برنامه صوتی شماره ۷۰۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۳۰ آوریل ۲۰۱۸ ـ ۱۱ اردیبهشتPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۲۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1622, Divan e Shamsتو ز من مَلول گشتی، که من از تو ناشتابم(۱)صنما، چه می شتابی؟ که بکُشتی از شتابمتو رئیسی و امیری، دم و پندِ کس نگیریصنما چه زود سیری؟ که ز سیریَت خرابمچه شود اگر زمانی بدهی مرا امانی؟که نه سیخ سوزد ای جان، نه تبه شود کبابم(۲)چه شود اگر بسازی؟ نشتابی و نتازی؟نشود دلم نمازی(۳) چو ببرد یار آبم(۴)تو چه عاشقِ فراقی؟ چه مَلولی و چه عاقی(۵)؟ز کفِ جُزِ تو ساقی ندهد طرب شرابمبتپد دلم که ناگه برود به حجره آن مهچو نهان شد آفتابم، به دو دیده چون سَحابم(۶)به کمی چو ذرّههایم، من اگر گشاده پایم(۷)چه کنم؟ وفا ندارد به طلوع آفتابمعجب، آسمان چه بارد که زمین مطیع نَبوَد؟تو هر آنچه پیشم آری، چه کنم که برنتابم؟تو چو من اگر بجویی، به شمارِ خاک یابیچو تویی اگر بجویم به چراغها، نیابمنفسی وجود دارم که تو را سجود آرمکه سجودِ توست جانا، دَعَواتِ(۸) مُستَجابم(۹)تو بگفتِیَم که: دل را ز جهانیان فرو شودلِ خود چگونه شویم، چو ببرد هجرت آبم؟صنما چو من کم آید به کمی و جانسپاریکه ز رَشکِ دل کبابم و به اشک چون سَحابمبه سحر تویی صَبوحم(۱۰)، به سفر تویی فُتوحم(۱۱)به بَدَل(۱۲) تویی بهشتم، به عمل تویی ثَوابمتو چو بوبکِ ربابی(۱۳) به ستیزه تن زدستیمنِ خسته از ستیزت به نَفیر(۱۴) چون ربابمتو نه آن شِکَرجوابی(۱۵) که جوابِ من نیاییمگر احمقم گرفتی(۱۶) که سکوت شد جوابم(۱۷)؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 447رو به خاک آریم کز وی رُستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایم؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 338چون فدای بیوفایان میشویاز گمانِ بَد، بدان سو میروی؟من ز سهو و بیوفایی ها بَری(۱۸)سویِ من آیی، گمانِ بد بری؟این گمانِ بد بَر آنجا بَر، که تومیشوی در پیشِ همچون خود، دوتُو(۱۹)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرَد او دَماردو مگو و دو مدان و دو مخوانبنده را در خواجهٔ خود محو دانخواجه هم در نورِ خواجهآفرینفانی است و مرده و مات و دَفین(۲۰)چون جدا بینی ز حق این خواجه راگم کنی هم متن و هم دیباچه(۲۱) راچشم و دل را هین گذاره کن(۲۲) ز طین(۲۳)این یکی قبلهست، دو قبله مبینچون دو دیدی، ماندی از هر دو طرفآتشی در خَف(۲۴) فتاد و رفت خَفمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1835هر که داد او، حُسنِ(۲۵) خود را در مَزاد(۲۶)صد قضای بد، سوی او رو نهادمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1639گر تو این انبان ز نان خالی کنیپر ز گوهرهای اِجلالی(۲۷) کنیطفل جان، از شیر شیطان باز کنبعد از آنش با مَلَک اَنْباز(۲۸) کنتا تو تاریک و مَلول و تیرهایدان که با دیوِ لَعین(۲۹) همشیرهای(۳۰)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1606در تو نَمرودی است، آتش در مرورفت خواهی، اول ابراهیم شوچون نِه ای سَبّاح(۳۱) و نی دریایییدر میفکن خویش از خود رایییاو ز قَعرِ(۳۲) بَحر، گوهر آوَرَداز زیانها سود بر سر آوَرَدکاملی گر خاک گیرد، زر شودناقص ار زر بُرد، خاکستر شودچون قبولِ حق بُوَد آن مردِ راستدستِ او در کارها، دستِ خداستدستِ ناقص، دستِ شیطان است و دیوزآنکه اندر دامِ تکلیف است و ریو(۳۳)جهل آید پیشِ او، دانش شودجهل شد علمی که در ناقص رودهر چه گیرد علّتی(۳۴)، علّت شودکفر گیرد کاملی، ملّت(۳۵) شودای مِری(۳۶) کرده پیاده با سوارسر نخواهی برد، اکنون پای دارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1622از جهان دو بانگ میآید به ضدّتا کدامین را تو باشی مُستَعِدّ(۳۷)آن یکی بانگش، نُشورِ(۳۸) اَتقِیا(۳۹)و آن یکی بانگش، فریبِ اَشقِیا(۴۰)من شکوفهٔ خارم، ای خوش گرم دار(۴۱)گل بریزد، من بمانم شاخِ خاربانگِ اشکوفهش که اینک گلفروشبانگِ خارِ او که سوی ما مکوشاین پذیرفتی، بماندی ز آن دگرکه مُحِبّ(۴۲) از ضدِّ محبوب است کَرآن یکی بانگ این که اینک حاضرمبانگِ دیگر: بنگر اندر آخرمحاضریام(۴۳) هست چون مکر و کمیننقشِ آخر ز آینهٔ اول ببینچون یکی زین دو جَوال اندر شدیآن دگر را ضدّ و نادَرخور(۴۴) شدیای خُنُک(۴۵) آن کو ز اول آن شنیدکِش عُقُول و مِسمَعِ(۴۶) مردان شنیدخانه خالی یافت و جا را او گرفتغیرِ آنش کژ نماید یا شگفتکوزهٔ نو، کو به خود بولی(۴۷) کشیدآن خَبَث(۴۸) را آب نتواند بریددر جهان هر چیز چیزی میکشدکفر کافر را و، مرشد را رَشَد(۴۹)کهربا هم هست و مغناطیس هستتا تو آهن، یا کَهی، آیی به شَست(۵۰)برد مغناطیست، ار تو آهنیور کَهی، بر کهربا بر میتنیآن یکی چون نیست با اَخیار(۵۱)، یارلاجَرَم شد پهلوی فُجّار(۵۲)، جار(۵۳)هست موسی، پیشِ قِبطی(۵۴) بس ذَمیم(۵۵)هست هامان، پیشِ سِبطی(۵۶) بس رَجیم(۵۷)جانِ هامان جاذبِ قِبطی شدهجانِ موسی طالبِ سِبطی شدهمعدهٔ خر کَه کشد در اِجتِذاب(۵۸)معدهٔ آدم جَذوبِ(۵۹) گندم آبگر تو نشناسی کسی را از ظَلام(۶۰)بنگر او را کوش سازیده ست امام(۱) ناشْتاب: ناشتاناشِتاب: سرعت پايين(۲) این مصرع ناظر است بر مثل: « نه سیخ بسوزد، نه کباب »(۳) نمازی: اهل نماز، پاک و طاهر(۴) آب بردن: آب حیات را قطع کردن، آبروی کسی را بردن(۵) عاق: نافرمان (نسبت به پدر و مادر)(۶) سَحاب: ابر(۷) گشاده پا: آزاد، رها(۸) دَعَوات: جمع دعوت که به معنی دعاست(۹) مُستَجاب: مقبول، پذیرفته(۱۰) صَبوح: هرچیزی که صبح بخورند یا بیاشامند، بامداد، پگاه(۱۱) فُتوح: گشایش(۱۲) بَدَل: در قبال، در عوض(۱۳) بوبکِ ربابی: مردی که در نواختن رباب مهارت داشته است(۱۴) نَفیر: ناله و زاری و فریاد(۱۵) شِکَرجواب: شیرین جواب(۱۶) گرفتن: فرض کردن، تلقی کردن(۱۷) سکوت شد جوابم: اشاره به، «جواب احمق خاموشی است»(۱۸) بَری: بیگناه، پاک از گناه(۱۹) دوتُو: دوتا(۲۰) دَفین: مدفون، پنهان شده در زیر خاک(۲۱) دیباچه: مقدمه(۲۲) گذاره کردن: عبور کردن(۲۳) طین: گِل(۲۴) خَف: گیاهی خشک و سریع الاشتعال که بوسیله آن جرقه را از سنگ چخماق می گیرند و آتش می افروزند(۲۵) حُسن: خوبی، نیکویی، زیبایی(۲۶) مَزاد: به معنی به معرض فروش نهادن و قیمت بیشتر طلبیدن(۲۷) اِجلالی: گرانقدر(۲۸) اَنْباز: شریک(۲۹) دیو لعین: شیطان ملعون( لعنت شده)(۳۰) همشیره: خواهر، اینجا به معنی همراه و دو نفر که شیر ذهن یا دنیای بیرون را می خورند(۳۱) سَبّاح: شناگر(۳۲) قَعر: ته، گودی و ته چیزی(۳۳) ریو: حیله و نیرنگ(۳۴) علّتی: بیمار، منسوب به علّت به معنی بیماری و مرض(۳۵) ملّت: دین و آیین(۳۶) مِری: ستیزه کردن، جدال، خصومت(۳۷) مُستَعِد: با استعداد، آماده(۳۸) نُشورِ: زنده کردن و یا زنده شدن مردگان(۳۹) اَتقِیا: جمع تَقیّ، پرهیزگاران(۴۰) اَشقِیا: بدبختان، جمع شَقیّ(۴۱) خوش گرم دار: خوب و گرم نگهدارنده(۴۲) مُحِبّ: عاشق، دوست دار(۴۳) حاضریام: حاضر بودنم(۴۴) نادَرخور: نامتناسب(۴۵) خُنُک: خوشا(۴۶) مِسمَع: گوش(۴۷) بول: ادرار(۴۸) خَبَث: پلیدی، نجاست(۴۹) رَشَد: هدایت، به راه راست رفتن(۵۰) شَست: قلاب ماهیگیری، دام(۵۱) اَخیار: جمع خَیِّر، برگزیدگان، نیکوتران(۵۲) فُجّار: تباهکاران، جمع فاجِر(۵۳) جار: همسایه، جمع: جِیران(۵۴) قِبطی: قوم فرعون(۵۵) ذَمیم: نکوهیده، زشت، ناپسند(۵۶) سِبطی: قوم موسی(۵۷) رَجیم: مطرود، ملعون(۵۸) اِجتِذاب: جذب کردن، به سوی خود کشیدن(۵۹) جَذوب: بسیار کشنده، بسیار جذب کننده(۶۰) ظَلام: تاریکی************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۲۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1622, Divan e Shamsتو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابمصنما چه می شتابی که بکشتی از شتابمتو رئیسی و امیری دم و پند کس نگیریصنما چه زود سیری که ز سیریت خرابمچه شود اگر زمانی بدهی مرا امانیکه نه سیخ سوزد ای جان نه تبه شود کبابمچه شود اگر بسازی نشتابی و نتازینشود دلم نمازی چو ببرد یار آبمتو چه عاشق فراقی چه ملولی و چه عاقیز کف جز تو ساقی ندهد طرب شرابمبتپد دلم که ناگه برود به حجره آن مهچو نهان شد آفتابم به دو دیده چون سحابمبه کمی چو ذرههایم من اگر گشاده پایمچه کنم وفا ندارد به طلوع آفتابمعجب آسمان چه بارد که زمین مطیع نبودتو هر آنچه پیشم آری چه کنم که برنتابمتو چو من اگر بجویی به شمارِ خاک یابیچو تویی اگر بجویم به چراغها نیابمنفسی وجود دارم که تو را سجود آرمکه سجود توست جانا دعوات مستجابمتو بگفتیم که دل را ز جهانیان فرو شودل خود چگونه شویم چو ببرد هجرت آبمصنما چو من کم آید به کمی و جانسپاریکه ز رشک دل کبابم و به اشک چون سحابمبه سحر تویی صبوحم به سفر تویی فتوحمبه بدل تویی بهشتم، به عمل تویی ثوابمتو چو بوبک ربابی به ستیزه تن زدستیمن خسته از ستیزت به نفیر چون ربابمتو نه آن شکرجوابی که جواب من نیاییمگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 447رو به خاک آریم کز وی رستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 338چون فدای بیوفایان میشویاز گمان بد بدان سو میرویمن ز سهو و بیوفایی ها بریسوی من آیی گمان بد بریاین گمان بد بر آنجا بر که تومیشوی در پیش همچون خود دوتومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرد او دماردو مگو و دو مدان و دو مخوانبنده را در خواجهٔ خود محو دانخواجه هم در نورِ خواجهآفرینفانی است و مرده و مات و دفینچون جدا بینی ز حق این خواجه راگم کنی هم متن و هم دیباچه راچشم و دل را هین گذاره کن ز طیناین یکی قبلهست دو قبله مبینچون دو دیدی، ماندی از هر دو طرفآتشی در خف فتاد و رفت خفمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1835هر که داد او حسن خود را در مزادصد قضای بد سوی او رو نهادمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1639گر تو این انبان ز نان خالی کنیپر ز گوهرهای اجلالی کنیطفل جان از شیر شیطان باز کنبعد از آنش با ملک انباز کنتا تو تاریک و ملول و تیرهایدان که با دیوِ لعین همشیرهایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1606در تو نمرودی است آتش در مرورفت خواهی اول ابراهیم شوچون نه ای سباح و نی دریایییدر میفکن خویش از خود رایییاو ز قعر بحر گوهر آورداز زیانها سود بر سر آوردکاملی گر خاک گیرد زر شودناقص ار زر برد خاکستر شودچون قبول حق بود آن مرد راستدست او در کارها دست خداستدست ناقص دست شیطان است و دیوزآنکه اندر دام تکلیف است و ریوجهل آید پیش او دانش شودجهل شد علمی که در ناقص رودهر چه گیرد علتی علت شودکفر گیرد کاملی ملت شودای مری کرده پیاده با سوارسر نخواهی برد اکنون پای دارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1622از جهان دو بانگ میآید به ضدتا کدامین را تو باشی مستعدآن یکی بانگش نشور اتقیاو آن یکی بانگش فریب اشقیامن شکوفهٔ خارم ای خوش گرم دارگل بریزد من بمانم شاخ خاربانگ اشکوفهش که اینک گلفروشبانگ خار او که سوی ما مکوشاین پذیرفتی بماندی ز آن دگرکه محب از ضد محبوب است کرآن یکی بانگ این که اینک حاضرمبانگ دیگر بنگر اندر آخرمحاضریام هست چون مکر و کمیننقشِ آخر ز آینهٔ اول ببینچون یکی زین دو جوال اندر شدیآن دگر را ضد و نادرخور شدیای خنک آن کو ز اول آن شنیدکش عقول و مسمع مردان شنیدخانه خالی یافت و جا را او گرفتغیرِ آنش کژ نماید یا شگفتکوزه نو کو به خود بولی کشیدآن خبث را آب نتواند بریددر جهان هر چیز چیزی میکشدکفر کافر را و مرشد را رشدکهربا هم هست و مغناطیس هستتا تو آهن یا کهی آیی به شستبرد مغناطیست ار تو آهنیور کهی بر کهربا بر میتنیآن یکی چون نیست با اخیار یارلاجرم شد پهلوی فجار جارهست موسی پیش قبطی بس ذمیمهست هامان پیشِ سبطی بس رجیمجان هامان جاذب قبطی شدهجان موسی طالب سبطی شدهمعدهٔ خر که کشد در اجتذابمعدهٔ آدم جذوب گندم آبگر تو نشناسی کسی را از ظلامبنگر او را کوش سازیده ست امام
view more