برنامه صوتی شماره ۶۸۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۳ نوامبر ۲۰۱۷ ـ ۲۳ آبانPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۱۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1610, Divan e Shamsمنم آن عاشقِ عشقت که جز این کار ندارمکه بر آنکس که نه عاشق، به جز انکار ندارمدلِ غیرِ تو نجویم، سوی غیرِ تو نپویمگلِ هر باغ نبویم، سرِ هر خار ندارمبه تو آوردم ایمان، دلِ من گشت مسلمانبه تو دل گفت که ای جان، چو تو دلدار ندارمچو تویی چشم و زبانم، دو نبینم، دو نخوانمجُزِ یک جان که تویی آن، به کس اِقرار ندارمچو من از شَهدِ تو نوشم، ز چه رو سرکه فروشم؟جهتِ رِزق(۱) چه کوشم؟ نه که اِدرار(۲) ندارمز شِکَربوره(۳) سلطان، نه ز مهمانیِ شیطانبخورم سیر بر این خوان، سرِ ناهار(۴) ندارمنخورم غم، نخورم غم، ز ریاضَت(۵) نزنم دمرُخِ چون زر بنگر، گر زرِ بسیار ندارمنخورد خسروِ دل غم، مگر اِلّا غمِ شیرینبه چه دل غم خورم؟ آخر دلِ غمخوار ندارمپی هر خایِف(۶) و ایمن کنمی شرح ولیکنز سخن گفتنِ باطن دلِ گفتار ندارمتو که بیداغِ جنونی، خبری گوی که چونی؟که من از چون و چگونه دگر آثار ندارمچو ز تبریز برآمد مَهِ شمس الحق و دینمسَرِ این ماهِ شبستانِ سِپَهدار ندارممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3259من غلامِ آنکه اندر هر رِباط(۷)خویش را واصِل نداند بر سِماط(۸)بس رِباطی که بباید ترک کردتا به مسکن در رسد یک روز مردگرچه آهن سرخ شد، او سرخ نیستپرتو عاریّتِ آتشزنیست(۹)گر شود پر نور روزن یا سراتو مدان روشن، مگر خورشید رامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۰۸۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1083, Divan e Shamsهله زیرک، هله زیرک، هله زیرک، هله زوتر(۱۰)هله کز جنبشِ ساقی بدود باده به سر بربدود روح پیاده، سَرِ گنجینه گشادهرخِ چون زُهره نهاده غلطی(۱۱) رویِ قمر برهله منشین و میاسا، بِهِل این صبر و مُواسا(۱۲)بگزین جهد و مُقاسا(۱۳)، که چو دیگم به شَرَر براگرم عشوه پرستی، سرِ هر راه نبستیشب من روز شدستی، زده رایَت(۱۴) به سحر برهله برجه، هله برجه، که ز خورشید سفر بهقدم از خانه به در نه، همگان را به سفر برسفر راهِ نهان کن، سفر از جسم به جان کنز فرات آب روان کن، بزن آن آب خُضَر(۱۵) برمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3073از خدا چارهستش و از لوت(۱۶)، نیچاره اش است از دین و از طاغوت(۱۷)، نیای که صبرت نیست از دنیایِ دون(۱۸)صبر چون داری ز نِعْمَ الماهِدُون*ای که صبرت نیست از ناز و نَعیمصبر چون داری ز اللِه کریم؟ای که صبرت نیست از پاک و پلیدصبر چون داری از آن کین آفریدکو خلیلی کو برون آمد ز غارگفت: هذا رَبِّ، هان کو کردگار؟کجاست آن دوست خالص حضرت حق که از غار طبیعت و نهانخانه مادّیت بیرون آید و بگوید: این پروردگار من است، آنگاه بگوید: کجاست خداوند حقیقی جهان؟* قرآن کریم، سوره ذاريات(۵۱)، آیه ۴۸Quran, Sooreh Zariyat(#51), Ayeh #48وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَو زمین را بگستراندیم، پس ماییم نیکو گسترندگان.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1549عقل کو مغلوبِ نفس، او نفس شدمشتری، ماتِ زُحَل شد، نَحس شدهم درین نَحسی بگردان این نظردر کسی که کرد نَحست در نگرآن نظر که بنگرد این جَرّ و مَد(۱۹)او ز نَحسی سوی سَعدی نَقب زدزان همی گردانَدَت حالی به حالضِد به ضِد پیداکنان در انتقالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4226عقل، لرزان از اجل و آن عشق، شوخسنگ کی ترسد ز باران چون کلوخ؟از صِحافِ(۲۰) مثنوی این پنجم استبر بُروجِ(۲۱) چرخِ جان، چون اَنجُم(۲۲) استره نیابد از ستاره هر حواسجز که کشتیبانِ اِستارهشناسجز نظاره نیست قِسمِ دیگراناز سُعودش غافلند و از قِرانآشنایی گیر شب ها تا به روزبا چنین اِستارهای دیوسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بدگُمانهست نفتانداز(۲۳) قلعهٔ آسماناختران با دیو همچون عقرب استمشتری را او وَلیُّ الاَقرَبست(۲۴)حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۹ Hafez Poem(Qazal)# 29, Divan e Ashaarافسوس که شد دلبر و در دیده گریانتحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب استبیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بودزین سیلِ دَمادَم که در این منزلِ خواب استمعشوق عیان میگذرد بر تو ولیکناَغیار همیبیند از آن بسته نقاب استمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۱۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 313, Divan e Shamsکه عشق خلعتِ جانست و طوقِ کَرَّمنا(۲۵)برای ملکِ وصال و برای رفعِ حجابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 65گر بدیدی حسّ حیوان شاه راپس بدیدی گاو و خر الله راگر نبودی حسّ دیگر مر تراجز حس حیوان ز بیرون هواپس بنیآدم مُکَرَّم(۲۶) کی بدی؟کی به حسّ مشترک مَحرَم شدی؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3773تو ز کَرَّْمنَا بنی آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: «ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم». پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریاکه حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَحْرِ بجاناز حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَر پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: « آنان را بر دریا حمل کردیم» و به اقتضای اینکه « آنان را در خشکی حمل کردیم» از عالم خاک و ماده در گذر و به سوی دریای معنا بشتاب.مر ملایک را سوی بَر(۲۷)، راه نیستجنسِ حیوان هم ز بحر، آگاه نیستتو به تن حیوان، به جانی از مَلَک(۲۸)تا روی هم بر زمین، هم بر فلکتا به ظاهر مِثْلُکُمْ باشد بشربا دل یُوحَی إلَیْهِ دیدهور**همینطور آن بصیر و روشن بینی که به او وحی می شود، بر حسب ظاهر مانند همه شما آدمیان، آدمی بوده است.قالب خاکی فتاده بر زمینروحِ او گردان برآن چرخِ بَرینما همه مرغابیانیم ای غلامبحر میداند زبانِ ما تمامپس سلیمان، بحر آمد، ما چو طَیر(۲۹)در سلیمان تا ابد داریم سَیربا سلیمان، پای در دریا بنهتا چو داود آب سازد صد زرهآن سلیمان، پیش جمله حاضرستلیک غیرت چشمبند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکیّ و فضولاو به پیش ما و ما از وی مَلول(۳۰)** قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Kahf(#18), Ayeh #110قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ...ای پیامبر بگو من نیز بشری مانند شما هستم که به من وحی می شود…مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3196تا کنی مر غیر را حَبر(۳۱) و سَنی(۳۲)خویش را بدخو و خالی میکنیمتّصل چون شد دلت با آن عَدَن(۳۳)هین بگو، مَهراس(۳۴) از خالی شدنامرِ قُل زین آمدش، کای راستینکم نخواهد شد، بگو دریاست ایناَنْصِتُوا(۳۵) یعنی که آبت را به لاغ(۳۶)هین تلف کم کن، که لبخشک ست باغمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۹۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1398, Divan e Shamsفربه و پر بادِ توام، مست و خوش و شادِ توامبنده و آزادِ توام، بنده شیطان نشوممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه بر آمد روز، بَرجه، کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریش دارد بَلاغ(۳۷)حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۷۱ Hafez Poem(Qazal)# 371, Divan e Ashaarدر خرمن صد زاهدِ عاقل زند آتشاین داغ که ما بر دلِ دیوانه نهادیمقانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظیا رب چه گدا همّت و بیگانه نهادیممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۳۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 731تا نگشتند اخترانِ ما نهاندانکه پنهان است خورشیدِ جهان(۱) رِزق: روزی(۲) اِدرار: حقوق، ماهیانه، وظیفه(۳) شِکَربوره: نوعی شیرینی که اکنون قُطاب گویند(۴) ناهار: کسی که چیزی نخورده باشد، گرسنه(۵) ریاضَت: رنج، محنت، رنج کشیدن(۶) خایِف: ترسنده، ترسان(۷) رِباط: خانه، سرا(۸) سِماط: بساط، سفره، خوان(۹) آتشزن: آتشزننده(۱۰) زوتر: زودتر(۱۱) غلطی: غلط انداز(۱۲) مُواسا: آسایش، راحتی(۱۳) مُقاسا: تحمل رنج(۱۴) رایَت: بیرق، پرچم، علم(۱۵) آب خُضَر: آب حیات، آب حیوان(۱۶) لوت: غذا(۱۷) طاغوت: سرکش، متجاوز، هر معبودی جز خدا(۱۸) دون: پست(۱۹) جَرّ و مَد: جزر و مد(۲۰) صِحاف: جمع صحیفه، دفترها، کتاب ها(۲۱) بُروج: برج ها(۲۲) اَنجُم: ستارگان، اختران، جمع نَجم(۲۳) نفتانداز: کسی که آتش می بارد(۲۴) وَلیُّ الاَقرَب: نزدیک ترین دوست(۲۵) کَرَّمنا: گرامی داشتیم(۲۶) مُکَرَّم: گرامی و ارجمند(۲۷) بَر: خشکی(۲۸) مَلَک: فرشته(۲۹) طَیر: پرنده(۳۰) مَلول: افسرده، اندوهگین(۳۱) حَبر: دانشمند، دانا(۳۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۳۳) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت(۳۴) مَهراس: نترس(۳۵) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۳۶) لاغ: هزل، شوخی، بیهوده(۳۷) بَلاغ: دلالت، برهان و دلیل
view more