برنامه صوتی شماره ۷۰۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۹ آوریل ۲۰۱۸ ـ ۲۱ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۵۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3054, Divan e Shamsمنم که کار ندارم به غیرِ بیکاریدلم ز کارِ زمانه گرفت بیزاریز خاکِ تیره ندیدم به غیرِ تاریکیز پیرِ چرخ ندیدم به غیرِ مَکّاریفرو گذاشتهای شستِ دل درین دریانه ماهیی بگرفتی، نه دست میداریتو را چه شصت و چه هفتاد، چون نخواهی پختگلی به دست نداری، چه خار میخاری(۱)؟کلاه کژ بنهی همچو ماه و نورت نیستبرو برو، که گرفتارِ ریش و دَستاریچگونه برقی آخر که کشت میسوزیچگونه ابری آخر که سنگ میباریچو صیدِ دامِ خودی، پس چگونه صیّادی؟چو دزدِ خانه خویشی، چگونه عَیّاری(۲)؟اگر چه این همه باشد، ولی اگر روزیخیالِ یارِ مرا دیدهای، نکو یاریبه ذاتِ پاکِ خدایی که کارسازِ همهستچو مستِ کارِ امیرِ منی، نکوکاریاگر دو گام پیاده دویدی از پی اوتو یک سواره نهای، صد سپاه سالاریبگیر دامنِ عشقی که دامنش گرمستکه غیرِ او نرهاند تو را ز اَغیاری(۳)به یادِ عشق، شبِ تیره را به روز آورچو عشق یاد بُوَد، شب کجا بُوَد تاری؟تو خفته باشی و آن عشق بر سرِ بالینبرآوریده دو کف در دعا و در زاریاگر بگویم باقی، بسوزد این عالمهلا قناعت کردم، بس است گفتاری(۴)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1837, Divan e Shamsرفته رهِ درشتِ من، بارِ گران ز پشتِ مندلبرِ بردبارِ من، آمده برده بارِ منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۷۴Hafez Poem(Qazal)# 74, Divan e Qazaliatحاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیستباده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 440گفت: مردِ زاهدم من مُنقَطِع(۵)با گیاهی گشتم اینجا مُقتَنِع(۶)مُنقَطِع و مُقتَنِع باشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 557گفت آن مرغ: این سزای او بودکه فسونِ زاهدان را بشنودگفت زاهد: نه سزای آن نَشاف(۷)کو خورَد مالِ یتیمان از گزافمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 442مرگِ همسایه، مرا واعِظ(۸) شدهکسب و دکّانِ مرا بر هم زدهاز مرگ دیگران، قبل از مردن یاد بگیر که خواهی مرد و با چیزی هم هویت نشو.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 444رو بخواهم کرد آخر در لَحَد(۹)آن به آید که کنم خو با اَحَد هشیارانه با احد خو کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 445آن به آید که زَنَخ(۱۰) کمتر زنمساکت باشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 446ای به زَربَفت و کمر آموختهآخرستت جامهٔ نادوختهخلق به تو هم هویت شدن با چیز های ظاهراً با ارزش را، یاد خواهند داد.رو به خاک آریم کز وی رُستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایم؟خاکی باشبه این دانه های بی وفا دل مبندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 450خویش عاریت + چهار بعد +هشیاری یا روحروح، اصولِ خویش را کرده نُکول(۱۱)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 452یارَکانِ(۱۲) پنج روزه یافتیرو ز یارانِ کهن بر تافتی؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 456شد شب و بازیِّ او شد بی مددرو ندارد کو سوی خانه رودنی شنیدی اِنَّما الدُّنیا لَعِب*باد دادی رخت و گشتی مُرتَعِب(۱۳)مگر آیه "دنیا بازیچه است" را نشیده ای که متاع عمر و ایمانت را بر باد دادی و هراسان شدی؟پیش از آنکه شب شود جامه بجوروز را ضایع مکن در گفت و گواین لحظات را در گفتگوی ذهنی تلف مکن* قرآن كريم، سوره انعام(۶)، آيه ۳۲Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #32وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ...و زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و لهو نيست...مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 459خلق را من دزدِ جامه دیدهامپس از خلق مدد مخواهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 462نک شبانگاهِ اَجَل نزدیک شدخَلِّ(۱۴) هذا اللَّعْبَ، بَسَّک(۱۵) لاتَعُد(۱۶)اکنون شب مرگ نزدیک شده است. این بازی را رها کن، بس است دیگر. بدان رجوع مکن.می توانی بازی را شناسایی کنی و توان بازنگشتن به بازی را داری و می توانی به سوی زندگی بازگردی.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 464مَرکَبِ توبه عجایب مَرکَب استبر فلک تازد به یک لحظه ز پستلیک مَرکَب را نگه میدار از آنکو بدزدید آن قبایت را نهانتا ندزدد مَرکَبت را نیز همپاس دار این مَرکَبت را دم به دممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 467دزد قُچ را برد، حبلش را بریدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 469بر سرِ چاهی بدید آن دزد رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 474جامهها بر کند و اندر چاه رفتجامهها را برد هم آن دزد، تَفت(۱۷)حازِمی(۱۸) باید که ره تا دِه بردحَزم نبود طمع طاعون آورداو یکی دزدست فتنه سیرتیچون خیال او را به هر دم صورتیکس نداند مکرِ او اِلّا خدادر خدا بگریز و وارَه زآن دَغا(۱۹)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 478مرغ گفتش: خواجه در خلوت مایستدینِ احمد را تَرَهُّب(۲۰) نیک نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 480جمعه شرط است و جماعت در نمازامرِ معروف و ز منکر اِحتِراز(۲۱)رنجِ بدخویان کشیدن زیرِ صبرمنفعت دادن به خلقان همچو ابرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 485چون حِمارست(۲۲) آنکه نانش اُمنیَّت(۲۳) استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 486زآنکه غیرِ حق همه گردد رُفات(۲۴)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 487حکمِ او هم حکمِ قبلهٔ او بودمُردهاش خوان چونکه مرده جو بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 489خود کلوخ و سنگ کس را ره نزدزین کلوخان صد هزار آفت رسدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 492عِرقِ(۲۵) مردی آنگهی پیدا شودکه مسافر همرهِ اَعدا(۲۶) شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 495گفت: آری گر بود یاری و زورتا به قوّت بر زند بر شرّ و شور(۲۷)چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۲۸) آسان بِجِه(۲۹)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 498یار شو تا یار بینی بیعددزآنکه بییاران بمانی بیمددمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 502هست سنّت ره، جماعت چون رفیقبی ره و بی یار، افتی در مَضیق(۳۰)همرهی نه کو بُوَد خصمِ خردفرصتی جوید که جامهٔ تو بردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 506یار را ترسان کند ز اُشتُردلی(۳۱)این چنین همره عدو دان نه ولیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 508راهِ دین زآن رو پر از شور و شر استکه نه راهِ هر مُخَنَّث گوهر(۳۲) استدر ره، این ترس امتحانهای نُفُوسهمچو پَرویزَن(۳۳) به تَمییزِ(۳۴) سُپوس(۳۵)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 512آنکه تنها در رهی او خوش رودبا رفیقان سیرِ او صدتو شودبا غلیظی، خر ز یاران، ای فقیردر نشاط آید، شود قوت پذیرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 516مر تو را میگوید آن خر، خوش شنوگر نهای خر، همچنین تنها مروآنکه تنها، خوش رود اندر رصد(۳۶)با رفیقان بیگمان خوشتر رودهر نبیی اندرین راهِ درستمعجزه بنمود و همراهان بِجُستگر نباشد یاری دیوارهاکی برآید خانه و انبارها؟هر یکی دیوار اگر باشد جداسقف چون باشد مُعَلَّق در هوا؟گر نباشد یاری حِبر(۳۷) و قلمکی فتد بر روی کاغذ یا رقم؟این حصیری که کسی میگستردگر نپیوندد به هم، بادش بَرَدحق ز هر جنسی چو زوجین آفریدپس نتایج، شد ز جمعیت پدیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 527مالِ اَیتام(۳۸) است، امانت پیشِ منزآنکه پندارند ما را مُؤتَمَن(۳۹)گفت: من مُضطَرَّم(۴۰)** و مجروححالهست مُردار این زمان بر من حلالهین به دستوری(۴۱) ازین گندم خورمای امین و پارسا و محترمگفت: مُفتیِّ(۴۲) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بهور خوری، باری ضَمانِ(۴۳) آن بدهمرغ بس در خود فرو رفت آن زمانتوسَنَش(۴۴) سَر بستَد از جذبِ عِنان(۴۵)چون بخورد آن گندم، اندر فَخ(۴۶) بماندچند او یاسین و الاَنعام خواند** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۷۳ Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #173….فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ…..ولی آن کس که مجبور شود (به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقهمند (به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزهائی نبوده) و متجاوز (از حدّ سدّجوع هم) نباشد، گناهی بر او نیست.(«غَیْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ»: نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز کند)** قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۷۳Quran, Sooreh Ale Emran(#3), Line #173… حَسْبُنَا اللُه وَنِعْمَ الْوَكِيلُ… خدا ما را بسنده است و چه نيكو ياورى است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 540آن زمان که دیو میشد راهزنآن زمان بایست یاسین خواندنپیش از آنک اِشکسته گردد کاروانآن زمان چوبک بزن ای پاسبان(۱) خار خاریدن: کار عبث و پر رنج کردن(۲) عَیّار: زرنگ، چالاک، دزد، هریک از عیاران که انسانهایی دلیر، جوانمرد، و حامی ضعفا بودهاند.(۳) اَغیار: بیگانگان، جمع غیر(۴) گفتاری: گفت و گو، گفتار، خصومت و لجاج(۵) مُنقَطِع: بریده، گسسته، گوشه گیر(۶) مُقتَنِع: قانع(۷) نَشاف: جذب کننده، آن که گرده نانی به دیگ فرو برد و بخورد(۸) واعِظ: وعظ کننده، پند دهنده، اندرز دهنده(۹) لَحَد: گور(۱۰) زَنَخ: چانه(۱۱) نُکول: خودداری کردن، فراموش کردن(۱۲) یارَکان: دوستان حقیر و کوچک(۱۳) مُرتَعِب: ترسنده(۱۴) خَلِّ: رها کن، واگذار(۱۵) بَسَّک: بس است تو را(۱۶) لاتَعُد: باز مگرد، رجوع مکن(۱۷) تَفت: تند، باشتاب(۱۸) حازِم: محتاط و زیرک، با تدبیر(۱۹) دَغا: حیله گر(۲۰) تَرَهُّب: پارسایی، ترک دنیا کردن(۲۱) اِحتِراز: خویشتن داری کردن(۲۲) حِمار: خر(۲۳) اُمنیَّت: آروز. جمع: اَمانیّ(۲۴) رُفات: پوسیده، شکسته، متلاشی شده(۲۵) عِرق: ریشه، اصل و ریشۀ چیزی، رگ(۲۶) اَعدا: جمع عدو، دشمنان(۲۷) شرّ و شور: شر و فتنه من ذهنی(۲۸) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۹) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن(۳۰) مَضیق: تنگنا، محل تنگ(۳۱) اُشتُردل: ترسو(۳۲) مُخَنَّث گوهر: کسی که سرشتی نامرد و پست و ضعیف دارد(۳۳) پَرویزَن: غربال(۳۴) تَمییز: شناختن چیزها از یکدیگر، جدا کردن، فرق گذاشتن(۳۵) سُپوس: سبوس، پوست آرد نشده جو و گندم(۳۶) رَصَد: پاسگاه مرزی، باجگاه، محل نظارت(۳۷) حِبر: دانشمند، عالِم، مرکب که در دوات ریزند و با آن بنویسند(۳۸) اَیْتام: یتیمان(۳۹) مُؤتَمَن: امین، مورد اعتماد(۴۰) مُضطَر: بیچاره، ناچار(۴۱) به دستوری: به اذن و اجازه(۴۲) مُفتی: فتوا دهنده(۴۳) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۴۴) توسَن: اسب سرکش(۴۵) عِنان: لگام، دهانۀ اسب(۴۶) فَخ: دام************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۵۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3054, Divan e Shamsمنم که کار ندارم به غیر بیکاریدلم ز کار زمانه گرفت بیزاریز خاک تیره ندیدم به غیر تاریکیز پیر چرخ ندیدم به غیر مکاریفرو گذاشتهای شست دل درین دریانه ماهیی بگرفتی نه دست میداریتو را چه شصت و چه هفتاد چون نخواهی پختگلی به دست نداری چه خار میخاریکلاه کژ بنهی همچو ماه و نورت نیستبرو برو که گرفتارِ ریش و دستاریچگونه برقی آخر که کشت میسوزیچگونه ابری آخر که سنگ میباریچو صید دام خودی پس چگونه صیادیچو دزد خانه خویشی چگونه عیاریاگر چه این همه باشد ولی اگر روزیخیال یار مرا دیدهای نکو یاریبه ذات پاک خدایی که کارساز همهستچو مست کار امیر منی نکوکاریاگر دو گام پیاده دویدی از پی اوتو یک سواره نهای صد سپاه سالاریبگیر دامن عشقی که دامنش گرمستکه غیر او نرهاند تو را ز اغیاریبه یاد عشق شب تیره را به روز آورچو عشق یاد بود شب کجا بود تاریتو خفته باشی و آن عشق بر سرِ بالینبرآوریده دو کف در دعا و در زاریاگر بگویم باقی بسوزد این عالمهلا قناعت کردم بس است گفتاریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1837, Divan e Shamsرفته ره درشت من بارِ گران ز پشت مندلبر بردبار من آمده برده بار منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۷۴Hafez Poem(Qazal)# 74, Divan e Qazaliatحاصل کارگه کون و مکان این همه نیستباده پیش آر که اسباب جهان این همه نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 440گفت مرد زاهدم من منقطعبا گیاهی گشتم اینجا مقتنعمُنقَطِع و مُقتَنِع باشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 557گفت آن مرغ این سزای او بودکه فسون زاهدان را بشنودگفت زاهد نه سزای آن نشافکو خورد مال یتیمان از گزافمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 442مرگ همسایه مرا واعظ شدهکسب و دکان مرا بر هم زدهاز مرگ دیگران، قبل از مردن یاد بگیر که خواهی مرد و با چیزی هم هویت نشو.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 444رو بخواهم کرد آخر در لحدآن به آید که کنم خو با احد هشیارانه با احد خو کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 445آن به آید که زنخ کمتر زنمساکت باشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 446ای به زربفت و کمر آموختهآخرستت جامهٔ نادوختهخلق به تو هم هویت شدن با چیز های ظاهراً با ارزش را، یاد خواهند داد.رو به خاک آریم کز وی رستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایمخاکی باشبه این دانه های بی وفا دل مبندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 450خویش عاریت + چهار بعد +هشیاری یا روحروح اصول خویش را کرده نکولمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 452یارکان پنج روزه یافتیرو ز یاران کهن بر تافتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 456شد شب و بازی او شد بی مددرو ندارد کو سوی خانه رودنی شنیدی انما الدنیا لعب*باد دادی رخت و گشتی مرتعبمگر آیه "دنیا بازیچه است" را نشیده ای که متاع عمر و ایمانت را بر باد دادی و هراسان شدی؟پیش از آنکه شب شود جامه بجوروز را ضایع مکن در گفت و گواین لحظات را در گفتگوی ذهنی تلف مکن* قرآن كريم، سوره انعام(۶)، آيه ۳۲Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #32وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ...و زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و لهو نيست...مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 459خلق را من دزد جامه دیدهامپس از خلق مدد مخواهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 462نک شبانگاه اجل نزدیک شدخل هذا اللعب بسک لاتعداکنون شب مرگ نزدیک شده است. این بازی را رها کن، بس است دیگر. بدان رجوع مکن.می توانی بازی را شناسایی کنی و توان بازنگشتن به بازی را داری و می توانی به سوی زندگی بازگردی.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 464مرکب توبه عجایب مرکب استبر فلک تازد به یک لحظه ز پستلیک مرکب را نگه میدار از آنکو بدزدید آن قبایت را نهانتا ندزدد مرکبت را نیز همپاس دار این مرکبت را دم به دممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 467دزد قچ را برد حبلش را بریدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 469بر سرِ چاهی بدید آن دزد رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 474جامهها بر کند و اندر چاه رفتجامهها را برد هم آن دزد تفتحازمی باید که ره تا ده بردحزم نبود طمع طاعون آورداو یکی دزدست فتنه سیرتیچون خیال او را به هر دم صورتیکس نداند مکرِ او الا خدادر خدا بگریز و واره زآن دغامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 478مرغ گفتش خواجه در خلوت مایستدین احمد را ترهب نیک نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 480جمعه شرط است و جماعت در نمازامرِ معروف و ز منکر احترازرنج بدخویان کشیدن زیر صبرمنفعت دادن به خلقان همچو ابرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 485چون حمارست آنکه نانش امنیت استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 486زآنکه غیرِ حق همه گردد رفاتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 487حکم او هم حکم قبلهٔ او بودمردهاش خوان چونکه مرده جو بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 489خود کلوخ و سنگ کس را ره نزدزین کلوخان صد هزار آفت رسدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 492عرق مردی آنگهی پیدا شودکه مسافر همره اعدا شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 495گفت آری گر بود یاری و زورتا به قوت بر زند بر شر و شورچون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرارِ لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 498یار شو تا یار بینی بیعددزآنکه بییاران بمانی بیمددمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 502هست سنت ره جماعت چون رفیقبی ره و بی یار افتی در مضیقهمرهی نه کو بود خصم خردفرصتی جوید که جامهٔ تو بردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 506یار را ترسان کند ز اشتردلیاین چنین همره عدو دان نه ولیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 508راه دین زآن رو پر از شور و شر استکه نه راه هر مخنث گوهر استدر ره این ترس امتحانهای نفوسهمچو پرویزن به تمییز سپوسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 512آنکه تنها در رهی او خوش رودبا رفیقان سیر او صدتو شودبا غلیظی خر ز یاران ای فقیردر نشاط آید شود قوت پذیرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 516مر تو را میگوید آن خر خوش شنوگر نهای خر همچنین تنها مروآنکه تنها خوش رود اندر رصدبا رفیقان بیگمان خوشتر رودهر نبیی اندرین راه درستمعجزه بنمود و همراهان بجستگر نباشد یاری دیوارهاکی برآید خانه و انبارهاهر یکی دیوار اگر باشد جداسقف چون باشد معلق در هواگر نباشد یاری حبر و قلمکی فتد بر روی کاغذ یا رقماین حصیری که کسی میگستردگر نپیوندد به هم بادش بردحق ز هر جنسی چو زوجین آفریدپس نتایج شد ز جمعیت پدیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 527مال ایتام است امانت پیش منزآنکه پندارند ما را مؤتمنگفت من مضطرم و مجروححالهست مردار این زمان بر من حلالهین به دستوری ازین گندم خورمای امین و پارسا و محترمگفت مفتی ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمرغ بس در خود فرو رفت آن زمانتوسنش سر بستد از جذب عنانچون بخورد آن گندم، اندر فخ بماندچند او یاسین و الانعام خواند** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۷۳ Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #173….فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ…..ولی آن کس که مجبور شود (به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقهمند (به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزهائی نبوده) و متجاوز (از حدّ سدّجوع هم) نباشد، گناهی بر او نیست.(«غَیْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ»: نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز کند)** قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۷۳Quran, Sooreh Ale Emran(#3), Line #173… حَسْبُنَا اللُه وَنِعْمَ الْوَكِيلُ… خدا ما را بسنده است و چه نيكو ياورى است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 540آن زمان که دیو میشد راهزنآن زمان بایست یاسین خواندنپیش از آنک اشکسته گردد کاروانآن زمان چوبک بزن ای پاسبان
view more