اَغیار: جمع غیر به معنی بیگانه(۴) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب تهنشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لای(۵) قَلب: تقلّبی(۶) دَرپوشیدن: پوشیدن، به تن کردن(۷) عاری: برهنه، لخت(۸) فرو بُریدن: قطع کردن، ادامه ندادن(۹) بَدیدار: پدیدار، آشکار(۱۰) سَیر: رفتن و گردش کردن، راه رفتن، گردش(۱۱) سَیّار: رونده، کسی میگردد و برای تماشا و تفرج سیر میکند(۱۲) شراب: نوشیدن، آشامیدن(۱۳) شیوه: عشوه، کرشمه(۱۴) عَیّاری: حیله بازی و فریبندگی(۱۵) گردون: عالَم، فلک(۱۶) یارستن: توانستن، از عهده برآمدن(۱۷) دونی: پستی و حقارت(۱۸) طَمّاع: طمعکار، حریص، آزمند(۱۹) کُلَه داری: سَروَری، فرمانروایی(۲۰) خَمّار: شراب فروش(۲۱) حُجب: شرم، حیا(۲۲) عَمّاری: کجاوه، صندوق مانندی که برای نشستن سوار آن را بر روی پشت شتر و فیل میگذارند (۲۳) داغ: نشان و علامت(۲۴) کَش: زیبا، نیک(۲۵) مَخدوم: کسی که به او خدمت میکنند، سَرور(۲۶) دریاوَش: دریا کردار، بخشنده و کریم، همانند دریا(۲۷) مَنهَج: راه آشکار و روشن(۲۸) عَنید: ستیزه گر(۲۹) تَلبیس: فریب، حیله و نیرنگ(۳۰) ریو: حیله(۳۱) پول: پل(۳۲) خُباط: افكار من ذهنی یا فکری که بر پایه من ذهنی است، شوریدگی مغز(۳۳) مَنیوش: گوش مکن، نیوشیدن به معنی گوش کردن است(۳۴) نُبی: قرآن(۳۵) مَسخ: تغییر شکل یافته، به ویژه به شکل حیوان درآمده، زشت شده(۳۶) اِفتِتان: گمراه کردن(۳۷) اِستِعانَت: یاری خواستن(۳۸) اِنسیان: آدمیان، جمع اِنس(۳۹) حُلَل: زیورها، پیرایه ها، جمع حُلّه(۴۰) عَزَّ وَ جَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۴۱) مُجَصَّص: گچ اندوده، گچ کاری شده(۴۲) ثَمَر: میوه، بر(۴۳) واسِتَدَن: واستاندن، بازستاندن، بازگرفتن(۴۴) دَلق: خرقه، پوستین، جامۀ درویشی(۴۵) خَمّار: میفروش، شرابفروش(۴۶) دَد: جانور درنده مانند شیر، پلنگ و گرگ(۴۷) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن(۴۸) مَنی: انانیّت، تکبّر(۴۹) قَعده: یکبار نشستن، قعود یعنی نشستن(۵۰) مُصِر: اصرارکننده(۵۱) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۵۲) ساری: سرایتکننده(۵۳) حَدَث: مدفوع(۵۴) جَسک: رنج و بلا(۵۵) اِشکار: شکار(۵۶) وَلا: وَلاء، دوستی و پیوستگی(۵۷) نَفیر: رمیدن، ترسیدن، گریزان، متنفر (۵۸) سَموم: باد گرم و مهلک، باد زهر آلود(۵۹) خَو: کَندن و بریدن و درو کردن(۶۰) گَو: گودال(۶۱) بَحرِ قُلزُم: دریای سرخ، در اینجا به معنی دریای بیکران(۶۲) اِنْفَلَقْ: شکافته شد(۶۳) صَلا: آواز دادن، دعوت عمومی(۶۴) ناسور: زخمی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخم چرکین(۶۵) کاله: کالا(۶۶) پِگَه: مخفّف پگاه، صبح زود(۶۷) نَسیب: اصیل(۶۸) مَعیب: عیب دار(۶۹) قلبی: تقلبی(۷۰) سِتاندن: گرفتن(۷۱) گَرّ: کچل، در اینجا معیوب(۷۲) حِقد: کینه(۷۳) اِعراض: روی برگرداندن(۷۴) جَوال: کیسه بزرگ(۷۵) سَرمدی: ابدی، جاودانه(۷۶) تَضَرُّع: زاری کردن(۷۷) صُنع: آفرینش، آفریدن(۷۸) صِحَّت: تندرستی، سلامتی(۷۹) اَفشرده: فشار داده شده(۸۰) دُنبَل: دُمَل و برآمدگی کوچکی در جلد که رنگش سرخ و شکلش مخروطی است و نوعاً مرکز آن گود می گردد(۸۱) گوزینه: حلوایی که از مغز گردو می سازند.(۸۲) یَپُنْلُو: میدان عمومی شهر که محل نزول کاروانیان و مرکز داد و ستد است. بازار عمومی(۸۳) بَهر: قسمت، نصیب، در اینجا مراد کالا و اجناس است(۸۴) کالهٔ: کالا(۸۵) کیسهبُر: دزد، جیب بر(۸۶) مُستشرِف: بلند قدر، گرانبها(۸۷) سَرَه: خالص، برگزیده(۸۸) دارُالرَّباح: رَباح یعنی سود بردن. دارُالرَّباح یعنی خانه سود بردن و انتفاع(۸۹) عَمی: کوری، نابینایی(۹۰) دارُالْجُناح: جُناح معرب گناه است، در اینجا مراد زیان و ضرر است. دارُالْجُناح یعنی خانه گناه و زیان(۹۱) فَک: جدا کردن دو چیز از هم، خلاص کردن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2555, Divan e Shamsچرا چون ای حیات جان درین عالم وطن دارینباشد خاک ره ناطق ندارد سنگ هشیاریچرا زهری دهد تلخی چرا خاری کند تیزیچرا خشمی کند تندی چرا باشد شبی تاریدر آن گلزارِ روی او عجب میماندم روزیکه خاری اندرین عالم کند در عهد او خاریمگر حضرت نقابی بست از غیرت بر آن چهرهکه تا غیری نبیند آن برون ناید ز اغیاریمگر خود دیده عالم غلیظ و درد و قَلب آمدنمیتاند که دریابد ز لطف آن چهره ناریدو چشم زشت رویان را لباس زشت میبایدو کی شاید که درپوشد لباس زشت آن عاریکه از عریانی لطفش لباس لطف شرمندهکه از شرم صفای او عرقها میشود جاریو او با این همه جسمی فرو برید و درپوشیدبرون زد لطف از چشمش ز هر سو شد بدیداریفروپوشید لطف او نهانی کرده چشمش راکه تا شد دیدهها محروم و کند از سیر و سیاریولیک آن نورِ ناپیدا همی فرمایدت هر دمشراب می که بِفزاید ز بیهوشیت هشیاریکه خوبان به غایت را فراغت باشد از شیوهولیکن عشقشان دارد هزاران مکر و عیاریچنانک از شهوتی تو خوش به جسم و جانرشهوانینباشی زان طرب غافل اگر تو جان جان داریدرون خود طلب آن را نه پیش و پس نه بر گردوننمیبینی که اندر خواب تو در باغ و گلزاریکدامین سوی میدانی کدامین سوی میبینیتو آن باغی که میبینی به خواب اندر به بیداریچو دیده جان گشادی تو بدیدی ملک روحانیاز آن جا طفل ره باشی چو رو زین سو به شه آریکدامین شه نیارم گفت رمزی از صفات اوولیکن از مثالی تو بدانی گر خرد داریخردهایی نمیخواهم که از دونی و طماعیسر و سرور نمیجوید همی جوید کله داریکله بگذار و سر می جو کز آن سر سر به دست آیدبه سر بنشین به بزم سر ببین زان سر تو خماریز جامی کز صفای آن نماید غیبها یک یکچه مه رویان نماید غیب اندر حجب و عماریبه روی هر مهی بینی تو داغی بس ظریف و کشنشان بندگی شه که فرد است او به دلداریبه نزد حسن انس و جن مخدومی شمس الدینزهی تبریز دریاوش که بر هر ابر در باریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1241تا نخوانی لا و الا الله رادر نيابی منهج این راه رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3963گر نه فرزند بلیسی ای عنیدپس به تو میراث آن سگ چون رسیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 254هر که در دنیا خورد تلبیس دیووز عدو دوسترو تعظیم و ریودر ره اسلام و بر پول صراطدر سر آید همچو آن خر از خباطعشوههای یارِ بد منیوش هیندام بین ایمن مرو تو بر زمینصد هزار ابلیسِ لا حول آر بینآدما ابلیس را در مار بینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1220از نبی برخوان که شیطانانِ اِنسگشتهاند از مسخ حق با دیو جنسدیو چون عاجز شود در افتتاناستعانت جوید او زین انسیانکه شما یارید با ما یاری ایجانب مایید جانب داری ایرامانا ماهاراشی: ذهن انسان مایا ( پرده پندار) است.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 417همچو گورِ کافران بیرون حللاندرون، قهرِ خدا عز و جلچون قبور آن را مجصص کردهاندپردهٔ پندار پیش آوردهاندطبع مسکینت مجصص از هنرهمچو نخل موم بیبرگ و ثمرحافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۸Hafez Poem(Qazal)# 178, Ghazaliatهر که شد محرم دل در حرم یار بماندوان که این کار ندانست در انکار بمانداگر از پرده برون شد دل من عیب مکنشکرِ ایزد که نه در پرده پندار بماندصوفیان واستدند از گروِ می همه رختدلق ما بود که در خانه خمار بماندبودا: ذهن انسان، دیر یا زود، ایجاد دوکخا، “Dukkha”، یعنی «درد» خواهد کرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 591هیچ کنجی بی دد و بی دام نیستجز به خلوت گاه حق آرام نیستسعدی، مواعظ، قصاید، قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحتSa'adi Poem(Ghasideh) # 6, Moezeh o Nasihatچو نیک درنگری آنکه میکند فریادز دست خوی بد خویشتن به فریادستسعدی، بوستان، باب سوم، گفتار اندر سماع اهلِ دل و تَقریرِ حق و باطل آنSa'adi Poem(Boostan) # 3, Samaae Ahle Del va Taghrire Hagh o Batele aanتو را با حق آن آشنایی دهدکه از دست خویشت رهایی دهدمسحیت: انسان دچار عوارض گناه اولیه است.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 615تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیتگفت ایزد ما رمیت اذ رمیتگر بپرانیم تیر آن نه ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4579ما رمیت اذ رمیتی فتنهایصد هزاران خرمن اندر حفنهایآفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 429, Divan e Shamsخودپرستی نامبارک حالتی ستکاندر او ایمان ما انکار ماستآنکه افلاطون و جالینوس توستاز منی پر علت و بیمار ماستنوبهاری کو نوی خود بدیدجان گلزار است اما زار ماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2673سر ببخشد شکر خواهد سجدهایپا ببخشد شکر خواهد قعدهایقوم گفته شکر ما را برد غولما شدیم از شکر و از نعمت ملولما چنان پژمرده گشتیم از عطاکه نه طاعتمان خوش آید نه خطاما نمیخواهیم نعمت ها و باغما نمیخواهیم اسباب و فراغانبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستنعمت از وی جملگی علت شودطعمه در بیمار کی قوت شودچند خوش پیش تو آمد ای مصرجمله ناخوش گشت و صاف او کدرتو عدو این خوشی ها آمدیگشت ناخوش هر چه بر وی کف زدیهر که او شد آشنا و یار توشد حقیر و خوار در دیدار توهر که او بیگانه باشد با تو همپیش تو او بس مه است و محترماین هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری ستدفع آن علت بباید کرد زودکه شکر با آن حدث خواهد نمودهر خوشی کاید به تو ناخوش شودآب حیوان گر رسد آتش شودکیمیای مرگ و جسک است آن صفتمرگ گردد ز آن حیاتت عاقبتبس غذایی که ز وی دل زنده شدچون بیامد در تن تو گنده شدبس عزیزی که به ناز اشکار شدچون شکارت شد برِ تو خوار شدآشنایی عقل با عقل از صفاچون شود هر دم فزون باشد ولاآشنایی نفس با هر نفس پستتو یقین میدان که دم دم کمتر استز آنکه نفسش گرد علت میتندمعرفت را زود فاسد میکندگر نخواهی دوست را فردا نفیردوستی با عاقل و با عقل گیراز سموم نفس چون با علتیهر چه گیری تو مرض را آلتیگر بگیری گوهری سنگی شودور بگیری مهر دل جنگی شودور بگیری نکتهٔ بکری لطیفبعدِ درکت گشت بیذوق و کثیفکه من این را بس شنیدم کهنه شدچیزِ دیگر گو بجز آن ای عضدچیز دیگر تازه و نو گفته گیرباز فردا زان شوی سیر و نفیردفع علت کن چو علت خو شودهرحدیثی کهنه پیشت نو شودتا که آن کهنه برآرد برگ نوبشکفاند کهنه صد خوشه ز گوما طبیبانیم شاگردان حقبحر قلزم دید ما را فانفلق*انبیاء در پاسخ اهل هوی' گویند: ای بیماردلان و ای مریض باطنان، ما طبیب و شاگرد مکتب حضرت حق تعالی هستیم. دریای بیکران وقتی قدرت و اعجاز روحی ما را بیند از هم بشکافد.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2709ه�
view more