برنامه صوتی شماره ۶۹۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۹ فوریه ۲۰۱۸ ـ ۱ اسفندPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۶۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 860, Divan e Shamsای دل، اگر کم آیی(۱)، کارت کمال گیردمرغت شکار گردد، صیدِ حَلال گیردمه میدود چو آبی در ظِلِّ(۲) آفتابیبَدری شود، اگر چه شکلِ هِلال گیرددر دل مقام سازد همچون خیال، آنکسکاندر رهِ حقیقت ترکِ خیال گیردکو آن خلیلِ گویا وجَّهْتُ وَجهِ حَقّا*وان جانِ گوشمالی کاو پای مال گیرد؟این گنده پیرِ دنیا چشمک زند ولیکنمر چشم روشنان(۳) را از وی مَلال گیردگر در برم کشد او از ساحری و شیوهاندر برش دلِ من کی پرّ و بال گیرد؟گلگونه کرده است او تا روی چون گلم رابویش تباه گردد، رنگش زَوال(۴) گیردرخ بر رخش منه تو تا رویت از شهنشهمانندِ آفتابی نورِ جلال گیردچه جای آفتابی؟! کز پرتو جمالشصد آفتاب و مه را بر چرخ حال گیردشویانِ اوّلینش بنگر که در چه حالندآن کاین دلیل داند، نی آن دَلال(۵) گیردای صد هزار عاقل او در جَوال(۶) کردهکو عقلِ کاملی تا ترکِ جَوال گیرد؟خطّی نوشت یزدان بر خَدِّ(۷) خوش عذارانکز خط سیهتر است او کاین خطّ و خال گیرداز ابرِ خط برون آ، وز خال(۸) و عَم(۹) جدا شوتا مه ز طَلعَتِ(۱۰) تو هر شام فال گیرد* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۹Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #79إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (٧٩)بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرهی مشرکان نیستم. [[«وَجْهِیَ»: رویم را. . «فَطَرَ»: آفریده است. پدیدار کرده است. «حَنیفاً»: حقّگرایانه(۱۱). این واژه {قید} فعل (وَجَّهْتُ) است (نگا: بقره / ۱۳۵).]]* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۹Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #79إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (٧٩)من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همه وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3648دیو اگر عاشق شود، هم گوی بُردجبرئیلی گشت و، آن دیوی بمرداَسلَمَ الشَّیطانُ، آنجا شد پدیدکه یزیدی شد ز فضلش بایزیدحقیقت تسلیم شدن شیطان در مقام عشق، تحقق خواهد یافت، و به برکت فضل الهی یزید صفتان، بایزید صفت خواهند شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 289گر نگشتی دیوِ جسم آن را اَکُول(۱۲)اَسلَمَ الشَّیطان نفرمودی رسولاگر جسم شیطانی از آن طعام نمی خورد، هیچگاه حضرت رسول نمی فرمود که: شیطان من مسلمان شد.حدیثاَسلَمَ شَیطانی بِیَدیشیطانم به دست من تسلیم شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1166چون درختست آدمیّ و بیخ(۱۳)، عهدبیخ را تیمار میباید به جهدعهدِ فاسد بیخِ پوسیده بُوَدوز ثِمار(۱۴) و لطف ببریده بُوَدشاخ و برگِ نخل گرچه سبز بودبا فسادِ بیخ، سبزی نیست سودور ندارد برگِ سبز و بیخ هستعاقبت بیرون کند صد برگ دستتو مشو غِرّه به علمش، عهد جوعلم چون قِشرست(۱۵) و عهدش مغزِ اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2344ای اَخی(۱۶) دست از دعا کردن مَداربا اجابت یا ردِ اویت چه کار؟نان که سَدّ و مانعِ این آب بوددست از آن نان میبباید شست زودخویش را موزون و چُست و سُخته(۱۷) کنز آبِ دیده نانِ خود را پُخته کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2626قبله را چون کرد دستِ حق عیانپس، تَحَرّی(۱۸) بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی رو و سرکه پدید آمد مَعاد(۱۹) و مُستَقَریک زمان زین قبله گر ذاهِل(۲۰) شویسُخرهٔ(۲۱) هر قبلهٔ باطل شویچون شوی تمییزدِه(۲۲) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطْرَتِ(۲۳) قبلهشناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۲۴) و بُرّ(۲۵)نیمساعت هم ز همدردان مَبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعینمبتلی گردی تو با بِئسَ القَرین(۲۶)** ** قرآن کریم، سوره زخرف(۴۳)، آیه ۳۸Quran, Sooreh Zokhrof(#43), Line #38حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُتا آنگاه كه نزد ما آيد، مىگويد: اى كاش دورى من و تو دورى مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدى بودى.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1461هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شَحمیّ(۲۷) و لَحمی(۲۸) پود و تارشَحمِ تو در شمع ها نفزود تابلَحمِ تو مَخمور(۲۹) را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظریک نظر دو گز همی بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاهدر میانِ این دو فرقی بیشمارسُرمه جو، وَاللهُ اَعلَم بِالسِّرارمیان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است.چون شنیدی شرحِ بَحرِ نیستیکوش دایم، تا برین بَحر ایستیچونکه اصلِ کارگاه آن نیستی استکه خلا و بینشان است و تهی استجمله استادان پی اظهارِ کارنیستی جویند و جای اِنکِسار(۳۰)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۳۱)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3095هین دریچه سوی یوسف باز کنوز شکافش فُرجهای(۳۲) آغاز کنعشقورزی، آن دریچه کردن استکز جمالِ دوست، سینه روشن استپس هماره روی معشوقه نگراین به دستِ توست، بشنو ای پدرراه کن در اندرون ها خویش رادور کن ادراکِ غیراندیش راکیمیا داری، دوای پوست کندشمنان را زین صِناعت(۳۳) دوست کنچون شدی زیبا، بدان زیبا رسیکه رهاند روح را از بیکسیپرورش مر باغِ جان ها را نَمَشزنده کرده مردهٔ غم را دَمَشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2402روزن جانم گشاده ست از صفامیرسد بی واسطه نامهٔ خدانامه و باران و نور از روزنممیفتد در خانهام، از معدنمدوزخ ست آن خانه کان بی روزن استاصل دین، ای بنده روزن کردن استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4061چون غبارِ تن بشد، ماهم بتافتماهِ جانِ من، هوای صاف یافتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4443ای تنِ کَژ فکرتِ(۳۴) معکوسرو(۳۵)صد هزار آزاد را کرده گرومدتی بگذار این حیلَت پَزی(۳۶)چند دم پیش از اجل آزاد زی(۳۷)ور در آزادیت چون خر، راه نیستهمچو دَلوَت سیر جز در چاه نیستمدتی رو ترکِ جانِ من بگورو حریفِ دیگری جز من بجونوبتِ من شد(۳۸)، مرا آزاد کندیگری را غیرِ من داماد کنای تنِ صدکاره، ترکِ من بگوعمرِ من بُردی، کسی دیگر بجومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 786هر که سازد زین جهان، آبِ حیاتزوترش از دیگران آید مَمات(۳۹)حدیثاِياكُمْ وَ مُجالَسَةَ الـْمَوتی. قیلَ وَ مَن هُم؟ قالَ الـْاَغْنِياءُبپرهیزید از نشست و برخاست با مردگان. پرسیدند: مردگان کیانند؟ فرمود: توانگرانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 813هر کجا باشند جَوقِ(۴۰) مرغِ کوربر تو جمع آیند ای سیلابِ شورتا فزاید کوری، از شوراب هازانکه آبِ شور افزاید عَمی'(۴۱)اهلِ دنیا زآن سبب اَعمی دلاند(۴۲)شارِبِ(۴۳) شورابهٔ آب و گِلاندشور میده، کور میخر در جهانچون نداری آبِ حیوان در نهانبا چنین حالت بقا خواهی و یادهمچو زنگی در سیهرویی تو شاددر سیاهی، زنگی زآن آسوده استکو ز زاد و اصل، زنگی بوده استآنکه روزی شاهد و خوشرو بُوَدگر سیهگردد، تدارکجو بُوَدمرغِ پرَّنده چو مانَد در زمینباشد اندر غصّه و درد و حَنین(۴۴)مرغِ خانه بر زمین خوش میروددانهچین و شاد و شاطِر(۴۵) میدودزآنکه او از اصل بیپرواز بودوآن دگر پرَّنده و پرواز بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1049ترکِ این تَزویر گو، شیخِ نَفور(۴۶)آبِ شوری، جمع کرده چند کورکین مریدانِ من و من آبِ شورمیخورند، از من همی گردند کورآبِ خود، شیرین کن از بَحرِ لَدُن(۴۷)آبِ بد را دامِ این کوران مکنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 870من ز صاحبدل کنم در تو نظرنه به نقشِ سجده و ایثارِ زَرتو دلِ خود را چو دل پنداشتیجُست و جوی اهلِ دل بگذاشتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1033دیدهای که اندر نُعاسی(۴۸) شد پدیدکی تواند جز خیال و نیست دید؟لاجَرَم سرگشته گشتیم از ضَلال(۴۹)چون حقیقت شد نهان، پیدا خیالاین عدم را چون نشاند اندر نظر؟چون نهان کرد آن حقیقت از بَصَر؟آفرین ای اوستادِ سِحربافکه نمودی مُعرِضان(۵۰) را دُرد(۵۱)، صافمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1051پس پیمبر گفت: بهرِ این طریقباوفاتر از عمل نبود رفیقگر بود نیکو، ابد یارت شودور بود بد، در لَحَد(۵۲) مارت شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 968آن رُخی که تابِ او بُد ماهوارشد به پیری همچو پشتِ سوسمارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 972آنکه مردی در بغل کردی به فنمیبگیرندش بغل وقتِ شدن(۵۳)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2446نفسِ تو تا مستِ نُقل است و نَبید(۵۴)دان که روحت خوشهٔ غیبی ندیدکه علامات است، زآن دیدارِ نوراَلتَّجافی(۵۵) مِنکَ عَن دارِ الغُرورزیرا دوری کردن تو از سرای فریب دنیا از نشانه های دیدن نور حقیقت است.مرغ چون بر آبِ شوری میتندآبِ شیرین را ندیده ست او مددبلکه تقلیدست آن ایمانِ اوروی ایمان را ندیده جانِ اوپس خطر باشد مُقَلِّد(۵۶) را عظیماز ره و رهزن، ز شیطانِ رَجیم(۵۷)چون ببیند نورِ حق، ایمن شودز اضطراباتِ شک او ساکن شودتا کفِ دریا نیاید سوی خاککاصلِ او آمد، بُوَد در اِصطِکاک(۵۸)خاکی است آن کف، غریب است اندر آبدر غریبی چاره نَبوَد ز اضطرابچونکه چشمش باز شد و آن نقش خوانددیو را بر وی دگر دستی نماند****** قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ۴۲Quran, Sooreh Hejr(#15), Line #42إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَهمانا تو را بر بندگانم، سلطه ای نیست مگر بر آن گمراهانی که تو را پیروی کنند.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۷۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2706نور مینوشد، مگو نان میخوردلاله میکارد، به صورت میچردچون شَراری کو خورَد روغن ز شمعنور افزاید ز خوردش بهرِ جمعنانخوری را گفت حق: لاتُسرِفُوا****نور خوردن را نگفت است: اِکتَفُواحق تعالی درباره خوردن نان، یعنی استفاده از رزق حلال فرموده است: اسراف مکنید. اما درباره نور خوردن، یعنی بهره مند شدن از انوار الهی نفرموده است: بسنده کنید.آن گلوی ابتلا بُد وین گلوفارغ از اِسراف و ایمن از غُلُو(۵۹)**** قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۳۱Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #31يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَای آدمیزادگان به هنگام (نماز) در هر عبادتگاهی جامه های خود را بپوشید. و بخورید و بیاشامید ولی اسراف مکنید که خداوند اسراف کاران را دوست نمی دارد. مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2071تُرَّهاتِ(۶۰) چون تو ابلیسی مراکی بگرداند ز خاکِ این سرا؟من به بادی نامدم همچون سَحاب(۶۱)تا بگردی باز گردم زین جناب(۶۲)(۱) کم آمدن: فروتنی کردن، کوچک کردن من ذهنی(۲) ظِلّ: سایه(۳) چشم روشنان: اصحاب بصیرت، کسانی که چشم به نور معنی روشن دارند.(۴) زَوال: نیست شدن، از بین رفتن(۵) دَلال: ناز، عشوه، فریب(۶) جَوال: کیسۀ بزرگ(۷) خَدّ: رخسار، گونه، چهره(۸) خال: دایی، برادر مادر(۹) عَم: عمو، برادر پدر(۱۰) طَلعَت: روی، وجه، دیدار(۱۱) حَنیف: (صفت) [عربی، جمع: حُنَفاء] راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد.(۱۲) اَکُول: پرخور، بسیار خورنده(۱۳) بیخ: ریشه(۱۴) ثِمار: میوه ها، جمع ثمر(۱۵) قِشر: پوست(۱۶) اَخی: برادر(۱۷) سُخته: سنجیده و موزون(۱۸) تَحَرّی: جستجو کردن، حقیقتجویی(۱۹) مَعاد: محل بازگشت، قیامت(۲۰) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۲۱) سُخرهٔ: ذلیل و زیردست(۲۲) تمییزدِه: کسی که دهنده قوه شناخت و معرفت است(۲۳) خَطْرَت: آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۲۴) بِرّ: نیکی(۲۵) بُرّ: گندم(۲۶) بِئسَ القَرین: همنشین بد(۲۷) شَحم: پیه، چربی(۲۸) لَحم: گوشت(۲۹) مَخمور: مست (۳۰) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۳۱) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفات خداوند(۳۲) فُرجه: تماشا(۳۳) صِناعت: هنر، پیشه، کار(۳۴) کَژ فکرت: کج اندیش(۳۵) معکوسرو: وارونه کار، کسی که معکوس حرکت می کند(۳۶) حیلَت پَزی: نیرنگ آوردن، حیله انگیختن(۳۷) زی: زندگی کن(۳۸) شد: رفت، گذشت(۳۹) مَمات: مرگ، زمان مرگ(۴۰) جَوق: دسته، گروه(۴۱) عَمی': کوری(۴۲) اَعمی دل: کور دل(۴۳) شارِب: نوشنده(۴۴) حَنین: ناله و زاری(۴۵) شاطِر: چالاک(۴۶) نَفور: بسیار رمنده(۴۷) بَحرِ لَدُن: دریای حقیقت(۴۸) نُعاس: چرت، خواب(۴۹) ضَلال: گمراهی(۵۰) مُعرِض: روی برگرداننده از چیزی، حق ستیز(۵۱) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب تهنشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لای(۵۲) لَحَد: گور(۵۳) شدن: رفتن(۵۴) نَبید: شراب(۵۵) تَجافی: قرار نداشتن در جا، دور شدن(۵۶) مُقَلِّد: تقلید کننده(۵۷) رَجیم: مطرود، رانده شده، ملعون(۵۸) اِصطِکاک: به هم واکوفتن دو چیز، به هم ساییدن(۵۹) غُلُو: زیاده روی در کاری، از حد درگذشتن(۶۰) تُرَّهات: جمع تُرَّهَة، سخنان بیهوده و خرافات(۶۱) سَحاب: ابر(۶۲) جناب: آستانه، درگاه************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۶۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 860, Divan e Shamsای دل اگر کم آیی کارت کمال گیردمرغت شکار گردد صید حلال گیردمه میدود چو آیی در ظل آفتابیبدری شود اگر چه شکل هلال گیرددر دل مقام سازد همچون خیال آنکسکاندر ره حقیقت ترک خیال گیردکو آن خلیل گویا وجهت وجه حقا*وان جان گوشمالی کو پای مال گیرداین گنده پیر دنیا چشمک زند ولیکنمر چشم روشنان را از وی ملال گیردگر در برم کشد او از ساحری و شیوهاندر برش دل من کی پر و بال گیردگلگونه کرده است او تا روی چون گلم رابویش تباه گردد رنگش زوال گیردرخ بر رخش منه تو تا رویت از شهنشهمانند آفتابی نور جلال گیردچه جای آفتابی کز پرتو جمالشصد آفتاب و مه را بر چرخ حال گیردشویان اولینش بنگر که در چه حالندآن کاین دلیل داند نی آن دلال گیردای صد هزار عاقل او در جوال کردهکو عقل کاملی تا ترک جوال گیردخطی نوشت یزدان بر خد خوش عذارانکز خط سیهتر است او کاین خط و خال گیرداز ابر خط برون آ وز خال و عم جدا شوتا مه ز طلعت تو هر شام فال گیرد* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۹Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #79إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (٧٩)بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرهی مشرکان نیستم. [[«وَجْهِیَ»: رویم را. . «فَطَرَ»: آفریده است. پدیدار کرده است. «حَنیفاً»: حقّگرایانه. این واژه {قید} فعل (وَجَّهْتُ) است (نگا: بقره / ۱۳۵).]]* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۹Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #79إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (٧٩)من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همه وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3648دیو اگر عاشق شود هم گوی بردجبرئیلی گشت و آن دیوی بمرداسلم الشیطان آنجا شد پدیدکه یزیدی شد ز فضلش بایزیدحقیقت تسلیم شدن شیطان در مقام عشق، تحقق خواهد یافت، و به برکت فضل الهی یزید صفتان، بایزید صفت خواهند شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 289گر نگشتی دیو جسم آن را اکولاسلم الشیطان نفرمودی رسولاگر جسم شیطانی از آن طعام نمی خورد، هیچگاه حضرت رسول نمی فرمود که: شیطان من مسلمان شد.حدیثاَسلَمَ شَیطانی بِیَدیشیطانم به دست من تسلیم شد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1166چون درختست آدمی و بیخ عهدبیخ را تیمار میباید به جهدعهد فاسد بیخ پوسیده بودوز ثمار و لطف ببریده بودشاخ و برگ نخل گر چه سبز بودبا فساد بیخ سبزی نیست سودور ندارد برگ سبز و بیخ هستعاقبت بیرون کند صد برگ دستتو مشو غره به علمش عهد جوعلم چون قشرست و عهدش مغز اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2344ای اخی دست از دعا کردن مداربا اجابت یا رد اویت چه کارنان که سد و مانع این آب بوددست از آن نان میبباید شست زودخویش را موزون و چست و سخته کنز آب دیده نان خود را پخته کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2626قبله را چون کرد دست حق عیانپس تحری بعد ازین مردود دانهین بگردان از تحری رو و سرکه پدید آمد معاد و مستقریک زمان زین قبله گر ذاهل شویسخرهٔ هر قبلهٔ باطل شویچون شوی تمییزده را ناسپاسبجهد از تو خطرت قبلهشناسگر ازین انبار خواهی بر و برنیمساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرین** ** قرآن کریم، سوره زخرف(۴۳)، آیه ۳۸Quran, Sooreh Zokhrof(#43), Line #38حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُتا آنگاه كه نزد ما آيد، مىگويد: اى كاش دورى من و تو دورى مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدى بودى.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1461هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شحمی و لحمی پود و تارشحم تو در شمع ها نفزود تابلحم تو مخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظریک نظر دو گز همیبیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاهدر میان این دو فرقی بیشمارسرمه جو والله اعلم بالسرارمیان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است.چون شنیدی شرحِ بَحرِ نیستیچون شنیدی شرح بحر نیستیکوش دایم تا برین بحر ایستیچونکه اصل کارگاه آن نیستی استکه خلا و بینشان است و تهی استجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزونترستکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3095هین دریچه سوی یوسف باز کنوز شکافش فرجهای آغاز کنعشقورزی آن دریچه کردن استکز جمال دوست سینه روشن استپس هماره روی معشوقه نگراین به دست توست بشنو ای پدرراه کن در اندرون ها خویش رادور کن ادراک غیراندیش راکیمیا داری دوای پوست کندشمنان را زین صناعت دوست کنچون شدی زیبا بدان زیبا رسیکه رهاند روح را از بیکسیپرورش مر باغ جان ها را نمشزنده کرده مردهٔ غم را دمشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2402روزن جانم گشاده ست از صفامیرسد بی واسطه نامهٔ خدانامه و باران و نور از روزنممیفتد در خانهام از معدنمدوزخ ست آن خانه کان بی روزن استاصل دین ای بنده روزن کردن استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4061چون غبار تن بشد ماهم بتافتماه جان من هوای صاف یافتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4443ای تن کژ فکرت معکوسروصد هزار آزاد را کرده گرومدتی بگذار این حیلت پزیچند دم پیش از اجل آزاد زیور در آزادیت چون خر راه نیستهمچو دلوت سیر جز در چاه نیستمدتی رو ترک جان من بگورو حریف دیگری جز من بجونوبت من شد مرا آزاد کندیگری را غیر من داماد کنای تن صدکاره ترک من بگوعمر من بردی کسی دیگر بجومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 786هر که سازد زین جهان آب حیاتزوترش از دیگران آید مماتحدیثاِياكُمْ وَ مُجالَسَةَ الـْمَوتی. قیلَ وَ مَن هُم؟ قالَ الـْاَغْنِياءُبپرهیزید از نشست و برخاست با مردگان. پرسیدند: مردگان کیانند؟ فرمود: توانگرانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 813هر کجا باشند جوق مرغ کوربر تو جمع آیند ای سیلاب شورتا فزاید کوری از شوراب هازانکه آب شور افزاید عمیاهل دنیا زآن سبب اعمی دلاندشارب شورابهٔ آب و گلاندشور میده کور میخر در جهانچون نداری آب حیوان در نهانبا چنین حالت بقا خواهی و یادهمچو زنگی در سیهرویی تو شاددر سیاهی زنگی زآن آسوده استکو ز زاد و اصل زنگی بوده استآنکه روزی شاهد و خوشرو بودگر سیهگردد تدارکجو بودمرغ پرنده چو ماند در زمینباشد اندر غصه و درد و حنینمرغ خانه بر زمین خوش میروددانهچین و شاد و شاطر میدودزآنکه او از اصل بیپرواز بودوآن دگر پرنده و پرواز بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1049ترک این تزویر گو شیخ نفورآب شوری جمع کرده چند کورکین مریدان من و من آب شورمیخورند از من همی گردند کورآب خود شیرین کن از بحر لدنآب بد را دام این کوران مکنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 870من ز صاحبدل کنم در تو نظرنه به نقش سجده و ایثار زرتو دل خود را چو دل پنداشتیجست و جوی اهل دل بگذاشتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1033دیدهای که اندر نعاسی شد پدیدکی تواند جز خیال و نیست دیدلاجرم سرگشته گشتیم از ضلالچون حقیقت شد نهان پیدا خیالاین عدم را چون نشاند اندر نظرچون نهان کرد آن حقیقت از بصرآفرین ای اوستاد سحربافکه نمودی معرضان را درد صافمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1051پس پیمبر گفت بهر این طریقباوفاتر از عمل نبود رفیقگر بود نیکو ابد یارت شودور بود بد در لحد مارت شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 968آن رخی که تاب او بد ماهوارشد به پیری همچو پشت سوسمارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 972آنکه مردی در بغل کردی به فنمیبگیرندش بغل وقت شدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2446نفس تو تا مست نقل است و نبیددانکه روحت خوشهٔ غیبی ندیدکه علامات است زان دیدار نورالتجافی منک عن دار الغرورزیرا دوری کردن تو از سرای فریب دنیا از نشانه های دیدن نور حقیقت است.مرغ چون بر آب شوری میتندآب شیرین را ندیده ست او مددبلکه تقلیدست آن ایمان اوروی ایمان را ندیده جان اوپس خطر باشد مقلد را عظیماز ره و رهزن ز شیطان رجیمچون ببیند نور حق ایمن شودز اضطرابات شک او ساکن شودتا کف دریا نیاید سوی خاککاصل او آمد بود در اصطکاکخاکی است آن کف غریب است اندر آبدر غریبی چاره نبود ز
view more