برنامه صوتی شماره ۷۲۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۸ ـ ۲۷ شهریورPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2437, Divan e Shamsای یوسفِ خوش نام هی، در ره میا بیهمرهیمَسکُل(۱) ز یعقوبِ خرد، تا درنیفتی در چَهیآن سگ بُوَد کاو بیهده خُسپَد به پیشِ هر دریوان خَر بُوَد کز ماندگی(۲) آید سوی هر خَرگهی(۳)در سینه این عشق و حسد بین کز چه جانب میرسددل را که آگاهی دهد جز دلنوازی، آگهی؟مانندِ مرغی باش هان، بر بیضه(۴) همچو پاسبانکز بیضه دل زایدت مستیِ و وصل و قَهقَهیدامن ندارد(۵) غیرِ او، جمله گدا اند ای عمودر زن دو دستِ خویش را در دامنِ(۶) شاهنشهیمانندِ خورشید از غمش میرو در آتش تا به شبچون شب شود، میگرد خوش بر بامِ او همچون مَهیبر بامِ او این اختران تا صبحدم چوبک زنان(۷)والله مبارک حضرتی(۸)، والله همایون(۹) درگهی(۱۰)آن انبیا کاندر جهان کردند رو در لامکانرَستند از دامِ زمین، وز شرکتِ هر ابلهیبربوده گشتند آن طرف، چون آهن از آهن ربازان سان که سویِ کهربا بیپرّ و پا پرّد کَهی(۱۱)میدانکه بیانزالِ(۱۲) او نُزلی(۱۳) نرویَد در زمینبیصحبتِ تصویرِ او یک مایه را نَبْوَد زهی(۱۴)ارواح همچون اُشتران ز آوازِ سیرُوا* مَستیان(۱۵)همچون عَرابی(۱۶) میکند آن اُشتران را نهنهی(۱۷)بر لوحِ دل رَمّالِ(۱۸) جان رَملِ حقایق میزند(۱۹)تا از رُقومش رَمل شد زرِّ لطیفِ دَه دَهی(۲۰)خوشتر روید ای همرهان، کامد طبیبی در جهانزنده کنِ هر مردهیی، بیناکنِ هر اَکمَهی(۲۱)اینها همه باشد، ولی چون پرده بردارد رُخَشنی زُهره ماند نی نوا، نی نوحه گر را وَه وَهی(۲۲)خاموش کن گر بلبلی، رو سویِ گلشن باز پَربلبل به خارستان رود، اما به نادر، گه گهی* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #11قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَبگو که در روی زمین بگردید و بنگرید که پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بوده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 417همچو یوسف، کِش ز تقدیرِ عجبنَرتَع و نَلعَب ببُرد از ظِلِّ(۲۳) اَبمانند یوسف که بر اثر تقدیر و سرنوشت شگفت انگیز، جمله گردش کنیم و بازی کنیم او را از سایه پدر بیرون برد.آن نه بازی، بلکه جان بازی است آنحیله و مکر و دَغاسازی(۲۴) است آنآن، بازی نیست بلکه جان بازی است. و حیله و فریب و نیرنگبازی است.(لهو و لعبی که من ذهنی به آن می پردازد هلاکت است).هرچه از یارت جدا اندازد آنمشنو آن را، کان زیان دارد، زیانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 387حَبَّذا(۲۵) آن مطبخ پُر نوش(۲۶) و قندکین سلاطین کاسهلیسان(۲۷) وی اندحَبَّذا آن خرمن صحرای دینکه بُوَد هر خرمن آن را دانهچینحَبَّذا دریای عُمر بیغمیکه بُوَد زو هفت دریا شبنمیجرعهیی چون ریخت ساقیِّ اَلَستبر سر این شوره خاک زیردست(۲۸)جوش کرد آن خاک و ما زآن جوششیمجرعهٔ دیگر، که بس بیکوششیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 429ور حسد گیرد تو را در ره گلُودر حسد ابلیس را باشد غُلو(۲۹)کو ز آدم ننگ دارد از حسدبا سعادت جنگ دارد از حسدعَقْبهیی(۳۰) زین صَعْبتر(۳۱) در راه نیستای خُنُک(۳۲) آن کش حسد همراه نیستاین جسد، خانهٔ حسد آمد، بدانكز حسد آلوده باشد خاندانگر جسد خانهٔ حسد باشد، ولیکآن جسد را پاک کرد الله، نیکطَهِّرا بَیْتی** بیان پاکی استگنج نور است، ار طلسمش خاکی استخانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.چون کنی بر بی حسد مکر و حسدزآن حسد، دل را سیاهی ها رسدخاک شو مردان حق را زیر پاخاک، بر سر کُن حسد را همچو ما** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۲۵Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #125... طَهِّرَا بَيْتِيَ ……… خانه ام را پاک کنید ….مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 587غیر معشوق ار تماشایی بُوَدعشق نَبْوَد، هرزه سودایی بُوَدعشق، آن شعله ست کو چون برفروختهرچه جز معشوق باقی، جمله سوختتیغ لا در قتل غیر حق برانددرنگر زآن پس که بعد لا چه ماند؟ ماند الا الله، باقی جمله رفتشاد باش ای عشق شرکت سوز زفتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1790شیخ که بْوَد؟ پیر یعنی مو سپیدمعنی این مو بدان ای بی امیدهست آن موی سیه هستیِّ اوتا ز هستیّاش نماند تای موچون که هستیّاش نماند، پیر اوستگر سیهمو باشد او، یا خود دو مو(۳۳) ستهست آن موی سیه، وصف بشرنیست آن مو، موی ریش و، موی سرعیسی اندر مَهد بر دارد نفیر***که جوان ناگشته ما شیخیم و پیرگر رهید از بعض اوصاف بشرشیخ نبود، کَهْلْ(۳۴) باشد ای پسرچون یکی موی سیه کان وصف ماستنیست بر وی، شیخ و مقبول خداستچون بود مویش سپید، ار با خودستاو نه پیرست و، نه خاص ایزدستور سر مویی ز وصفش باقی استاو نه از عرش است، او آفاقی است*** قرآن کریم، سوره مریم(۱۹)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #30قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا(عیسی در گهواره) گفت: منم بنده خدا که به من کتاب داده است و مرا پیامبر گردانیده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1768چشم بگشا، حشر را پیدا ببینتا نمانَد شُبههات در یوم دینتا ببینی جامعیّام را تمامتا نلرزی وقت مُردن ز اهتمامهمچنانکه وقت خُفتن ایمنیاز فوات جمله حس های تنیبر حواس خود نلرزی وقت خوابگرچه میگردد پریشان و خرابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 465قسمتش کاهی نَه و، حرصش چو کوهوجه نَه و، کرده تحصیل وجوهای مُیَسَّر کرده ما را در جهانسخره و بیگار، ما را وا رهانطعمه بنموده به ما، وان بوده شَستآنچنان بنما به ما آن را که هستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1574چون جَوالی(۳۵) بس گرانی میبریزان نباید کم(۳۶)، که در وی بنگریکه چه داری در جَوال از تلخ و خَوش؟گر همی ارزد کشیدن را، بکَشورنه خالی کن جَوالت را ز سنگباز خر خود را از این بیگار و ننگدر جَوال آن کن که میباید کشیدسوی سلطانان و شاهانِ رَشید(۳۷)قرآن کریم، سوره مائده(۵)، آیه ۵Quran, Sooreh Maedeh(#5), Line #5…وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ …و هر کس در ایمان کفر ورزد،[از فضای تسلیم عمل نکند و از من ذهنی عمل کند] ، قطعاً عملش تباه شده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود(۱) مَسکُل: از مصدر سِکُلیدن به معنی گسلیدن، جدا شدن(۲) ماندگی: تعب و کوفتگی بر اثر کار یا راه پیمودن(۳) خرگه: خرگاه، خیمه و سراپرده(۴) بیضه: تخم مرغ(۵) دامن داشتن: کنایه از توانگر بودن و ثروت داشتن(۶) دست در دامن زدن: یاری خواستن، متوسل شدن(۷) چوبک زدن: طبل زدن، نواختن چوبی به چوب دیگر برای پاسبانی.(۸) حضرت: پیشگاه، حضور(۹) همایون: فرخنده؛ مبارک؛ خجسته؛ فرخ(۱۰) درگاه: پیشگاه؛ بارگاه، جلو در؛ جای در؛ آستانه(۱۱) کَه: مخفف کاه(۱۲) اِنزال: فرو فرستادن، نازل کردن(۱۳) نُزل: رزق، روزی، آنچه پیش مهمان نهند از طعام(۱۴) زِه: زایش(۱۵) مَستیان: جمع مست(۱۶) عَرابی: عرب بادیه نشین(۱۷) نَهنَهه: صوتی که برای منع و بازداشتن حیوانات به کار می رود.(۱۸) رَمّال: فالبین، فالگیر(۱۹) رَمل زدن: پیشگویی کردن(۲۰) زرِّ دَه دَهی: طلای تمام عیار و خالص(۲۱) اَکمَه: نابینا(۲۲) وَه وَه: وای وای، اظهار تأسف(۲۳) ظِلّ: سایه(۲۴) دَغا: مکر، نیرنگ، فریب(۲۵) حَبَّذا: خوشا، زهی(۲۶) نوش:عسل، شهد، هر چیز مطبوع و خوشایند(۲۷) کاسهلیسان: لیسنده کاسه، آنکه ته مانده غذاها را می خورد، ریزه خوار، چاپلوس(۲۸) زیردست: پست و فرودست، خوار و ذلیل(۲۹) غُلُو: افراط و زیاده روی(۳۰) عَقْبه: راه صعب العبور، گردنه(۳۱) صَعْب: سخت و دشوار(۳۲) خُنُک: خوشا، خوب و خوش(۳۳) دو مو: موی مخلوط سیاه و سفید، موی جو گندمی(۳۴) کَهل: مردی که سنش بین سی تا پنجاه سالگی باشد، کهولت(۳۵) جَوال: کیسه بزرگ(۳۶) زان نباید کم: از آن نباید کمتر باشد، لااقلّ، دستِ کم(۳۷) رَشید: راهنما، هدایت کننده، رستگار************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2437, Divan e Shamsای یوسف خوش نام هی، در ره میا بیهمرهیمسکل ز یعقوب خرد، تا درنیفتی در چهیآن سگ بود کاو بیهده خسپد به پیشِ هر دریوان خر بود کز ماندگی آید سوی هر خرگهیدر سینه این عشق و حسد بین کز چه جانب میرسددل را که آگاهی دهد جز دلنوازی، آگهی؟مانند مرغی باش هان، بر بیضه همچو پاسبانکز بیضه دل زایدت مستیِ و وصل و قهقهیدامن ندارد غیرِ او، جمله گدا اند ای عمودر زن دو دست خویش را در دامنِ شاهنشهیمانند خورشید از غمش میرو در آتش تا به شبچون شب شود، میگرد خوش بر بام او همچون مهیبر بام او این اختران تا صبحدم چوبک زنانوالله مبارک حضرتی، والله همایون درگهیآن انبیا کاندر جهان کردند رو در لامکانرستند از دام زمین، وز شرکت هر ابلهیبربوده گشتند آن طرف، چون آهن از آهن ربازان سان که سوی کهربا بیپر و پا پرد کهیمیدانکه بیانزال او نزلی نروید در زمینبیصحبت تصویرِ او یک مایه را نبود زهیارواح همچون اشتران ز آوازِ سیروا مستیانهمچون عرابی میکند آن اشتران را نهنهیبر لوحِ دل رمال جان رمل حقایق میزندتا از رقومش رمل شد زر لطیف ده دهیخوشتر روید ای همرهان، کامد طبیبی در جهانزنده کنِ هر مردهیی، بیناکن هر اکمهیاینها همه باشد، ولی چون پرده بردارد رخشنی زهره ماند نی نوا، نی نوحه گر را وه وهیخاموش کن گر بلبلی، رو سوی گلشن باز پربلبل به خارستان رود، اما به نادر، گه گهی* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #11قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَبگو که در روی زمین بگردید و بنگرید که پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بوده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 417همچو یوسف، کِش ز تقدیرِ عجبنرتع و نلعب ببرد از ظل اَبمانند یوسف که بر اثر تقدیر و سرنوشت شگفت انگیز، جمله گردش کنیم و بازی کنیم او را از سایه پدر بیرون برد.آن نه بازی، بلکه جان بازی است آنحیله و مکر و دغاسازی است آنآن، بازی نیست بلکه جان بازی است. و حیله و فریب و نیرنگبازی است.(لهو و لعبی که من ذهنی به آن می پردازد هلاکت است).هرچه از یارت جدا اندازد آنمشنو آن را، کان زیان دارد، زیانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 387حبذا آن مطبخ پر نوش و قندکین سلاطین کاسهلیسان وی اندحبذا آن خرمن صحرای دینکه بود هر خرمن آن را دانهچینحبذا دریای عمر بیغمیکه بود زو هفت دریا شبنمیجرعهیی چون ریخت ساقی الستبر سر این شوره خاک زیردستجوش کرد آن خاک و ما زآن جوششیمجرعه دیگر، که بس بیکوششیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 429ور حسد گیرد تو را در ره گلودر حسد ابلیس را باشد غلوکو ز آدم ننگ دارد از حسدبا سعادت جنگ دارد از حسدعقبهیی زین صعبتر در راه نیستای خنک آن کش حسد همراه نیستاین جسد، خانه حسد آمد، بدانكز حسد آلوده باشد خاندانگر جسد خانه حسد باشد، ولیکآن جسد را پاک کرد الله، نیکطَهِّرا بَیْتی بیان پاکی استگنج نور است، ار طلسمش خاکی استخانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.چون کنی بر بی حسد مکر و حسدزآن حسد، دل را سیاهی ها رسدخاک شو مردان حق را زیر پاخاک، بر سر کن حسد را همچو ما** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۲۵Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #125... طَهِّرَا بَيْتِيَ ……… خانه ام را پاک کنید ….مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 587غیر معشوق ار تماشایی بودعشق نبود، هرزه سودایی بودعشق، آن شعله ست کو چون برفروختهرچه جز معشوق باقی، جمله سوختتیغ لا در قتل غیر حق برانددرنگر زآن پس که بعد لا چه ماند؟ ماند الا الله، باقی جمله رفتشاد باش ای عشق شرکت سوز زفتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1790شیخ که بود؟ پیر یعنی مو سپیدمعنی این مو بدان ای بی امیدهست آن موی سیه هستی اوتا ز هستی اش نماند تای موچون که هستی اش نماند، پیر اوستگر سیهمو باشد او، یا خود دو مو ستهست آن موی سیه، وصف بشرنیست آن مو، موی ریش و، موی سرعیسی اندر مهد بر دارد نفیرکه جوان ناگشته ما شیخیم و پیرگر رهید از بعض اوصاف بشرشیخ نبود، کهل باشد ای پسرچون یکی موی سیه کان وصف ماستنیست بر وی، شیخ و مقبول خداستچون بود مویش سپید، ار با خودستاو نه پیرست و، نه خاص ایزدستور سر مویی ز وصفش باقی استاو نه از عرش است، او آفاقی است*** قرآن کریم، سوره مریم(۱۹)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #30قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا(عیسی در گهواره) گفت: منم بنده خدا که به من کتاب داده است و مرا پیامبر گردانیده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1768چشم بگشا، حشر را پیدا ببینتا نماند شبههات در یوم دینتا ببینی جامعی ام را تمامتا نلرزی وقت مردن ز اهتمامهمچنانکه وقت خفتن ایمنیاز فوات جمله حس های تنیبر حواس خود نلرزی وقت خوابگرچه میگردد پریشان و خرابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 465قسمتش کاهی نه و، حرصش چو کوهوجه نه و، کرده تحصیل وجوهای میسر کرده ما را در جهانسخره و بیگار، ما را وا رهانطعمه بنموده به ما، وان بوده شستآنچنان بنما به ما آن را که هستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1574چون جوالی بس گرانی میبریزان نباید کم، که در وی بنگریکه چه داری در جوال از تلخ و خوش؟گر همی ارزد کشیدن را، بکشورنه خالی کن جوالت را ز سنگباز خر خود را از این بیگار و ننگدر جوال آن کن که میباید کشیدسوی سلطانان و شاهان رشیدقرآن کریم، سوره مائده(۵)، آیه ۵Quran, Sooreh Maedeh(#5), Line #5…وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ …و هر کس در ایمان کفر ورزد،[از فضای تسلیم عمل نکند و از من ذهنی عمل کند] ، قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود
view more