برنامه صوتی شماره ۶۹۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۵ ژانویه ۲۰۱۸ ـ ۲۶ دیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1839, Divan e Shamsواقعهای(۱) بدیدهام لایقِ لطف و آفرینخیز، مُعَبِّرُالزَمان(۲)، صورتِ خوابِ من ببینخواب بدیدهام قمر، چیست قمر به خواب در؟زانکه به خواب حل شود آخرِ کار و اولینآن قمری که نورِ دل زوست گهِ حضورِ دلتا ز فروغ و ذوقِ دل روشنی است بر جَبین(۳)یَومَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَهٌ*۱ بُوَد چنانناعِمَةٌ لِسَعْیِها راضِیَةٌ*۲ بُوَد چنینآنچنان می شود که چهره هایی در آن روز درخشان و شادند.این چنین می شود که چهره هایی در آن روز تازه باشند و از کار خویشتن خشنود.دور کن این وُحوش را، تا نکشند هوش راپنبه نهیم گوش را از هَذَیانِ(۴) آن و اینماند یکی دو سه نَفَس، چند خیالِ بُوالهَوَس(۵)نیست به خانه هیچ کس، خانه مساز بر زمینشب بگذشت و شد سحر، خیز مخسب بیخبربی خبرت کجا هِلَد شعله آفتابِ دین؟جوقِ(۶) تَتار(۷) و سویرُق(۸)، حامله شد ز کین افقگو شکمِ فلک بدر، بوکه(۹) بزاید این جنینرو به میانِ روشنی، چند تَتار و ارمنی؟تیغ و کفن بپوش و رو، چند ز جیب و آستین؟در شبِ شنبه ای که شد پنجمِ ماهِ قَعده(۱۰) راششصد و پنجَه است و هم هست چهار از سِنین(۱۱)هست به شهر وِلوِله(۱۲)، این که شدهست زلزلهشهرِ مدینه را کنون نقل کژ است یا یقینرو ز مدینه درگذر، زلزله جهان نگرجنبش آسمان نگر، بر نَمَطی(۱۳) عجبترینبحر نگر، نهنگ بین، بحرِ کبودرنگ بینموج نگر که اندر او هست نهنگِ آتشینشکلِ نهنگ خفته بین، یونسِ جان گرفته بینیونس جان که پیش از این، کانَ مِنَ الـْمُسَبِّحین*۳بحر که می صفت کنم، خارجِ شش جهت کنمبحرِ معلّق از صور صاف بُدهست پیش از اینتیره نگشت آن صفا، خیره شدهست چشمِ مااز قطراتِ آب و گِل وز حرکاتِ نقشِ طین(۱۴)گردنِ آنکه دستِ او، دستِ حَدَث پرستِ(۱۵) اوتیره کند شرابِ ما، تا بزنیم هین و هینچون نکنیم یادِ او، هست سزا و دادِ اوکینه چو از خبر بُوَد، بیخبری است دفعِ کینخواست یکی نوشتهای(۱۶)، عاشقی از مُعَزِّمی(۱۷)گفت بگیر رُقعه(۱۸) را، زیر زمین بکن دَفین(۱۹)لیک به وقتِ دفنِ این یاد مکن تو بوزنه(۲۰)زانکه ز یادِ بوزنه دور بمانی از قَرین(۲۱)هر طرفی که رفت او تا بنهد دَفینه راصورتِ بوزنه ز دل می بنمود از کمینگفت که: آه اگر تو خود بوزنه را نگفتیییاد نَبُد ز بوزنه در دلِ هیچ مُستَعین(۲۲)گفت بنه تو نیش را، تازه مکن تو ریش(۲۳) راخواب بکن تو خویش را، خواب مرو حُسامِ دین(۲۴)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 409هر که بیدارست، او در خوابترهست بیداریش، از خوابش بترچون به حق بیدار نبود جان ماهست بیداری، چو دَربَندان(۲۵) مامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تَقلیبِ(۲۶) ربآنکه او پنجه نبیند در رَقَمفعل، پندارد به جنبش از قَلَممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3772تو بَطی(۲۷) بر خشک و بر تر زندهاینی چو مرغ خانه خانهگندهایتو ز کَرَّْمنَا۴* بنی آدم شهیهم به خشکی هم به دریا پا نهیکه حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَحْرِ به جاناز حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَر پیش رانمَر ملایک را سوی بَر، راه نیستجنسِ حیوان هم ز بحر، آگاه نیست*۴ قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Asraa(#17), Line #70وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًبه راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزهها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3305نازنینی تو، ولی در حدِّ خویشاَلله اَلله پا مَنِه از حدّ، بیشگر زنی بر نازنینتر از خودتدر تگِ هفتم زمین، زیر آردتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3309جمله حیوان را پیِ انسان بِکُشجمله انسان را بِکُش از بهر هُشهُش چه باشد عقل کُلِّ هوشمندهوش جُزوی، هُش بُوَد اما نَژَند(۲۸)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1725, Divan e Shamsنگفتمت مرو آن جا که آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منمفردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب، گفتار اندر آفرینش مردمFerdowsi Poem, Shahname, Fist part, Afarineshتو را از دو گیتی برآوردهاندبه چندین میانجی بپروردهاندنخستین فطرت پسین شمارتویی خویشتن را به بازی مدارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1560این جهان تن، غلط انداز شدجز مر آنرا کو ز شهوت باز شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1567شیخ کو یَنْظُر بِنورالله شداز نهایت، وز نخست آگاه شدچشم آخُرْبین، ببست از بهر حقچشم آخِرْبین، گشاد اندر سَبَقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1580چشم او یَنْظُر بِنورالله شدهپرده های جهل را خارِق(۲۹) بدهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3624رحمتی، بی علتی، بی خدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۳۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3631چون طمع بستی تو در انوارِ هومصطفی گوید که ذَلَّتْ نَفْسُهُهر گاه تو در انوار الهی طمع بستی، یعنی شیفته تجلّیات الهی شدی، حضرت مصطفی فرماید: نفسش خوار شده است.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3643شادی هر روز از نوعی دگرفکرتِ هر روز را دیگر اثرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3636هست احوالِ تو از کانِ نُویتو بدین احوال کی راضی شوی؟هین حکایت کن از آن احوالِ خَوشخاک بر احوال و درسِ پنج و شَش*۱ قرآن کریم، سوره عبس(۸۰)، آیه ۳۸-۴۲Quran, Sooreh Abas(#80), Line #38-42وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸)چهره هایی که در آن روز درخشانند.ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (٣٩)خندانند و شادانندوَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ (۴۰)و چهرههايى در آن روز غبارآلودند.تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ (۴۱)در سياهى فرو رفتهاند.أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲)اينان كافران و فاجرانند*۲ قرآن کریم، سوره غاشیه(۸۸)، آیه ۸و۹Quran, Sooreh Ghashiyeh(#88), Line #8,9وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (٨)و در آن روز چهره هایی تازه باشند(۸)لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ (٩)از کار خویشتن خوشنود(۹)قرآن کریم، سوره غاشیه(۸۸)، آیه ۱Quran, Sooreh Ghashiyeh(#88), Line #1هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ(١)آیا خبر آن واقعهء فراگیر به تو رسیده است؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 353در عمومِ تأویلِ این آیت که کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِکُلَّما هُم اَوْقَدُوا نارَ الْوَغی'أطْفَأَ الله نارَهُمْ حَتَّی انْطِفا*۵هر گاه آنان شعله جنگ برافروختند، خداوند آتش آنان را خاموش ساخت تا آن که به کلی خاموش شد.عزم کرده که دلا آنجا مَایستگشته ناسی(۳۰) زآنکه اهلِ عزم نیستچون نبودش تخمِ صِدقی کاشتهحق برو نِسیانِ(۳۱) آن بگماشتهگرچه بر آتشزنهٔ دل میزندآن سِتارهش را کفِ حق میکُشد*۵ قرآن کریم، سوره مائده(۵)، آیه ۶۴Quran, Sooreh Maaedeh(#5), Line #64… كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ.… هر گاه آتش جنگ افروختند خداوند آن آتش را خاموش ساخت. آنان در زمین به فساد کوشند. و خداوند تباهکاران را دوست ندارد.قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۲۲Quran, Sooreh Aale Emran(#3), Line #22أُولَٰئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ.اعمال اينان در دنيا و آخرت تباه شده است و هيچ ياورى ندارندقرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۸۸Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #88ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَاين است هدايت خدا. هر كه را از بندگانش خواهد بدان هدايت مىكند و اگر شرك آورده بودند اعمالى كه انجام داده بودند نابود مىگرديد.قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۶۵Quran, Sooreh Zomar(#39), Line #65وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَبه تو و پيامبران پيش از تو وحى شده است كه اگر شرك بياوريد اعمالتان ناچيز گردد و خود از زيانكنندگان خواهيد بود.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2595ز احمقان بگریز، چون عیسی گریختصحبتِ احمق بسی خون ها که ریختاندک اندک آب را دزدد هوادین چنین دزدد هم احمق از شمامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1834, Divan e Shamsدم نزم خمش کنم، با همه رو تُرُش کنمتا که بگوییم تویی حاضر و مُستَفیدِ(۳۲) منمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 638یک سگ است و در هزاران میرودهر که در وی رفت، او او میشودهر که سردت کرد، میدان کو در اوستدیو، پنهان گشته اندر زیر پوستچون نیابد صورت، آید در خیالتا کشاند آن خیالت در وَبال(۳۳)گه خیال فُرجِه(۳۴) و گاهی دُکانگه خیالِ علم و گاهی خان و مانهان بگو لا حَوْل ها اندر زماناز زبان تنها نه، بلک از عینِ جانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2480, Divan e Shamsبانگِ دَفی که صنجِ(۳۵) او نیست حریفِ چنبرشدرنرود به گوشِ ما، چون هَذَیانِ کافریموسیِ عشقِ تو مرا گفت که لامساس(۳۶)*۶ شوچون نگریزم از همه؟ چون نَرَمَم ز سامری؟*۶ قرآن کریم، سوره طه(۲۰)، آیه ۹۷Quran, Sooreh Tahaa(#20), Line #97قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًاگفت: برو، در زندگى اين دنيا چنان شوى كه پيوسته بگويى: «به من نزديك مشو.» و نيز تو را وعدهاى است كه از آن رها نشوى و اينك به خدايت كه پيوسته عبادتش مىكردى بنگر كه مىسوزانيمش و به دريايش مىافشانيم. مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1835, Divan e Shamsچشمِ عَوام بسته بِه، روح ز شهر رَسته بِهفتنه و شر نشسته بِه، ای شهِ با وقارِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 383دم به دم چون تو مراقب میشویداد میبینی و داور ای غَوی(۳۷)ور ببندی چشمِ خود را ز احتِجاب(۳۸)کارِ خود را کی گذارد آفتاب؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1596چونکه برگ روح خود زرد و سیاهمی ببینی، چُون ندانی خشم شاه؟آفتاب شاه در بُرج عِتاب(۳۹)میکند روها سیه، همچون کتابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 582هر که از دیدار، برخوردار شداین جهان، در چشم او مُردار شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 584صد حکایت بشنود مدهوش حرصدر نیاید نکتهای در گوش حرصمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2194یادتان ناید که روزی در خطردستتان بگرفت یزدان از قَدَرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2201حَزم(۴۰) چه بود؟ بدگمانی در جهاندم به دم بیند بلای ناگهانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2202تصورات مرد حازِمآنچنانکه ناگهان شیری رسیدمرد را بربود و در بیشه کشیداو چه اندیشد در آن بردن؟ ببینتو همان اندیش ای استادِ دینمیکشد شیرِ قضا در بیشههاجانِ ما مشغولِ کار و پیشههاآنچنان کز فقر میترسند خلقزیرِ آبِ شور رفته تا به حلقگر بترسندی از آن فقرآفرینگنج هاشان کشف گشتی در زمین*۷جملهشان از خوفِ غم در عینِ غمدر پی هستی فتاده در عدم*۷ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۹۶Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #96...وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِاگر اهل شهرها ایمان آرند و پروا پیشه سازند، هر آینه (درهای) برکات آسمان و زمین را به رویشان بگشاییم...مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3697هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِه*۳ قرآن کریم، سوره صافات(۳۷)، آیه ۱۴۳و۱۴۴Quran, Sooreh Saafaat(#37), Line #143,144فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ(۱۴۳)پس اگر نه از تسبیح گویان می بود.لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(۱۴۴)تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3134یوسفِ وقتیّ و، خورشیدِ سَمازین چَه و زندان بر آ و، رو نمایونس ات در بَطنِ(۴۱) ماهی پخته شدمَخلَصَش(۴۲) را نیست از تسبیح، بُدگر نبودی او مُسَبِّح(۴۳)، بَطنِ نُون(۴۴)حبس و زندانش بُدی تا يُبْعَثُوناو به تسبیح از تنِ ماهی بجَستچیست تسبیح؟ آیتِ روزِ اَلَستگر فراموشت شد آن تسبیحِ جانبشنو این تسبیح های ماهیانهر که دید الله را، اللهی استهر که دید آن بحر را، آن ماهی استاین جهان دریاست و تن، ماهیّ و روحیونسِ مَحجوب از نورِ صَبوح(۴۵)گر مُسَبِّح باشد، از ماهی رهیدورنه در وی هضم گشت و ناپدیدماهیانِ جان، در این دریا پُرندتو نمیبینی به گِردت می پَرَند؟بر تو خود را میزنند آن ماهیانچشم بگشا، تا ببینی شان عیانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2863, Divan e Shamsآن قراضه ازلی ریخته در خاک تنستکو قراضه تکِ غَلبیرِ(۴۶) تو گر میبیزی؟تیغِ جانی تو برآور ز نیامِ بدنتکه دو نیمه کند او قرصِ قمر از تیزیتیغ در دست درآ در سرِ میدانِ ابداز شب و روز برون تاز چو بر شَبدیزی(۴۷)آبِ حیوان بکش از چشمه به سوی دلِ خودزآنکه در خلقتِ جان بر مَثَلِ کاریزی(۴۸)(۱) واقعه: حادثه، رویداد، خواب و رؤیا(۲) مُعَبِّرُالزَمان: خواب گزار روزگار(۳) جَبین: پیشانی(۴) هَذَیان: بیهودهگویی، پریشانگویی(۵) بُوالهَوَس: آنکه هوس بسیار دارد، پرهوس(۶) جوق: دسته، گروه(۷) تَتار: مخفف تاتار، ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند(۸) سویرُق: چابک، چالاک(۹) بوکه: بود که، شاید، باشد که(۱۰) قَعده: ماه یازدهم قمری است و یکی از چهار ماهی است که نزد عرب جاهلیت از ماههای حرام به شمار میرفت و در آن سفر و جنگ و خونریزی حرام بود.(۱۱) سِنین: جمع سَنه به معنی سال(۱۲) وِلوِله: فتنه، بحث و سخن پیرامون چیزی، ترس و وحشت، سر و صدا(۱۳) نَمَط: روش، طریقه(۱۴) طین: گِل(۱۵) حَدَث پرست: آنکه به نجاست دست می زند، حَدَث به معنی مدفوع و نجاست است.(۱۶) نوشته: افسون، دعای محبت(۱۷) مُعَزِّم: افسونگر، در اینجا دعانویس(۱۸) رُقعه: نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه(۱۹) دَفین: مدفون، پنهانشده در زیر خاک(۲۰) بوزنه: بوزینه، میمون(۲۱) قَرین: یار، معشوق(۲۲) مُستَعین: یاری خواه(۲۳) ریش: زخم، جراحت(۲۴) حُسامِ دین: مراد مولانا که در سال ۶۸۳ وفات یافت، حُسام: شمشیر(۲۵) دَربَندان: در محاصره ماندن، بسته شدن راه وصول به حق(۲۶) تَقلیب: برگردانیدن، واژگون کردن(۲۷) بَط: مرغابی(۲۸) نژند: اندوهگین و افسرده، هشیاری جسمی (۲۹)خارِق: شكافنده، پاره کننده(۳۰) ناسی: فراموشکار(۳۱) نِسیان: فراموشی(۳۲) مُستَفید: استفاده کننده، فایده گیرنده، بهرهمند(۳۳) وَبال: سختی، عذاب(۳۴) فُرجِه: گشایش، تفرّج، سیر و تفریح(۳۵) صنج: حلقه هایی که در دف نصب می کنند که به هنگام ضرب بر دف آن زنگها هم به صدا در می آیند.(۳۶) لامساس: به من نزدیک مشو، نفرین موسی بر سامری که در دنیا چنان شوی که پیوسته بگویی: به من نزدیک مشو.(۳۷) غَوی: گمراه(۳۸) اِحتِجاب: حجاب، در حجاب رفتن(۳۹)عِتاب: قهر و سرزنش(۴۰) حَزم: دور اندیشی، احتیاط(۴۱) بَطن: شکم(۴۲) مَخلَص: محل خلاصی(۴۳) مُسَبِّح: تسبیح کننده(۴۴) نُون: ماهی(۴۵) صَبوح: سپیده دم، بامداد(۴۶) غَلبیر: غربال، الک(۴۷) شَبدیز: مطلقاً اسب، مرکب(۴۸) کاریز: قنات، مجرای زیرزمینی با شیب کم برای رساندن آب به زمینهای دوردست
view more