این کتاب داستانِ زندگی نویسندهای است که برای گذران زندگی در روزنامهی کشتیرانی مشغول به کار است. او همیشه رویای نویسندگی در سر دارد. وی رمانی مینویسد که کمابیش مورداستقبال قرار میگیرد؛ سپس تصمیم میگیرد رمان را تبدیل به نمایشنامه کند. یک کارگردان حاضر میشود آن را اجرا کند و این شروعِ دردسرهای مقصودف است.
میخائیل بولگاکف نویسنده و نمایشنامهنویس مشهور روسی است. پدر او دانشیارِ دانشگاه و مادرش معلم دبیرستان بود. مادر او پس از تولد میخائیل، کار را کنار گذاشت و تمام وقت خود را صرف تربیت فرزندش کرد.
میخائیل بولگاکف از سال ۱۹۰۹، بهمدت هفت سال، در دانشکدهی پزشکی تحصیل کرد و همزمان با تحصیل، به نوشتن داستان و نمایشنامه مشغول بود.
بولگاکف سه بار ازدواج کرد. او در سال ۱۹۱۰ با «تاتیانا نیکلایونا لاپا» که دورهی دبیرستان را میگذراند، آشنا شد و این آشنایی در سال ۱۹۱۳ به ازدواجشان انجامید و در سال ۱۹۲۴ به شکست منتهی شد. او در همین سال با «لوبوف بلوزسکی» ازدواج کرد. این ازدواج هم در سال ۱۹۳۲ به جدایی انجامید و کمی بعد با «یلنا شیلوفسکی» ازدواج کرد. میگویند «یلنا شیلوفسکی» منبع الهام شخصیت مارگارتا در رمان «مرشد و مارگاریتا» بود.
بولگاکف سرانجام در دهم مارس ۱۹۴۰، براثر نوعی بیماری کبدی موروثی، درگذشت و پیکر او را در گورستان نووودویچی مسکو به خاک سپردند.
آثار بولگاکف که به زبان فارسی ترجمه شده، عبارتاند از: «مرشد و مارگاریتا»، «دل سگ»، «برف سیاه»، «مرفین» و «تخممرغهای شوم».
Create your
podcast in
minutes
It is Free