برنامه صوتی شماره ۷۳۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱۲ نوامبر ۲۰۱۸ ـ ۲۲ آبانPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2053, Divan e Shamsبا عاشقان نشین و همه عاشقی گزینبا آنکه نیست عاشق یک دم مشو قَرین(۱)ور زآنکه یار پرده عزّت فروکشیدآن را که پرده نیست برو، روی او ببینآن روی بین که بر رُخَش آثارِ رویِ اوست*آن را نگر که دارد خورشید بر جَبین(۲)از بس که آفتاب دو رخ بر رُخَش نهادشَهمات(۳) میشود ز رُخَش ماه بر زمیندر طُرّههاش نسخه اِیّاکَ نَعْبُدُست(۴)در چشمهاش غَمزه اِیّاکَ نَسْتَعین(۵)بیخون و بیرگ است تنش چون تنِ خیالبیرون و اندرون همه شیر است و انگبیناز بس که در کنار همی گیردش نگاربگرفت بویِ یار و رها کرد بویِ طین(۶)صبحی است بیسپیده و شامی است بیخِضاب(۷)ذاتی است بیجِهات(۸) و حیاتی است بیحَنین(۹)کی نور وام خواهد خورشید از سپهر؟کی بوی وام خواهد گُلبُن(۱۰) ز یاسمین؟بیگفت شو چو ماهی و صافی چو آبِ بحرتا زود بر خزینه گوهر شوی امیندر گوشِ تو بگویم، با هیچ کس مگواین جمله کیست؟ مَفخَرِ تبریز، شمسِ دین* قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Fath(#48), Line #29...أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ…… بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند، همواره آنان را در رکوع و سجود می بینی که پیوسته فضل و خشنودی خدا را می طلبند؛ نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پیداست...مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2626قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی(۱۱) بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی رو و سَرکه پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۱۲)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۱۳) شویسُخره(۱۴) هر قبله باطل شویچون شوی تمییزدِه(۱۵) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۱۶) قبله شناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۱۷) و بُر(۱۸)نیم ساعت هم ز همدردان مَبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۱۹)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۲۰)**** قرآن کریم، سوره زخرف(۴۳)، آیه ۳۸Quran, Sooreh Zokhrof(#43), Line #38حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ تا آنگاه كه نزد ما آيد، مىگويد: اى كاش دورى من و تو دورى مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدى بودى.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3457اسم خواندی، رو مُسَمّی(۲۱) را بجومَه به بالا دان، نه اندر آبِ جُوگر ز نام و حرف خواهی بگذریپاک کن خود را ز خود، هین یکسَریهمچو آهن ز آهنی، بی رنگ شودر ریاضت، آینه بی زنگ شوخویش را صافی کن از اوصافِ خودتا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خودبینی اندر دل، علومِ انبیابی کتاب و بی مُعید(۲۲) و اوستاگفت پیغمبر که: هست از امّتمکو بُوَد هَمْ گوهر و هَمْ همّتممر مرا ز آن نور بیند جانشانکه من ایشان را همیبینم از آنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2642لوحِ مَحفوظیست پیشانیِّ یاررازِ کَونَینَش(۲۳) نماید آشکارهادیِ راه است یار اندر قُدوم(۲۴)مصطفی زین گفت: اَصحابی نُجُوم***نَجم(۲۵)، اندر ریگ و دریا رهنماستچشم، اندر نَجم نِه، کو مُقتَداست(۲۶)چشم را با روی او میدار جفتگَرد مَنگیزان(۲۷) ز راهِ بحث و گفتزآنکه گردد نَجم پنهان، ز آن غبارچشم بهتر از زبانِ با عِثار(۲۸)تا بگوید او که وَحی استش شعارکآن نشانَد گَرد و نَنگیزَد غبار*** حدیثیاران من همچون ستارگان اند.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2926خود، جهان آن یک کس است، او ابله استاختران هر یک همه جزو مه استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1271مریدی در آمد به خدمتِ شیخ و از این شیخ پیرِ سنّ نمیخواهم، بلکه پیرِ عقل و معرفت، و اگر چه عیسی است در گهواره، و یحیی است در مکتب کودکان، مریدی شیخ را گریان دید، او نیز موافقت کرد و گریست، چون فارغ شد و به در آمد، مریدی دیگر که از حال شیخ واقف تر بود از سر غیرت در عقب او تیز برون آمد. گفتش: ای برادر من تو را گفته باشم: الله الله تا نیندیشی و نگویی که شیخ می گریست و من نیز می گریستم، که سی سال ریاضتِ بی ریا باید کرد و از عَقَبات و دریاهایِ پُر نهنگ و کوه هایِ بلند پُر شیر و پلنگ می باید گذشت تا بدآن گریه شیخ رسی یا نرسی،اگر رسی، شکرِ زُوِیَت لِیَ الاَرضُ گویی بسیار.حدیث« زمین برای من درنوردیده شد، پس خاوران و باخترانِ زمین را به من نشان دادند. سلطنت امّتِ من به زودی بدانچه از زمین دیدم گسترش خواهد یافت. »مراد از آن در اینجا اینست که زمین وجود مجازی برای اهل حق درنوردیده می شود و آنان به اسرار پشت صحنه این عالم واقف می شوند.یک مُریدی اندر آمد پیشِ پیرپیر اندر گریه بود و در نَفیر(۲۹)شیخ را چون دید گریان آن مُریدگشت گریان، آب از چشمش دویدگوش وَر(۳۰) یکبار خندد، کَر دو بارچونکه لاغ(۳۱) اِملی(۳۲) کند یاری به یاربارِ اوّل از رَهِ تقلید و سَوْم(۳۳)که همی بیند که میخندند قومکر بخندد همچو ایشان آن زمانبی خبر از حالتِ خندندگانباز وا پُرسد که خنده بر چه بود؟پس دوم کَرَّت(۳۴) بخندد چون شنودپس مُقَلِّد(۳۵) نیز مانندِ کَر استاندر آن شادی که او را در سَر استپرتوِ شیخ آمد و مَنهَل(۳۶) ز شیخفیضِ شادی نه از مریدان، بل ز شیخچون سَبَد در آب و نوری بر زُجاج(۳۷)گر ز خود دانند آن باشد خِداج(۳۸)چون جدا گردد ز جُو، داند عَنود(۳۹)کاندرو آن آبِ خوش از جُوی بودآبگینه(۴۰) هم بداند، از غروبکآن لـُمَع(۴۱) بود از مَهِ تابانِ خوبچونکه چشمش را گشاید امرِ قُم****پس بخندد چون سحر بار دُوُمخندهش آید هم بر آن خندهٔ خودشکه در آن تقلید بر میآمدشگوید از چندین رَهِ دُور و درازکین حقیقت بود و این اسرارِ رازمن در آن وادی چگونه خود ز دُورشادیی میکردم از عَمیا(۴۲) و شورمن چه میبستم خیال(۴۳) و آن چه بود؟درکِ سُستم سست نقشی مینمودطفلِ رَه را فکرتِ مردان کجاست؟کو خیالِ او و کو تحقیقِ راست؟فِکرِ طفلان، دایه باشد یا که شیریا مَویز و جَوز(۴۴) یا گریه و نَفیرآن مُقَلِّد هست چون طفلِ عَلیلگر چه دارد بحثِ باریک و، دلیلآن تَعَمُّق(۴۵) در دلیل و در شِکال(۴۶)از بصیرت، میکند او را گُسیل(۴۷)مایهیی کو سُرمهٔ سِرِّ وی استبُرد و در اِشکال گفتن کار بستای مُقلِّد از بخارا باز گردرو به خواری، تا شوی تو شیرمردتا بخارایِ دگر بینی درونصَفدران در مَحفِلَش لا یَفقَهُون(۴۸)تا در باطن خود بخارای دیگری ببینی، همان بخارایی که دلیر مردان در مجلس آن نادان اند.پیک(۴۹) اگر چه در زمین چابُکتگی(۵۰) ستچون به دریا رفت، بسکُستِه رگی(۵۱) ستاو حَمَلناهُم بُوَد فِیالبَرّ***** و بسآنکه محمولست(۵۲) در بحر، اوست کَسآن پیک فقط قابلیت سیر و سفر در خشکی دارد ولاغیر. اما آن کسی که در دریا به سیر و سفر می پردازد او آدم مهمّی است.بخشش بسیار دارد شه، بِدَوای شده در وَهم و تصویری گروآن مُریدِ ساده از تقلید نیزگریهیی میکرد وَفقِ(۵۳) آن عزیزاو مُقلِّدوار همچون مردِ کَرگریه میدید و ز موجب بیخبرچون بسی بگریست، خدمت کرد و رفتاز پی اش آمد مریدِ خاص تَفت(۵۴)گفت: ای گریان چو ابرِ بیخبربر وِفاقِ(۵۵) گریهٔ شیخِ نظرالله الله الله ای وافی مُریدگر چه درتقلید هستی مُستفید(۵۶)تا نگوئی دیدم آن شه میگریستمن چو او بگریستم، کان مُنکِری ستگریهٔ پُر جهل و پٍر تقلید و ظَننیست همچون گریهٔ آن مُؤتَمَن(۵۷)تو قیاسِ گریه بر گریه مسازهست زین گریه بدآن راهِ درازهست آن از بَعدِ سی ساله جهادعقل آنجا هیچ نَتواند فتادهست زآن سویِ خِرَد صد مرحلهعقل را واقف مدان زان قافلهگریهٔ او نه از غم است و نه از فرحروح داند گریهٔ عَینُ الـمُلَح(۵۸)گریهٔ او، خندهٔ او، آن سَری(۵۹) ستزآنچه وَهمِ عقل باشد، آن بَری(۶۰) ستآبِ دیدهٔ او چو دیدهٔ او بُوَددیدهٔ نادیده، دیده کَی شود**** قرآن کریم، سوره مُزَمِّل(۷۳)، آیه ۲،۱Quran, Sooreh Mozammel(#73), Line #1,2يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُای جامه به خود پیچیده، قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًاشب را جز اندکی برخیز**** قرآن کریم سوره مُدَّثِّر(۷۴)، آیه ۱-۷Quran, Sooreh Moddasser(#74), Line #1-7يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (١)ای جامه به خود پیچیده، قُمْ فَأَنْذِرْ (٢)برخیز و هشدار بده*********ای جامه به خود پیچیده، برخیز و هشدار بدهو پرورگارت را به بزرگی یاد کنو جامه ات را پاکیزه دارو از پلیدی ها دوری گزین و بخششی مکن که آن را فزون بشماریو برای رضای پروردگارت (بر ناگواری ها) صبر آر.***** قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Esraa(#17), Line #70 وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًاما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برتريشان نهاديم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3204آن نیازِ مریمی بوده ست و دردکه چنان طفلی سخن آغاز کردقرآن کریم، سوره مریم(۱۹)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #30قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّاعیسی گفت: منم بنده خدا که داد به من کتاب و مرا بگردانید پیامبرقرآن کریم، سوره مریم(۱۹)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #12يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّاای یحیی! کتاب را به قوت و نیرومندی بگیر؛ و به او در حالی که کودک بود، حکمت دادیم.(۱) قَرین: نزدیک، یار، همدم(۲) جَبین: پیشانی(۳) شَهمات: شاه مات . در اصطلاح بازی شطرنج نماینده ٔ حالت مغلوب شدگی، شکست سخت، مغلوب کامل(۴) اِیّاکَ نَعْبُدُ: تو را عبادت می کنیم، اشاره به آیه ۵ سوره حمد (۵) اِیّاکَ نَسْتَعین: از تو یاری می خواهیم، اشاره به آیه ۵ سوره حمد (۶) طین: گِل(۷) خِضاب: رنگ و رنگ کردن(۸) جِهات : جمع جهت(۹) بیحَنین: بی آواز، بدون زاری(۱۰) گُلبُن: درخت گل، بوتۀ گل(۱۱) تَحَرّی: جستجو(۱۲) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۱۳) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۱۴) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۱۵) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است(۱۶) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۱۷) بِرّ: نیکی(۱۸) بُرّ: گندم(۱۹) مُعین: یار، یاری کننده (۲۰) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۲۱) مُسَمّی: نامیده شده، نام کرده شده ، صاحب نام(۲۲) مُعید: تکرار کننده، بازگو کننده درس استاد برای دیگر شاگردان(۲۳) کَونَین: دنیا و آخرت، دو جهان(۲۴) قُدوم: وارد شدن، در آمدن به جایی، امامت و پیشوایی در امر ارشاد و سلوک(۲۵) نَجم: ستاره(۲۶) مُقتَدا: پیشوا، رهبر(۲۷) گَرد مَنگیزان: گرد و خاک برپا مکن(۲۸) عِثار: لغزش(۲۹) نَفیر: ناله و زاری(۳۰) گوش وَر: شنوا، ( ور پسوند دارندگی است )(۳۱) لاغ: شوخی، لطیفه(۳۲) اِملی: همان املا است، در اینجا به معنی تعریف کردن است.(۳۳) سَوْم: عرضه کردن، تکلّف(۳۴) کَرَّت: دفعه، مرتبه(۳۵) مُقَلِّد: کسی که از دیگری تقلید کند، تقلید کننده(۳۶) مَنهَل: سرچشمه، آبشخور(۳۷) زُجاج: شیشه(۳۸) خِداج: نقصان در هر چیزی(۳۹) عَنود: ستیزه گر(۴۰) آبگینه: بلور، شیشه(۴۱) لُـمَع: جمع لُـمعَه به معنی درخشندگی(۴۲) عَمیا: کور(۴۳) خیال بستن: خیال کردن، مصوّر شدن(۴۴) جَوز: میوه ای که در غلافی مثل غلاف بلوط جا دارد.(۴۵) تَعَمُّق: دوراندیشی کردن، دقت بسیار کردن(۴۶) شِکال: مخفّف اِشکال(۴۷) گُسیل: روانه کردن، فرستادن(۴۸) لا یَفقَهُون: نمی دانند(۴۹) پیک: قاصد، چاپار(۵۰) چابُک تگ: تیز دونده، کسی که در دویدن چابک است(۵۱) بسکُستِه رگ: در لفظ به معنی کسی است که رگش پاره شده باشد. در اینجا به معنی ترس و عجز یا محو و هلاکت است.(۵۲) مَحمول: حمل شده(۵۳) وَفق: سازگار شدن، مطابقت میان دو چیز(۵۴) تَفت: تند، باشتاب(۵۵) وِفاق: سازگاری(۵۶) مُستفید: استفاده کننده، فایده گیرنده(۵۷) مُؤتَمَن: شخص مورد اطمینان و اعتماد(۵۸) عَینُ الـمُلَح: چشم نمکین(۵۹) آن سَری: آنجهانی، مربوط به جهان غیب(۶۰) بَری: منزّه، بی گناه************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2053, Divan e Shamsبا عاشقان نشین و همه عاشقی گزینبا آنکه نیست عاشق یک دم مشو قرینور زآنکه یار پرده عزت فروکشیدآن را که پرده نیست برو روی او ببینآن روی بین که بر رخش آثارِ روی اوست*آن را نگر که دارد خورشید بر جبیناز بس که آفتاب دو رخ بر رخش نهادشهمات میشود ز رخش ماه بر زمیندر طرههاش نسخه ایاک نعبدستدر چشمهاش غمزه ایاک نستعینبیخون و بیرگ است تنش چون تن خیالبیرون و اندرون همه شیر است و انگبیناز بس که در کنار همی گیردش نگاربگرفت بوی یار و رها کرد بوی طینصبحی است بیسپیده و شامی است بیخضابذاتی است بیجهات و حیاتی است بیحنینکی نور وام خواهد خورشید از سپهرکی بوی وام خواهد گلبن ز یاسمینبیگفت شو چو ماهی و صافی چو آب بحرتا زود بر خزینه گوهر شوی امیندر گوش تو بگویم با هیچ کس مگواین جمله کیست مفخر تبریز شمس دین* قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Fath(#48), Line #29...أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ…… بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند، همواره آنان را در رکوع و سجود می بینی که پیوسته فضل و خشنودی خدا را می طلبند؛ نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پیداست...مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2626قبله را چون کرد دست حق عیانپس تحری بعد ازین مردود دانهین بگردان از تحری رو و سرکه پدید آمد معاد و مستقریک زمان زین قبله گر ذاهل شویسخره هر قبله باطل شویچون شوی تمییزده را ناسپاسبجهد از تو خطرت قبله شناسگر ازین انبار خواهی بر و برنیم ساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرین**** قرآن کریم، سوره زخرف(۴۳)، آیه ۳۸Quran, Sooreh Zokhrof(#43), Line #38حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ تا آنگاه كه نزد ما آيد، مىگويد: اى كاش دورى من و تو دورى مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدى بودى.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3457اسم خواندی رو مسمی را بجومه به بالا دان نه اندر آب جوگر ز نام و حرف خواهی بگذریپاک کن خود را ز خود هین یکسریهمچو آهن ز آهنی بی رنگ شودر ریاضت آینه بی زنگ شوخویش را صافی کن از اوصاف خودتا ببینی ذات پاک صاف خودبینی اندر دل علوم انبیابی کتاب و بی معید و اوستاگفت پیغمبر که هست از امتمکو بود هم گوهر و هم همتممر مرا ز آن نور بیند جانشانکه من ایشان را همیبینم از آنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2642لوح محفوظیست پیشانی یاررازِ کونینش نماید آشکارهادی راه است یار اندر قدوممصطفی زین گفت اصحابی نجوم***نجم اندر ریگ و دریا رهنماستچشم اندر نجم نه کو مقتداستچشم را با روی او میدار جفتگرد منگیزان ز راه بحث و گفتزآنکه گردد نجم پنهان ز آن غبارچشم بهتر از زبان با عثارتا بگوید او که وحی استش شعارکآن نشاند گرد و ننگیزد غبار*** حدیثیاران من همچون ستارگان اند.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2926خود جهان آن یک کس است او ابله استاختران هر یک همه جزو مه استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1271مریدی در آمد به خدمتِ شیخ و از این شیخ پیرِ سنّ نمیخواهم، بلکه پیرِ عقل و معرفت، و اگر چه عیسی است در گهواره، و یحیی است در مکتب کودکان، مریدی شیخ را گریان دید، او نیز موافقت کرد و گریست، چون فارغ شد و به در آمد، مریدی دیگر که از حال شیخ واقف تر بود از سر غیرت در عقب او تیز برون آمد. گفتش: ای برادر من تو را گفته باشم: الله الله تا نیندیشی و نگویی که شیخ می گریست و من نیز می گریستم، که سی سال ریاضتِ بی ریا باید کرد و از عَقَبات و دریاهایِ پُر نهنگ و کوه هایِ بلند پُر شیر و پلنگ می باید گذشت تا بدآن گریه شیخ رسی یا نرسی،اگر رسی، شکرِ زُوِیَت لِیَ الاَرضُ گویی بسیار.حدیث« زمین برای من درنوردیده شد، پس خاوران و باخترانِ زمین را به من نشان دادند. سلطنت امّتِ من به زودی بدانچه از زمین دیدم گسترش خواهد یافت. »مراد از آن در اینجا اینست که زمین وجود مجازی برای اهل حق درنوردیده می شود و آنان به اسرار پشت صحنه این عالم واقف می شوند.یک مریدی اندر آمد پیش پیرپیر اندر گریه بود و در نفیرشیخ را چون دید گریان آن مریدگشت گریان آب از چشمش دویدگوش ور یکبار خندد کر دو بارچونکه لاغ املی کند یاری به یاربار اول از ره تقلید و سومکه همی بیند که میخندند قومکر بخندد همچو ایشان آن زمانبی خبر از حالت خندندگانباز وا پرسد که خنده بر چه بودپس دوم کرت بخندد چون شنودپس مقلد نیز مانند کر استاندر آن شادی که او را در سر استپرتو شیخ آمد و منهل ز شیخفیض شادی نه از مریدان بل ز شیخچون سبد در آب و نوری بر زجاجگر ز خود دانند آن باشد خداجچون جدا گردد ز جو داند عنودکاندرو آن آب خوش از جوی بودآبگینه هم بداند از غروبکان لمع بود از مه تابان خوبچونکه چشمش را گشاید امرِ قم****پس بخندد چون سحر بار دومخندهش آید هم بر آن خندهٔ خودشکه در آن تقلید بر میآمدشگوید از چندین ره دور و درازکین حقیقت بود و این اسرارِ رازمن در آن وادی چگونه خود ز دورشادیی میکردم از عمیا و شورمن چه میبستم خیال و آن چه بوددرک سستم سست نقشی مینمودطفل ره را فکرت مردان کجاستکو خیال او و کو تحقیقِ راستفکرِ طفلان دایه باشد یا که شیریا مویز و جوز یا گریه و نفیرآن مقلد هست چون طفل علیلگر چه دارد بحث باریک و دلیلآن تعمق در دلیل و در شکالاز بصیرت میکند او را گسیلمایهیی کو سرمهٔ سر وی استبرد و در اشکال گفتن کار بستای مقلد از بخارا باز گردرو به خواری تا شوی تو شیرمردتا بخارای دگر بینی درونصفدران در محفلش لا یفقهونتا در باطن خود بخارای دیگری ببینی، همان بخارایی که دلیر مردان در مجلس آن نادان اند.پیک اگر چه در زمین چابکتگی ستچون به دریا رفت بسکسته رگی ستاو حملناهم بود فیالبر***** و بسآنکه محمولست در بحر اوست کسآن پیک فقط قابلیت سیر و سفر در خشکی دارد ولاغیر. اما آن کسی که در دریا به سیر و سفر می پردازد او آدم مهمّی است.بخشش بسیار دارد شه بدوای شده در وهم و تصویری گروآن مرید ساده از تقلید نیزگریهیی میکرد وفق آن عزیزاو مقلدوار همچون مرد کرگریه میدید و ز موجب بیخبرچون بسی بگریست خدمت کرد و رفتاز پی اش آمد مرید خاص تفتگفت ای گریان چو ابرِ بیخبربر وِفاق گریهٔ شیخ نظرالله الله الله ای وافی مریدگر چه درتقلید هستی مستفیدتا نگوئی دیدم آن شه میگریستمن چو او بگریستم کان منکری ستگریهٔ پر جهل و پر تقلید و ظننیست همچون گریهٔ آن مؤتمنتو قیاس گریه بر گریه مسازهست زین گریه بدآن راه درازهست آن از بعد سی ساله جهادعقل آنجا هیچ نتواند فتادهست زآن سوی خرد صد مرحلهعقل را واقف مدان زان قافلهگریهٔ او نه از غم است و نه از فرحروح داند گریهٔ عین الملحگریهٔ او خندهٔ او آن سری ستزآنچه وهم عقل باشد آن بری ستآب دیدهٔ او چو دیدهٔ او بوددیدهٔ نادیده دیده کی شود**** قرآن کریم، سوره مُزَمِّل(۷۳)، آیه ۲،۱Quran, Sooreh Mozammel(#73), Line #1,2يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُای جامه به خود پیچیده، قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًاشب را جز اندکی برخیز**** قرآن کریم سوره مُدَّثِّر(۷۴)، آیه ۱-۷Quran, Sooreh Moddasser(#74), Line #1-7يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (١)ای جامه به خود پیچیده، قُمْ فَأَنْذِرْ (٢)برخیز و هشدار بده*********ای جامه به خود پیچیده، برخیز و هشدار بدهو پرورگارت را به بزرگی یاد کنو جامه ات را پاکیزه دارو از پلیدی ها دوری گزین و بخششی مکن که آن را فزون بشماریو برای رضای پروردگارت (بر ناگواری ها) صبر آر.***** قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Esraa(#17), Line #70 وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًاما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برتريشان نهاديم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3204آن نیازِ مریمی بوده ست و دردکه چنان طفلی سخن آغاز کردقرآن کریم، سوره مریم(۱۹)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #30قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّاعیسی گفت: منم بنده خدا که داد به من کتاب و مرا بگردانید پیامبرقرآن کریم، سوره مریم(۱۹)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #12يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّاای یحیی! کتاب را به قوت و نیرومندی بگیر؛ و به او در حالی که کودک بود، حکمت دادیم.
view more