برنامه صوتی شماره ۶۸۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۲۷ نوامبر ۲۰۱۷ ـ ۷ آذرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۴۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2445, Divan e Shamsاز بامدادان ساغری پر کرد خوش خَمّارهای(۱)چون فَرقَدی(۲)، عَرعَرقدی(۳)، شکّرلبی، مه پارهایآن نرگس سرمست او، و آن طُرّه(۴) چون شستِ اوو آن ساغری در دست او، هر چاره بیچارهایچنگ از شِمال(۵) و از یَمین اندر برِ حورانِ عِین(۶)در گلشنی پر یاسمین بر چشمهء فَوّارهایای ساقی شیرین صَلا(۷)، جان علیّ و بوالعَلابر کف بنه ساغر هَلا، بر رَغم(۸) هر غم بارهای(۹)چون آفتاب آسمان میگرد و جوهر میفشانبر تشنگان و خاکیان در عالم غَدّارهای(۱۰)ای ساحر و ای ذوفنون(۱۱)، ای مایهء پنجهء جنونهنگام کار آمد کنون، ما هر یکی آن کارهایچون ساغری پرداختم، جامه حیا انداختمعشقی عجب میباختم با غَرّهء(۱۲) غَرّارهای(۱۳)افلاکیان بر آسمان، زان بوی باده سرگران(۱۴)ماهِ مرا سجده کنان، سرمست هر فَرّارهای(۱۵)اَنهارِ(۱۶) باده سو به سو، در هر چمن پنجاه جوبر سنگ زن بشکن سبو، بر رَغم هر خشم آرهای(۱۷)رحمت به پستی میرسد، اِکسیر(۱۸) هستی میرسدسلطان مستی میرسد، با لشکر جَرّارهای(۱۹)خیمهء معیشت برکنی، آتش به خیمه درزنیگر از سر بامی کنی در سابِقان(۲۰) نَظّارهایمستی چو کشتی و عَمَد(۲۱)، هر لحظه کَژمَژ میشودبر موجها بر میزند در قُلزُمی(۲۲) زَخّارهای(۲۳)میگویم ای صاحب عمل، ای رسته جانت از عِلَلچون رَستی از حبسِ اجل بیروزن و دَرسارهای(۲۴)زین عالمِ تلخ و تُرُش زین چرخ پیر طفل کشهم قصه گو و هم خمش، هم بنده هم اَمّارهای(۲۵)گفتا مرا شاه جهان درداد یک ساغر نهانخود را بدیدم ناگهان در شهر جان سیارهایپنهان بود بر مرد و زن در رفتن و در آمدنراه جهان مُمتَحَن(۲۶) از غیرت سَتّارهای(۲۷)چون مَعبَرم(۲۸) خیره(۲۹) نگر، نی رِخنه(۳۰) پیدا و نه درچون چشمهای برکرده سر، بیمعدنی از خارهایای چاشنی(۳۱) شِکَّران، درده همان رَطلِ گِران(۳۲)شیرم بده چون مادران، بیرون کش از گهوارهایای ساز(۳۳) و ناز ناکسان، حیرت فزای نرگسانای خاک را روزی رسان، مقصودِ هر آوارهایزان باده همچون عَسَس(۳۴)، ایمن کن هر دزد و خَسسجده کنانند این نفس، هر فکر دل اَفشارهای(۳۵)ای جام راحِ(۳۶) روح جو، آسایش مجروح جوای ساقی خورشیدرو، خون ریز هر اِستارهایای روزی دلها رسان، جان کسان و ناکسانتُرکاری(۳۷) و یاغی بِسان(۳۸) هموار و ناهموارهایچون نَفخِ صوری(۳۹) در صُوَر(۴۰)، شورنده(۴۱) حَشر(۴۲) و حَشَر(۴۳)زنجیر تو چون طوق زر تشریفِ هر جَبّارهای(۴۴)بردی ز جان مَعقول(۴۵) را، وین عقل چون مَعزول راکردی دِماغ(۴۶) گول را از علم، تو عَیّارهای(۴۷)تا گردن شک میزند، بر میر و بر بَک(۴۸) میزندبر عقل خُنبک(۴۹) میزند، یا بر فَن مَکّارهایبس کن درآ در انجمن در اِنخِلاق(۵۰) مرد و زنمیساز و صورت میشکن، در خلوت فَخّارهای(۵۱)چون گل سخن گوی و خمش، هرگز نباشد روتُرُشدر صدر و دل مانند هش، بر اوج چون طَیّارهای(۵۲)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۷۴۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2744, Divan e Shamsتاریکی و غم تمام(۵۳) برخاستچون شمع در این میان نهادیاندیشه و غم چه پای داردبا آن قدحِ وفا که دادی؟و آن عقل که کدخدای غم بوداز ما سِتَدی به اوستادیشاباش که پای غم ببستیصد گونه درِ طَرَب گشادیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 821مستیِ آن مستیِ این بشکنداو به شهوت التفاتی کی کند؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 134بنگر اکنون زنده اطلسپوش راهیچ اطلس دست گیرد هوش را؟در عذابِ مُنکرست آن جانِ اوکژدمِ غم در دلِ غَمدانِ اواز برون، بر ظاهرش نقش و نگاروز درون، ز اندیشهها او زارِ زارو آن یکی بینی در آن دلقِ کهنچون نبات اندیشه و شِکَّر سخنمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2868, Divan e Shamsتو یقینی(۵۴) و عَیان(۵۵)، بر ظَنّ(۵۶) و تقلید بخندنظری جمله و بر نَقل و خبر میخندیدر حضورِ ابدی شاهد و مشهود توییبر ره و ره رو و بر کوچ و سفر میخندیاز میان عدم و محو برآوردی سربر سر و افسر و بر تاج و کمر میخندیچون سگِ گرسنه هر خلق دهان بگشادستتویی آن شیر که بر جوعِ بَقَر(۵۷) میخندیقرآن کریم، سوره يونس(۱۰)، آیه ۶۲Quran, Sooreh Younos(#10), Ayeh #62أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَآگاه باشيد! یقیناً، كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمىشوند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 338چون فدای بیوفایان میشویاز گمانِ بَد، بدان سو میروی؟من ز سهو و بیوفایی ها بَری(۵۸)سویِ من آیی، گمانِ بد بری؟این گمانِ بد بَر آنجا بَر، که تومیشوی در پیشِ همچون خود، دوتُو(۵۹)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3697هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4054ای ایاز اکنون نگویی کین گُهَرچند میارزد بدین تاب و هنرگفت افزون زانچه تانم گفت منگفت اکنون زود خُردش در شکنسنگها در آستین بودش، شتابخُرد کردش پیش او بود آن صوابمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4071چون شکست او گوهر خاص آن زمانزان امیران خاست صد بانگ و فغانکین چه بیباکی است؟ والله کافرستهر که این پر نور گوهر را شکستوآن جماعت جمله از جَهل و عَمادر شکسته دُرِّ امر شاه راقیمتی گوهر نتیجهٔ مهر و وُدبر چنان خاطر چرا پوشیده شدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4075گفت ایاز: ای مِهترانِ نامورامرِ شه بهتر به قیمت یا گُهَرامرِ سلطان بِه بُوَد پیشِ شمایا که این نیکو گُهَر؟ بهرِ خداای نظرتان بر گُهَر بر شاه نهقبلهتان غول ست و جادهٔ راه نهمن ز شه بر مینگردانم نظرمن چو مُشرِک(۶۰) روی نارم با حَجَر(۶۱)بیگُهَر جانی که رنگین سنگ رابرگزیند، پس نهد شاهِ مراپشت سوی لُعبَتِ(۶۲) گلرنگ کنعقل در رنگآورنده دَنگ(۶۳) کناندر آ در جو سبو بر سنگ زنآتش اندر بو و اندر رنگ زنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4083سر فرود انداختند آن مِهترانعذرجویان گشته زان نِسیان(۶۴) به جاناز دلِ هر یک دو صد آه آن زمانهمچو دودی میشدی تا آسمانکرد اشارت شه به جَلّاد کهنکه ز صَدرم این خَسان را دور کناین خَسان چه لایقِ صَدرِ مناند؟کز پی سنگ امرِ ما را بشکنندامرِ ما پیش چنین اهلِ فسادبهر رنگین سنگ شد خوار و کَسادمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 777خِلعتِ طاووس آید ز آسمانکی رسی از رنگ و دعوی ها بدان؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1113تو ببند آن چشم و خود تسلیم کنخویش را بینی در آن شهر کَهُن (۱) خَمّار: می فروش(۲) فَرقَد: ستاره، ستاره ای نزدیک قطب شما(۳) عَرعَر قد: سرو قد، بلند قامت(۴) طُرّه: دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی(۵) شِمال: چپ(۶) عِین: چشم، چشمه، ذاتی و حقیقی(۷) صَلا: دعوت عمومی(۸) بر رَغم: با وجود، بر عکس(۹) غَم باره: غم دوست، کسی که غم قسمتی از دل یا مرکز اوست(۱۰) غَدّار: حیله گر(۱۱) ذوفنون: صاحب فنون(۱۲) غَرّه: فریفته، عشوه، فریب(۱۳) غَرّاره: عشوه گر،بسیار مکار، بسیار فریبنده(۱۴) سرگران: مست(۱۵) فَرّاره: گریزان، سخت گذرا و موقتی(۱۶) اَنهار: جمع نَهر(۱۷) خشم آره: خشم آورنده، خشم آور(۱۸) اِکسیر: کیمیا(۱۹) جَرّاره: انبوه، بی شمار، کشنده(۲۰) سابِق: پیشی گیرنده، ازلی(۲۱) عَمَد: قایق، کشتی کوچک(۲۲) قُلزُم: دریا(۲۳) زَخّاره: پر آب، موّاج(۲۴) دَرسار: سردر، درگاه، پردهای که در پیش در خانه بیاویزند(۲۵) اَمّاره: امر کننده(۲۶) مُمتَحَن: آزموده، محنت زده، رنج کشیده(۲۷) سَتّار: بسیار پوشاننده(۲۸) مَعبَر: گذرگاه(۲۹) خیره: بیهوده(۳۰) رِخنه: سوراخ، شکاف(۳۱) چاشنی: مزه(۳۲) رَطلِ گِران: قدح بزرگ(۳۳) ساز: رونق(۳۴) عَسَس: داروغه(۳۵) دل افشاره: دل آزار(۳۶) راح: شراب(۳۷) تُرکار: مجازاً شدید و سخت گیر(۳۸) یاغی بسان: نظم دهنده به یاغی، کوبنده طاغی، دشمن شکن(۳۹) نَفخِ صور: شیپور اسرافیل(۴۰) صُوَر: صورتها(۴۱) شورنده: به شور آورنده(۴۲) حَشر: قیامت(۴۳) حَشَر: مردم(۴۴) جبّاره: زورگو، خودکامه(۴۵) مَعقول: پسندیده عقل(۴۶) دِماغ: مغز(۴۷) عَیّار: زیرک، دانا(۴۸) بَک: بیگ، رئیس و سالار شهر(۴۹) خُنبَک زدن: مجازاً مسخره کردن(۵۰) اِنخِلاق: آفرینش، خلق پذیری(۵۱) فَخّار: سفال پز، کوزه پز(۵۲) طیّاره: پرواز کننده، مرغ، پرنده(۵۳) تمام: به طور کامل(۵۴) یقین: ایمان قلبی بدون هیچ شک و تردیدی(۵۵) عَیان: یقین در دیدار، ظاهر، آشکار(۵۶) ظَنّ: گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن(۵۷) جوعِ بَقَر: بیماری که بیمار از خوردن سیری احساس نکند.(۵۸) بَری: بیگناه، پاک از گناه(۵۹) دوتُو: دوتا(۶۰) مُشرِک: کافر(۶۱) حَجَر: سنگ(۶۲) لُعبَت: پیکر، تمثال، عروسک(۶۳) دَنگ: احمق، ابله(۶۴) نِسیان: فراموشی
view more