برنامه صوتی شماره ۷۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ ـ ۸ اسفندPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 931, Divan e Shamsمَها به دل نظری کن که دل تو را داردبه روز و شب به مراعاتت اِقتِضا(۱) داردز شادی و ز فَرَح در جهان نمیگنجددلی که چون تو دلارامِ خوش لِقا(۲) داردز آفتابِ تو آن را که پشت گرم شودچرا دلیر نباشد؟ حَذَر(۳) چرا دارد؟ز بهرِ شادی توست ار دلم غمی داردز دست و کیسه توست ار کَفَم سَخا(۴) داردخیالِ خوبِ تو چون وحشیان ز من برمدکه صورتیست تنِ بنده دست و پا داردمرا و صد چو مرا آن خیالِ بیصورتز نقش سیر کند، عاشقِ فنا داردبرهنه خِلعَتِ(۵) خورشید پوشد و گویدخُنُک(۶) کسی که ز زربفتِ او قبا داردتنی که تابشِ خورشید جان برو آیدگمان مبر که سرِ سایه هما داردبدانکه موسیِ فرعون کُش در این شهرستعصاش را تو نبینی، ولی عصا داردهمیرسد به عِنانهای آسمان(۷) دستشکه اِصبَعِ(۸) دلِ او خاتمِ وفا داردغمش جفا نکند، ور کند حلالش بادبه هر چه آب کند تشنه صد رضا داردفزون از آن نَبُوَد کش کُشد به اِستِسقا(۹)در آن زمان دل و جان عاشقِ سَقا(۱۰) دارداگر صبا شکند یک دو شاخ اندر باغنه هر چه دارد آن باغ از صبا دارد؟شرابِ عشق چو خوردی، شنو صَلایِ(۱۱) کبابز مُقبِلی(۱۲) که دلش داغ ِانبیا داردزمین ببسته دهان تا سه مه، که میداند؟که هر زمین به درون در، نهان چهها داردبهارگه بنماید زمینِ نیشکرتاز آن زمین که درون ماش و لوبیا داردچرا چو دالِ دعا در دعا نمیخَمَّد(۱۳)کسی که از کرمش قبله دعا داردچو پشت کرد به خورشید، او نمازی(۱۴) نیستاز آنکه سایه خود پیش و مُقتَدا(۱۵) داردخموش کن، خبرِ مَن صَمَت نَجا* بشنواگر رقیبِ سخن جوی(۱۶) ما روا دارد*حدیثمَن صَمَت نَجاهر که سکوت کرد رستگار شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 773از خدا غیرِ خدا را خواستنظَّنِ افزونی ست و کُلّی کاستنخاصه عمری غرق در بیگانگیدر حضورِ شیر، روبَهشانگی(۱۷)عمر بیشم ده که تا پستر روممَهْلَم(۱۸) افزون کن که تا کمتر شوممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۹۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1693, Divan e Shamsشاخ درخت گردان، اصلِ درخت ساکنگر چه که بیقرارم، در روح برقرارممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3029کُنتُ کَنزاً گفت مَخفِیّاً شنوجوهرِ خود گُم مکن، اظهار شواين قول را بشنو كه حضرت حق فرمود :"من گنجی مخفی بودم" پس گوهر درونی خود را مپوشان بلکه آنرا آشکار کن.حدیث قدسیکُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فاحببتُ اَنْ اُعْرَفگنجینه پنهان بودم، خواستم که شناخته شوممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shamsاَلَست گفت حق و جانها بلی گفتندبرای صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشادمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1729, Divan e Shamsاَلَست گفتیم از غیب و تو بلی گفتیچه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیمپنیرِ صدق بگیر و به باغِ روح بیاکه ما بلی تو را باغ و بوستان کردیمخموش باش که تا سر به سر زبان گردیزبان نبود زبانِ تو، ما زبان کردیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۳۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیرِ تن راصد سال گرم داری نانش فَطیر(۱۹) باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3778مر مرا اصل و غذا لاحَول بودنورِ لاحَولی که پیش از قول بودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1727, Divan e Shamsبه عاقبت غمِ عشقم کشان کشان ببردهمان به است که اکنون به اختیار روممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1270پندِ من بشنو که تن، بندِ قوی استکهنه بیرون کن، گرت میلِ نوی استلب ببند و کفِّ پُرزر برگُشابُخل تن بگذار، پیش آور سَخاترکِ شهوت ها و لذت ها، سَخاستهر که در شهوت فرو شد، برنخاستاین سَخا، شاخی است از سروِ بهشتوای او کز کف چنین شاخی بِهِشت**(۲۰)عُرْوَةُ الْوُثقى***(۲۱) ست این ترکِ هوابرکَشَد این شاخ، جان را بر سَما تا بَرَد شاخِ سَخا ای خوبکیشمر تو را بالاکشان تا اصلِ خویشیوسفِ حُسنی و، این عالَم چو چاهوین رَسَن صبرست بر اَمرِ الهیوسفا، آمد رَسَن، در زَن دو دستاز رَسَن غافل مشو، بیگه شده ستحمد لله، کین رَسَن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندتا ببینی عالَمِ جانِ جدیدعالَمِ بس آشکارا ناپدیداین جهانِ نیست، چون هستان شدهوآن جهانِ هست، بس پنهان شدهخاک بر باد است، بازی میکندکژنمایی، پردهسازی میکنداینکه بر کار است، بیکار است و پوستوآنکه پنهان است، مغز و اصلِ اوست** حدیثبخشندگی، درختی از درختان بهشت است که شاخساران آن در دنیا فروهشته است. هر کس شاخه ای از آن گیرد، آن شاخه او را به بهشت راه بَرَد. و تنگ چشمی، درختی از درختان دوزخ است که شاخساران آن در دنیا فروهشته. هر کس شاخه ای از آن گیرد، آن شاخه، او را به دوزخ راه بَرَد.*** قرآن کریم، سوره لقمان(۳۱) ، آیه ۲۲Quran, Sooreh Loghman(#31), Line #22...وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ..هر که روی آرد به خدا و نکوکار باشد، به دستگیره استوار چنگ زده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3832آن طرف که عشق میافزود دردبوحَنیفه(۲۲) و شافِعی(۲۳) درسی نکردتو مکن تهدید از کُشتن که منتشنهٔ زارم به خونِ خویشتنعاشقان را هر زمانی مردنی ستمردنِ عشّاق، خود یک نوع نیستحافظ، دیوان اشعار، غزل شماره ۳۰۷ Hafez Poem(Qazal)# 307, Divan e Ashaarحَلّاج بر سرِ دار این نکته خوش سرایداز شافِعی نپرسند امثالِ این مسائلتحصیلِ عشق و رِندی آسان نمود اولآخر بسوخت جانم در کسبِ این فَضایلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3837گر بریزد خونِ من آن دوسترُو(۲۴)پایکوبان جان برافشانم بر اوآزمودم مرگِ من در زندگی ستچون رَهَم زین زندگی، پایندگی ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۸۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2802گر تو را عقل ست، کردم لطف هاور خری، آوردهام خر را عصاآنچنان زین آخُرَت بیرون کنمکز عصا گوش و سرت پر خون کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2987همچو آبِ نیل آمد این بلاسَعد(۲۵) را آبست و خون بر اَشقیا(۲۶)هر که پایانبینتر، او مسعودترجِدتر او کارَد که افزون دید برزآنکه داند کین جهانِ کاشتنهست بهرِ محشر و برداشتنخبراَلدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِدنیا کشتزار آخرت است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3785این چنین لطفی چو نیلی میرودچونکه فرعونیم، چون خون میشودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3884گفت: من مُستَسقِیَم(۲۷) آبم کَشَدگرچه میدانم که هم آبم کُشدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1729, Divan e Shamsچرا شکفته نباشی، چو برگ می لرزی؟چه ناامیدی از ما، کرا زیان کردیم؟بسا دلی که چو برگِ درخت می لرزیدبه آخرش بگزیدیم و باغبان کردیممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2068چونکه با معشوق گشتی همنشیندفع کن دَلّالگان(۲۸) را بعد از اینهر که از طفلی گذشت و مَرد شدنامه و دلّاله بر وی سرد شدنامه خوانَد از پی تعلیم راحرف گوید از پی تَفهیم راپیشِ بینایان خبر گفتن خطاستکان دلیلِ غفلت و نُقصانِ(۲۹) ماستپیش بینا، شد خموشی نفعِ توبهرِ این آمد خطابِ اَنصِتُواگر بفرماید: بگو، بر گوی خَوشلیک اندک گو، دراز اندر مَکَشور بفرماید که اندر کَش درازهمچنین شَرمین(۳۰) بگو، با امر ساز(۳۱)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2439دیوخانه کرده بودی سینه راقبلهای سازیده بودی کینه راشاخِ تیزت بس جگرها را که خَست(۳۲)نک عصاام شاخِ شوخت را شکستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3430زین حجاب این تشنگانِ کَف پَرَستز آبِ صافی اوفتاده دور دستآفتابا با چو تو قبله و امام(امیم)شب پرستی و خُفاشی میکنیمسوی خود کن این خُفاشان را مَطار(۳۳)زین خُفاشیشان بخر، ای مُستَجار(۳۴)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2893یارِ شب را روز، مَهجوری مدهجانِ قربت دیده را دوری مدهبُعدِ(۳۵) تو مرگیست با درد و نَکال(۳۶)خاصه بُعدی که بُوَد بَعدَ الوِصالآنکه دیده ستت، مکن نادیدهاشآب زن بر سبزهٔ بالیدهاشمن نکردم لا اُبالی(۳۷) در روشتو مکن هم لا اُبالی در خَلِش(۳۸)هین مران از روی خود او را بعیدآنکه او یکباره آن روی تو دیددید روی جز تو شد غُلِّ****(۳۹) گلوکُلُّ شَیءٍ ماسِوَی الله باطِلُدیدن روی هر کس بجز تو زنجیری است بر گردن. زیرا هر چیز جز خدا باطل است. باطلند و مینمایندم رَشَد(۴۰)زآنکه باطل، باطلان را میکشد**** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸Quran, Sooreh Yaasin(#36), Line #8إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَو ما بر گردنهايشان تا زنخها غُلها نهاديم، چنان كه سرهايشان به بالاست و پايين آوردن نتوانند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3623آفتابی که بگردانَد قَفاش(۴۱)از برای غصّه و قَهرِ خُفاشغایتِ لطف و کمالِ او بُوَدگرنه خُفّاشش کجا مانع شود؟دشمنی گیری، به حّدِ خویش گیرتا بُوَد ممکن که گردانی اسیرقطره با قُلزُم(۴۲) چو اِستیزه کندابله است او، ریشِ خود بر میکَنَد(۴۳)حیلتِ او از سِبالش(۴۴) نگذردچَنبَرهٔ(۴۵) حُجرهٔ قمر چون بر درد؟با عَدُوِّ آفتاب این بُد عِتاب(۴۶)ای عَدُوِّ آفتابِ آفتابای عَدُوِّ آفتابی کز فَرَشمیبلرزد آفتاب و اخترشتو عَدُوِّ او نهای، خصمِ خودیچه غم آتش را، که تو هیزم شدی؟ای عجب، از سوزشت او کم شود؟یا ز دردِ سوزشت پر غم شود؟رحمتش نه رحمتِ آدم بُوَدکه مزاجِ رحمِ آدم، غم بُوَدرحمتِ مخلوق باشد غصّهناکرحمتِ حق از غم و غصّهست پاکرحمتِ بیچون، چنین دان ای پدرناید اندر وَهم از وی جز اثرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1654نفس، بیعهدست، زان رو کُشتنی ستاو دَنیّ(۴۷) و قبلهگاهِ او دَنی ستنفس ها را لایق است این انجمنمُرده را درخور بُوَد گور و کفننفس اگر چه زیرک است و خُردهدان(۴۸)قبلهاش دنیاست، او را مُرده دانآبِ وحیِ حق بدین مُرده رسیدشد ز خاکِ مُردهای زنده پدیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4317پس بدان کآبِ مبارک ز آسمانوحیِ دل ها باشد و صِدقِ بیانقرآن کریم، سوره قاف(۵۰)، آیه ۹Quran, Sooreh Ghaaf(#50), Line #9وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِو از آسمان، آبى پربركت فرستاديم و بدان باغها و دانههاى دروشدنى رويانيديم.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1574چون جَوالی(۴۹) بس گرانی میبریزان نباید کم(۵۰)، که در وی بنگریکه چه داری در جَوال از تلخ و خَوش؟گر همی ارزد کشیدن را، بکَشورنه خالی کن جَوالت را ز سنگباز خر خود را از این بیگار و ننگدر جَوال آن کن که میباید کشیدسوی سلطانان و شاهانِ رَشید(۵۱)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2478آهنی کآیینه غیبی بُدیجمله صورت ها درو مُرسَل(۵۲) شدیتیره کردی، زنگ دادی در نهاداین بود یَسعُون فی الاَرضِ الْفَساد*****اما تو آینه قلب خود را در باطنت با هوای نفس، زنگ زده و تیره کردی. اینست معنی "می کوشند در زمین به فساد"تاکنون کردی چنین، اکنون مکنتیره کردی آب را، افزون مکن ***** قرآن کریم، سوره مائده(۵)، آیه ۳۳Quran, Sooreh Maaedeh(#5), Line #33…… وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا …..…. در زمين به فساد مىكوشند، …..(۱) اِقتِضا: نیاز، لزوم، خواهش، درخواست(۲) خوش لِقا: خوش صورت، خوبروی(۳) حَذَر: دوری، ترس، بیم(۴) سَخا: بخشش، کَرَم(۵) خِلعَت: جامه دوخته که بزرگی به کسی بخشد.(۶) خُنُک: خوشا(۷) عِنانِ آسمان: زمام یا اختیار مخازن زندگی، آنچه از آسمان به نظر می آید.(۸) اِصبَع: انگشت(۹) اِستِسقاء: آب خواستن، نوعی بیماری که بیمار عطش زیاد دارد و آب بسیار می خواهد(۱۰) سَقا: آب دهنده(۱۱) صَلا: دعوت عمومی(۱۲) مُقبِل: خوشبخت، صاحباقبال(۱۳) خمیدن: خم شدن، به سجده افتادن(۱۴) نمازی: اهل نماز، پاک(۱۵) مُقتَدا: پیشوا، کسی که مردم از او پیروی کنند(۱۶) سخن جو: سخن جوینده، خوش گفتار(۱۷) روبَهشانگی: حیله و تزویر(۱۸) مَهْل: مهلت دادن، درنگ و آهستگی(۱۹) فَطیر: نانی که خمیر آن ور نیامده باش(۲۰) هِشتَن: رها کردن، فروگذاشتن(۲۱) عُرْوَةُ الْوُثقى: دستگیره محکم و استوار(۲۲) بوحَنیفه: ابوحَنیفه یکی از پیشوایان چهارگانه اهل سنّت و بنیانگذار مذهب حَنَفی است.(۲۳) شافِعی: از ائمۀ چهارگانۀ اهل سنت و مؤسس مذهب شافعی(۲۴) دوسترُو: آشنا، دوست، یار مهربان(۲۵) سَعد: خجسته، در اینجا به معنی نیک بختان(۲۶) اَشقیا: جمع شَقی به معنی بدبخت(۲۷) مُستَسقی: مبتلا به بیماری استسقا (نوعی بیماری که بیمار عطش زیاد دارد و آب بسیار می خواهد)(۲۸) دَلّاله: زنی که برای مردان زن پیدا کند(۲۹) نُقصان: کمی، کاستی(۳۰) شَرمین: شرمناک، باحیا(۳۱) با امر ساز: از دستور اطاعت کن(۳۲) خَستن: زخمی کردن، آزردن(۳۳) مَطار: پرواز کردن(۳۴) مُستَجار: پناه دهنده(۳۵) بُعد: دوری(۳۶) نَکال: عقوبت، کیفر(۳۷) لا اُبالی: بی توجهی، بی مبالاتی(۳۸) خَلِش: از مصدر خَلیدن، در اینجا به معنی عذاب دادن و رنجاندن(۳۹) غُلّ: زنجیر(۴۰) رَشَد: هدایت، به راه راست رفتن(۴۱) قَفا: پس گردن(۴۲) قُلزُم: دریا(۴۳) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کشیدن، خود را بیهوده ناراحت کردن(۴۴) سِبال: سبیل(۴۵) چَنبَره: حلقه(۴۶) عِتاب: ملامت کردن، سرزنش، نکوهش(۴۷) دَنی: پست، حقیر(۴۸) خُردهدان: باریک بین(۴۹) جَوال: کیسه بزرگ(۵۰) زان نباید کم: از آن نباید کمتر باشد، لااقلّ، دستِ کم(۵۱) رَشید: راهنما، هدایت کننده، رستگار(۵۲) مُرسَل: فرستاده شده، فرستاده************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 931, Divan e Shamsمها به دل نظری کن که دل تو را داردبه روز و شب به مراعاتت اقتضا داردز شادی و ز فرح در جهان نمیگنجددلی که چون تو دلارام خوش لقا داردز آفتاب تو آن را که پشت گرم شودچرا دلیر نباشد حذر چرا داردز بهرِ شادی توست ار دلم غمی داردز دست و کیسه توست ار کفم سخا داردخیال خوب تو چون وحشیان ز من برمدکه صورتیست تن بنده دست و پا داردمرا و صد چو مرا آن خیال بیصورتز نقش سیر کند عاشقِ فنا داردبرهنه خلعت خورشید پوشد و گویدخنک کسی که ز زربفت او قبا داردتنی که تابش خورشید جان برو آیدگمان مبر که سرِ سایه هما داردبدانکه موسیِ فرعون کش در این شهرستعصاش را تو نبینی، ولی عصا داردهمیرسد به عنانهای آسمان دستشکه اصبع دل او خاتم وفا داردغمش جفا نکند ور کند حلالش بادبه هر چه آب کند تشنه صد رضا داردفزون از آن نبود کش کشد به استسقادر آن زمان دل و جان عاشق سقا دارداگر صبا شکند یک دو شاخ اندر باغنه هر چه دارد آن باغ از صبا داردشراب عشق چو خوردی شنو صلای کبابز مقبلی که دلش داغ انبیا داردزمین ببسته دهان تا سه مه که میداندکه هر زمین به درون در نهان چهها داردبهارگه بنماید زمین نیشکرتاز آن زمین که درون ماش و لوبیا داردچرا چو دال دعا در دعا نمیخمدکسی که از کرمش قبله دعا داردچو پشت کرد به خورشید او نمازی نیستاز آنکه سایه خود پیش و مقتدا داردخموش کن خبرِ من صمت نجا* بشنواگر رقیب سخن جوی ما روا دارد*حدیثمَن صَمَت نَجاهر که سکوت کرد رستگار شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 773از خدا غیرِ خدا را خواستنظن افزونی ست و کلی کاستنخاصه عمری غرق در بیگانگیدر حضورِ شیر روبهشانگیعمر بیشم ده که تا پستر روممهلم افزون کن که تا کمتر شوممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۹۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1693, Divan e Shamsشاخ درخت گردان اصل درخت ساکنگر چه که بیقرارم در روح برقرارممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3029کنت کنزا گفت مخفیا شنوجوهرِ خود گم مکن اظهار شواين قول را بشنو كه حضرت حق فرمود :"من گنجی مخفی بودم" پس گوهر درونی خود را مپوشان بلکه آنرا آشکار کن.حدیث قدسیکُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فاحببتُ اَنْ اُعْرَفگنجینه پنهان بودم، خواستم که شناخته شوممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shamsالست گفت حق و جانها بلی گفتندبرای صدق بلی حق ره بلا بگشادمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1729, Divan e Shamsالست گفتیم از غیب و تو بلی گفتیچه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیمپنیرِ صدق بگیر و به باغ روح بیاکه ما بلی تو را باغ و بوستان کردیمخموش باش که تا سر به سر زبان گردیزبان نبود زبان تو ما زبان کردیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۳۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فطیر باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3778مر مرا اصل و غذا لاحول بودنورِ لاحولی که پیش از قول بودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1727, Divan e Shamsبه عاقبت غم عشقم کشان کشان ببردهمان به است که اکنون به اختیار روممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1270پند من بشنو که تن بند قوی استکهنه بیرون کن گرت میلِ نوی استلب ببند و کف پرزر برگشابخل تن بگذار پیش آور سخاترک شهوت ها و لذت ها سخاستهر که در شهوت فرو شد برنخاستاین سخا شاخی است از سروِ بهشتوای او کز کف چنین شاخی بِهِشت**عروة الوثقى*** ست این ترک هوابرکشد این شاخ جان را بر سما تا برد شاخِ سخا ای خوبکیشمر تو را بالاکشان تا اصلِ خویشیوسف حسنی و این عالم چو چاهوین رسن صبرست بر امرِ الهیوسفا آمد رسن در زن دو دستاز رسن غافل مشو بیگه شده ستحمد لله کین رسن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندتا ببینی عالَمِ جانِ جدیدعالَمِ بس آشکارا ناپدیداین جهان نیست چون هستان شدهوآن جهان هست بس پنهان شدهخاک بر باد است بازی میکندکژنمایی پردهسازی میکنداینکه بر کار است بیکار است و پوستوآنکه پنهان است مغز و اصلِ اوست** حدیثبخشندگی، درختی از درختان بهشت است که شاخساران آن در دنیا فروهشته است. هر کس شاخه ای از آن گیرد، آن شاخه او را به بهشت راه بَرَد. و تنگ چشمی، درختی از درختان دوزخ است که شاخساران آن در دنیا فروهشته. هر کس شاخه ای از آن گیرد، آن شاخه، او را به دوزخ راه بَرَد.*** قرآن کریم، سوره لقمان(۳۱) ، آیه ۲۲Quran, Sooreh Loghman(#31), Line #22...وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ..هر که روی آرد به خدا و نکوکار باشد، به دستگیره استوار چنگ زده است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3832آن طرف که عشق میافزود دردبوحنیفه و شافعی درسی نکردتو مکن تهدید از کشتن که منتشنهٔ زارم به خون خویشتنعاشقان را هر زمانی مردنی ستمردن عشاق خود یک نوع نیستحافظ، دیوان اشعار، غزل شماره ۳۰۷ Hafez Poem(Qazal)# 307, Divan e Ashaarحلاج بر سرِ دار این نکته خوش سرایداز شافعی نپرسند امثال این مسائلتحصیل عشق و رِندی آسان نمود اولآخر بسوخت جانم در کسب این فضایلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3837گر بریزد خون من آن دوستروپایکوبان جان برافشانم بر اوآزمودم مرگ من در زندگی ستچون رهم زین زندگی پایندگی ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۸۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2802گر تو را عقل ست کردم لطف هاور خری آوردهام خر را عصاآنچنان زین آخرت بیرون کنمکز عصا گوش و سرت پر خون کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2987همچو آب نیل آمد این بلاسعد را آبست و خون بر اشقیاهر که پایانبینتر او مسعودترجِدتر او کارد که افزون دید برزآنکه داند کین جهان کاشتنهست بهرِ محشر و برداشتنخبراَلدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِدنیا کشتزار آخرت است.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3785این چنین لطفی چو نیلی میرودچونکه فرعونیم چون خون میشودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3884گفت من مستسقیم آبم کشدگرچه میدانم که هم آبم کشدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1729, Divan e Shamsچرا شکفته نباشی چو برگ می لرزیچه ناامیدی از ما کرا زیان کردیمبسا دلی که چو برگ درخت می لرزیدبه آخرش بگزیدیم و باغبان کردیممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2068چونکه با معشوق گشتی همنشیندفع کن دلالگان را بعد از اینهر که از طفلی گذشت و مرد شدنامه و دلاله بر وی سرد شدنامه خواند از پی تعلیم راحرف گوید از پی تفهیم راپیش بینایان خبر گفتن خطاستکان دلیل غفلت و نقصان ماستپیش بینا شد خموشی نفع توبهرِ این آمد خطاب انصتواگر بفرماید بگو بر گوی خوشلیک اندک گو دراز اندر مکشور بفرماید که اندر کش درازهمچنین شرمینبگو با امر سازمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2439دیوخانه کرده بودی سینه راقبلهای سازیده بودی کینه راشاخ تیزت بس جگرها را که خستنک عصاام شاخ شوخت را شکستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3430زین حجاب این تشنگان کف پرستز آب صافی اوفتاده دور دستآفتابا با چو تو قبله و امامشب پرستی و خفاشی میکنیمسوی خود کن این خفاشان را مطارزین خفاشیشان بخر ای مستجارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2893یار شب را روز مهجوری مدهجان قربت دیده را دوری مدهبعد تو مرگیست با درد و نکالخاصه بعدی که بود بعد الوصالآنکه دیده ستت مکن نادیدهاشآب زن بر سبزهٔ بالیدهاشمن نکردم لا ابالیدر روشتو مکن هم لا ابالی در خلشهین مران از روی خود او را بعیدآنکه او یکباره آن روی تو دیددید روی جز تو شد غل**** گلوکل شیء ماسوی الله باطلدیدن روی هر کس بجز تو زنجیری است بر گردن. زیرا هر چیز جز خدا باطل است. باطلند و مینمایندم رشدزآنکه باطل باطلان را میکشد**** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸Quran, Sooreh Yaasin(#36), Line #8إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَو ما بر گردنهايشان تا زنخها غُلها نهاديم، چنان كه سرهايشان به بالاست و پايين آوردن نتوانند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3623آفتابی که بگرداند قفاشاز برای غصه و قهرِ خفاشغایت لطف و کمال او بودگرنه خفاشش کجا مانع شوددشمنی گیری به حد خویش گیرتا بود ممکن که گردانی اسیرقطره با قلزم چو استیزه کندابله است او ریش خود بر میکندحیلت او از سبالش نگذردچنبرهٔ حجرهٔ قمر چون بر دردبا عدو آفتاب این بد عتابای عدو آفتاب آفتابای عدو آفتابی کز فرشمیبلرزد آفتاب و اخترشتو عدو او نهای خصمِ خودیچه غم آتش را که تو هیزم شدیای عجب از سوزشت او کم شودیا ز درد سوزشت پر غم شودرحمتش نه رحمت آدم بودکه مزاجِ رحمِ آدم غم بودرحمت مخلوق باشد غصهناکرحمت حق از غم و غصه
view more