رنه کارل ویلهلم ماریا ریلکه (۴ دسامبر ۱۸۷۵ – ۲۹ دسامبر ۱۹۲۶) شاعر و رماننویس چک - اتریشی بود. او در شهر پراگ چشم به جهان گشود و دوران کودکی چندان شاد و خوشحالی نداشت. پدر و مادر ریلکه در سال ۱۸۸۴ از هم جدا شدند و او را وادار به ورود به دانشگاه نظامی کردند. ریلکه سالهای ۱۸۸۶ تا ۱۸۹۱ را در این دانشگاه گذراند و بهعلت بیماری آنجا را ترک کرد. او پس از چهار سال تلاش برای گذراندن امتحان ورودی دانشگاه، سرانجام موفق به این کار شد و در پراگ و مونیخ به تحصیل ادبیات، تاریخ و فلسفه مشغول گشت. آثار بهجامانده از او شامل یک رمان، چندین مجموعه شعر و برخی مکاتبات است که در آنها دربارهی عصر بیباوری، انزوا و اضطرابهای شدید سخن گفتهاست. رنه ماریا ریلکه، بهعلت سرطان خون، در سوئیس درگذشت.
ریلکه در زمانی که در سواحل شرقی ایتالیا مشغول خلق «مرثیههای دوئینو» بود، با حالتی از سودازدگی و همچنین افسردگی دستوپنجه نرم میکرد. با وجود این سختیها، ریلکه به مسیر خود ادامه داد و دورههایی طولانی از تنهایی و انزوا را در سراسر زندگی بهعنوان ابزاری ضروری برای خلق آثار هنری در آغوش کشید و آثاری ماندگار را، هم به نظم و هم به نثر، خلق کرد.
ریلکه تنها فرزند پدر و مادرش بود؛ البته او خواهری نیز داشت که یک هفته پس از تولد از دنیا رفت. این اتفاق آسیب روحی شدیدی را به مادرش زد؛ بهطوری که او مثل یک دختر با ریلکه رفتار و لباسهای دخترانه به تن او میکرد. علاوهبراین، مادر ریلکه بههیچوجه از ازدواج خود راضی نبود، چراکه احساس میکرد با مردی پایینتر از طبقهی اجتماعی خودش ازدواج کردهاست.
ریلکه در سال ۱۸۸۶ و در حدود ۱۰سالگی، به اصرار پدر به مدرسهی نظامی رفت، اما نتوانست در آنجا ماندگار شود و پس از تحمل پنج سال پر از سختی و آسیب، از ادامهی این مسیر انصراف داد. او سپس در یک مدرسهی آلمانی حضور یافت، اما یک سال بعد از آنجا اخراج شد.
ریلکه در بیستسالگی، در دانشگاه «چارلز» واقع در شهر «پراگ»، به تحصیل در رشتههای ادبیات، تاریخ هنر و فلسفه پرداخت.
او پس از پایان دانشگاه مطمئن شده بود که میخواهد مسیر حرفهای خود را به خلق آثار ادبی اختصاص دهد. در همین زمان بود که او اولین کتاب شعر خود را با نام «زندگی و ترانهها» در سال ۱۸۹۵ منتشر کرد. ریلکه سپس دو کتاب دیگر نیز به انتشار رساند که از نظر بینشها و ایدهها، تفاوتهای زیادی با آثار متأخر او داشت.
اثری که نام ریلکه را بر سر زبانها انداخت، رمانی به نام «دفترهای مالده لائوریس بریگه» بود که در سال ۱۹۱۰ به چاپ رسید. او در این رمان به سختیها و مشکلاتش در زمان سکونت خود در پاریس اشاره کردهاست. او همچنین در نامهنگاریهای خود، از مسائل تأثیرگذار بر جامعه همچون اضطراب و تنهایی سخن میگفت. منتقدان ادبی ریلکه را بهخاطر خلق اینگونه از آثار ادبی، پیوندی میان نویسندگان سنتگرا و مدرنیست در نظر گرفتهاند.
ریلکه در سال ۱۸۹۷ و در ۲۲سالگی، عاشق زنی ۳۶ ساله به نام «لو آندریاس سلومی» شد که دختر یک ژنرال روس و زنی آلمانی بود. سلومی تأثیر زیادی در زندگی ریلکه داشت و او را به سفرهای زیادی به روسیه برد. به پیشنهاد این زن، ریلکه نام خود را از «رنه» به «راینر» تغییر داد؛ چراکه به نظر سلومی، این اسم آلمانیتر بهنظر میرسید. رابطهی عاشقانهی این دو در سال ۱۹۰۰ به پایان رسید؛ اما آنها تا زمان مرگ ریلکه، در سال ۱۹۲۶، با هم در ارتباط ماندند. ریلکه بعدها با زنی به نام «بالادین کلوسُوسکا» آشنا شد و رابطهی آنها تا زمان مرگ ریلکه پابرجا ماند.
ریلکه درطول سفرهای متعدد خود به روسیه، تحتتأثیر فرهنگ روس و بوهمیایی قرار گرفت. این تأثیرگذاری و الهامبخشی تا حدی عمیق بود که ریلکه بعدها اذعان کرد شروع حقیقی آثار جدی او درواقع در همین سفرها رقم خوردهاست. فرهنگ روسیه باعث تقویت نگرشهای عرفانی، معنوی و بشردوستانهی ریلکه شد.
ریلکه در سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۹ احساسی ماندگار از نبودِ خلاقیت را تجربه کرد و به همین خاطر، به سفرهایی در سراسر آفریقای شمالی و اروپا رفت تا منبع الهامی جدید برای خود پیدا کند، اما این سفرها اوضاع را بهتر نکردند. ریلکه در یکی از همین سفرها شروع به نوشتن کتاب «مرثیههای دوئینو» کرد، اما مدتها بعد آن را به پایان رساند.
ریلکه در دومین سفر خود به آلمان، در شهر «وُرپسوِدِه» اقامت گزید؛ شهری که بهخاطر جامعهی هنری درهمتنیدهی خود شهرت داشت. در همین شهر بود که ریلکه نوشتن اشعار را از سر گرفت و تعدادی از آثار کمترشناختهشدهاش را به چاپ رساند.
ریلکه در سال ۱۹۰۱ با مجسمهسازی جوان به نام «کلارا وستهاف» ازدواج کرد که مدتی در کنار هنرمند مشهور فرانسوی «آگوست رودن» تحصیل کرده بود. ریلکه و «وستهاف» در دسامبر همان سال صاحب یک دختر شدند، اما طولی نکشید که آنها تصمیم گرفتند به شکل دوستانه از هم جدا شوند تا هریک به مسیر حرفهای خودش برسد. ریلکه مدتی بعد بهعنوان دستیار و منشی آگوست رودن مشغول به کار شد. ریلکه به مجسمههای رودن بسیار علاقهمند بود، چراکه به عقیدهی او این آثار بهخوبی ویژگیهای «مدرنیسم» و «رئالیسم» را آشکار میکردند.
ریلکه عقاید سوسیالیستی داشت و از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ حمایت میکرد. البته او با گذر زمان، کمتر و کمتر از عقاید سیاسی خود سخن به میان آورد. بهعلت جنگ جهانی اول، مردان جوان باید به ارتش میپیوستند. ریلکه اما هیچ علاقهای به نظامیگری نداشت و در اردوگاه ارتش نیز دوران بسیار سختی را میگذراند. او بهواسطهی دوستان پرنفوذش، موفق شد شش ماه بعد، از خدمت معاف شود و به مونیخ بازگردد.
راینر ماریا ریلکه بهخاطر حساسیتهای شاعرانه و شخصیت شکنندهی خود، تقریباً در سراسر زندگی از نظر روانشناختی با مشکلاتی جدی روبهرو بود. او برخلاف نویسندهی معاصر خود، «فرانتس کافکا»، نمیتوانست روتین سفت و سخت کاری خود را حفظ کند و هیچوقت نیز نتوانست زندگی حرفهای و زندگی شخصی خود را به تعادل برساند. او برای سالها به خلق آثار هنری در نقاط مختلف اروپا، بهخصوص سوئیس، ادامه داد و درنهایت بهعلت ابتلا به سرطان خون در ۲۹ دسامبر سال ۱۹۲۶ چشم از جهان فرو بست.
Create your
podcast in
minutes
It is Free