برنامه شماره ۹۷۵ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
تاریخ اجرا: ۲۲ اوت ۲۰۲۳ - ۱ شهریور ۱۴۰۲
برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۵ بر روی این لینک کلیک کنید.
برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید (به زودی آماده خواهد شد).
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۵ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۵ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ(۱) قُدس(۲) را عشقت فزوده بالهادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حالهادر «لااُحِبُّ الآفِلین(۳)»، پاکی ز صورتها یقین*در دیدههایِ غیببین، هر دَم ز تو تِمثالها(۴)افلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماهها و سالهاکوه از غمت بشکافته، وآن غم به دل دَرتافتهیک قطره خونی(۵) یافته از فَضلت این اِفضالها(۶)ای سروران را تو سند(۷)، بشمار ما را زان عدددانی، سران را هم بُوَد اندر تَبَع(۸) دنبالهاسازی ز خاکی سیّدی(۹)، بر وی فرشته حاسِدی(۱۰)با نقدِ تو جان، کاسِدی(۱۱)، پامال گشته مالهاآن کو تو باشی بالِ او، ای رفعت(۱۲) و اِجلالِ(۱۳) اوآن کو چنین شد حالِ او، بر روی دارد خالهاگیرم که خارَم، خارِ بَد، خار از پیِ گُل میزِهد(۱۴)صَرّافِ زر هم مینهد جو بر سرِ مِثقالها(۱۵)فکری بُدهست افعالها، خاکی بُدهست این مالهاقالی بُدهست این حالها، حالی بُدهست این قالهاآغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزلهعشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزالها(۱۶)توقیعِ(۱۷) شمس آمد شَفَق، طُغرایِ(۱۸) دولت عشقِ حقفالِ وصال آرد سَبَق(۱۹)، کان عشق زد این فالهااز «رَحْمَةً لِلْعالَـمین(۲۰)» اقبالِ درویشان ببین**چون مَه منوَّر خرقهها، چون گل معطَّر شالهاعشق امرِ کل، ما رُقعهای(۲۱)، او قُلزم(۲۲) و، ما جُرعهایاو صد دلیل آورده و، ما کرده استدلالهااز عشق گردون مُؤتَلِف(۲۳)، بیعشق اختر مُنْخَسِف(۲۴)از عشق گشته دال(۲۵) الف(۲۶)، بیعشق الف چون دالهاآبِ حیات آمد سَخُن، کآید ز علمِ «مِنْ لَدُن»(۲۷)***جان را ازو خالی مَکُن، تا بر دهد اعمالهابر اهلِ معنی شد سخن، اِجمالها(۲۸)، تفصیلهابر اهلِ صورت شد سخن، تفصیلها، اِجمالهاگر شعرها گفتند پُر، پُر بِهْ بُوَد دریا ز دُرکز ذوقِ شعر، آخِر شتر خوش میکَشَد(۲۹) تَرحالها(۳۰)* قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»** قرآن کریم، سورهٔ انبیا (۲۱)، آیهٔ ۱۰۷Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #107«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»«و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.»*** قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۶۵Quran, Al-Kahf(#18), Line #65«فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»«در آنجا بندهاى از بندگان ما را كه رحمت خويش بر او ارزانى داشته بوديم و خود بدو دانش آموخته بوديم، بيافتند.»(۱) طایر: پرواز کننده، پرنده(۲) قُدس: پاکی، نامِ جبرئیل(ع)، آستانِ الهی. طایرانِ قدس: فرشتگان، کنایه از انسانهای به حضور رسیده.(۳) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروبکنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام (۶).(۴) تِمثال: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق(۵) قطره خون: اشاره به نطفهٔ انسان است.(۶) اِفضال: بخشیدن، بخشش، افزون آمدن(۷) سند: تکیهگاه(۸) تَبَع: دنباله، آنچه در پی میآید.(۹) سیّد: اشاره به حضرت آدم(ع) و انسان است.(۱۰) حاسِد: حسد بَرَنده(۱۱) کاسِد: بیرونق(۱۲) رفعت: بلندمرتبگی(۱۳) اِجلال: بزرگواری(۱۴) میزِهد: زاده میشود، میروید. زِهیدن: زادن(۱۵) مِثقال: واحدِ وزن(۱۶) زِلزال: زلزله(۱۷) توقیع: مهر با امضای پادشاهان، مجازاً فرمان(۱۸) طُغرا: نام و القاب پادشاه که به نوعی خط تزیینی نوشته شود، مجازاً فرمان، منشور.(۱۹) سَبَق: سبقت گرفتن، پیشی جستن(۲۰) رَحْمَةً لِلْعالَـمین: بخشایشی برای جهانیان، منظور حضرت رسول اکرم است. اشاره به آیهٔ ۱۰۷، سورهٔ انبیا(۲۱).(۲۱) رُقعه: صفحه، نامۀ کوچک(۲۲) قُلزم: دریا(۲۳) مُؤتَلِف: الفت یافته، هماهنگ(۲۴) مُنْخَسِف: گرفته، در خسوف، تیره و تاریک(۲۵) دال: خمیده مانند شکلِ حرفِ دال(۲۶) الف: راست مانند شکلِ حرفِ الف(۲۷) مِنْ لَدُن: از جانبِ پروردگار، علمِ مِنْ لَدُن: علمِ الهی و لدّنی که خداوند به بندگان خاص، از راه باطن تعلیم میدهد. اشاره به آیهٔ ۶۵، سورهٔ کهف(۱۸).(۲۸) اِجمال: خلاصه(۲۹) میکَشَد: تحمّل میکند(۳۰) تَرحال: کوچیدن، بار بستن. شتر به آواز حسّاس است، شتربانان برای آنکه شتران سریعتر راه بروند، آوازی میخوانند که آن را حُدیٰ میگویند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ قُدس را عشقت فزوده بالهادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حالهادر لااُحِبُّ الآفِلین، پاکی ز صورتها یقیندر دیدههایِ غیببین، هر دَم ز تو تِمثالهاافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماهها و سالهامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۳۱) عاریّتی استامر را طاق و طُرُم ماهیّتی استاز پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عزِّ ده روزهٔ خُدوک(۳۲)گَردنِ خود کردهاند از غم، چو دوک(۳۱) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۲) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2139حلقهٔ کوران به چه کار اندرید؟ دیدهبان را در میانه آوریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۳۳)تا قلاووزت(۳۴) نجنبد تو مَجُنب(۳۳) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) قلاووز: پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #583سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1660آن هنرهایِ دقیق و قال و قیل قومِ فرعوناند، اجل چون آبِ نیل رونق و طاق و طُرُنب(۳۵) و سِحرشان گرچه خلقان را کشَد گردنکشانسِحرهای ساحران دان جمله را مرگ، چوبی دان که آن گشت اژدهاجادویها را همه یک لقمه کرد یک جهان پُر شب بُد، آن را صبح خَورد(۳۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2949, Divan e Shamsهستی ز غِیب رُسته، بر غیب پرده بستهو آن غیب همچو آتش، در پردههایِ دودیدود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابشبگذر ز دودِ هستی، کز دود نیست سودیاز دود گر گذشتی، جان عینِ نور گشتیجان شمع و تَن چو طشتی، جان آب، تَن چو رودیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث «حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.» حدیث«احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»«بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشقست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق میشود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۳۶) عشق این باشد بگو(۳۶) مقتضا: لازمه، اقتضاشده------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4064زآن عَوانِ(۳۷) مُقتَضی(۳۸) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راه(۳۷) عَوان: داروغه، مأمور(۳۸) مُقتَضی: اقتضا کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1411هر که را بینی یکی جامه دُرُستدان که او آن را به صبر و کسب جُستهرکه را دیدی برهنه و بینواهست بر بیصبریِ او آن گواهرکه مُسْتَوْحِش(۳۹) بود پُر غصّه جانکرده باشد با دَغایی(۴۰) اِقتران(۴۱)صبر اگر کردی و اِلفِ(۴۲) با وفااز فراق او نخوردی این قَفا(۴۳)خُوی با حق ساختی، چون انگبینبا لَبَن(۴۴) که لا اُحِبُّ الْافِلین(۴۵)«بلکه با حضرت حق الفت میکرد، چنانکه شیر و عسل در هم آمیزد. و میگفت: «من معبودهای آفل را دوست نمیدارم.»لاجَرم تنها نماندی همچنانکآتشی مانده به راه از کاروانچون ز بیصبری قرینِ غیر شددر فِراقش پُرغم و بیخیر شدصحبتت چون هست زَرِّ دَهدَهی(۴۶)پیشِ خایِن چون امانت مینهی؟خوی با او کُن کامانتهایِ توایمن آید از اُفول و از عُتُو(۴۷)خوی با او کن که خُو را آفرید خویهای انبیا را پَرورید(۳۹) مُسْتَوْحِش: بيمناک(۴۰) دَغا: مكار، حيله گر(۴۱) اِقتران: همنشین شدن، قرین شدن(۴۲) اِلف: دوست(۴۳) قفا: پسگردنی(۴۴) لَبَن: شیر(۴۵) لا اُحِبُّ الْافِلین: فروشوندگان را دوست ندارم.(۴۶) زَرِ دَهدَهی: طلای ناب(۴۷) عُتُو: تعدّی، تجاوز------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3395گوشِ حسِّ تو به حرف ار درخور استدان که گوشِ غیبگیرِ(۴۸) تو کَر است(۴۸) غیبگیر: گیرندهٔ پیامهای غیبی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #783به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن(۴۹) خلق را در افتادن به آتشیک زنی با طفل آورد آن جُهود پیشِ آن بُت، و آتش اندر شعله بودطفل ازو بِسْتَد(۵۰) در آتش در فکند زن بترسید و دل از ایمان بکندخواست تا او سَجده آرد پیشِ بُت بانگ زد آن طفل کِانّی لَمْ اَمُتْهمینکه زن خواست که بر آن بُت سجده آورد، کودک فریاد زد: براستی که من نمردهام.اندر آ ای مادر! اینجا من خوشم گر چه در صورت، میانِ آتشمچشمْبند است آتش از بهرِ حجاب رحمت است این سر برآورده ز جَیْب(۵۱)اندر آ مادر ببین بُرهانِ حق تا ببینی عشرتِ(۵۲) خاصانِ حقاندر آ و آب بین آتشْمثال از جهانی کآتش است آبش مثالاندر آ اسرارِ ابراهیم بین کو در آتش یافت سَرْو و یاسمین مرگ میدیدم گَهِ زادن ز تو سخت خوفم بود افتادن ز توچون بزادم، رَسْتَم از زندانِ تنگ در جهانی خوشْهوایِ خوبرنگمن جهان را چون رَحِم دیدم کنون چون در این آتش بدیدم این سکوناندرین آتش بدیدم عالَمی ذرّه ذرّه اندر او عیسیدَمی(۵۳)نک، جهانِ نیستشکلِ هستْذات و آن جهانِ هستشکلِ بیثَباتاندر آ مادر به حقِّ مادری بین که این آذر(۵۴) ندارد آذریاندر آ مادر، که اقبال(۵۵) آمدهست اندر آ مادر، مَدِه دولت(۵۶) ز دستقدرتِ آن سگ بدیدی، اندر آ تا ببینی قدرتِ لطفِ خدامن ز رحمت، میکشانم پایِ تو کز طَرَب خود نیستم پَروایِ تو(۵۷)اندر آ و دیگران را هم بخوان کاندر آتش شاه بنهادهست خوان(۵۸)اندر آیید ای مسلمانان همه غیرِ این عَذْبی عذاب است آن همهقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #132«وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.»«ابراهيم به فرزندان خود وصيّت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند. و يعقوب به فرزندان خود گفت: اى فرزندان من، خدا براى شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بى آنكه بدان گردن نهاده باشيد.»اندر آیید ای همه! پروانهوار اندرین بهره که دارد صد بهاربانگ میزد در میانِ آن گُروه پُر همی شد جانِ خَلْقان(۵۹) از شُکوهخَلْق، خود را بعد از آن بیخویشتن میفکندند اندر آتش مَرد و زنبیموکَّل(۶۰) بیکشِش(۶۱) از عشقِ دوست زآنکه شیرین کردنِ هر تلخ ازوستتا چنان شد کآن عوانان(۶۲) خلق را منع میکردند کآتش در میاآن یهودی، شد سِیَهِرو و خَجِل شد پشیمان، زین سبب بیماردلکاندر ایمان، خلق عاشقتر شدند در فنایِ جسم، صادقتر شدندمکرِ شیطان هم در او پیچید، شُکر دیو هم خود را سِیَهرُو دید، شُکرقرآن کریم، سورهٔ فاطر (۳۵)، آیهٔ ۴۳Quran, Al-Faatir(#35), Line #43«… وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ …» «… و اين نيرنگهاى بد جز نيرنگبازان را در بر نگيرد…» آنچه میمالید در رویِ کَسان جمع شد در چهرهٔ آن ناکس(۶۳)، آن آنکه میدرید جامهٔ خلق چُست(۶۴)شد دریده آن او ایشان درستقرآن کریم، سورهٔ مؤمنون (۲۳)، آیهٔ ۹۲Quran, Al-Muminoon(#23), Line #92«عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ»«داناى نهان و آشكارا، از هر چه شريك او مىسازند برتر است.»قرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۶Quran, As-Sajdah(#32), Line #6«ذَٰلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»«اوست كه داناى نهان و آشكار است. پيروزمند و مهربان است.»(۴۹) تحریض کردن: برانگیختن(۵۰) بِسْتَد: گرفت، از مصدر سِتَدَن(۵۱) جَیْب: گریبان، یقه(۵۲) عشرت: کامرانی، خوشگذرانی(۵۳) عیسیدَم: صفت مرکّب است. یعنی کسیکه مانند حضرت عیسی دم و نَفَسی پاک و معجزهگر دارد و مُردگان و یا مردهسیرتان را به حیات طیّبه زنده میکند.(۵۴) آذر: آتش(۵۵) اقبال: نیکبختی و سعادت(۵۶) دولت: گردش نیکی، پیروزی و مال و غنیمت(۵۷) پَروا داشتن: در اندیشهٔ کاری بودن، التفات(۵۸) خوان: سفرهٔ غذا(۵۹) خَلْقان: مردمان(۶۰) موکَّل: مأمور اجرای حکم دیوانی(۶۱) کشش: کشیدن(۶۲) عوان: داروغه(۶۳) ناکس: بیقدر، حقیر و بیلیاقت، فرومایه، بدسرشت(۶۴) چُست: چالاک------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۵)(۶۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۶)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۶۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۶۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۶۷) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۶۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۶۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶۹) و سَنی(۷۰)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۶۹) حَبر: دانشمند، دانا(۷۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماهها و سالهاقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۶۹Quran, Az-Sumar(#39), Line #69«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا… .»«و زمين به نور پروردگارش روشن شود… .»قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۳۵Quran, An-Noor(#24), Line #35«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ … .»«خدا نور آسمانها و زمين است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsکوه از غمت بشکافته، وآن غم به دل دَرتافتهیک قطره خونی یافته از فَضلت این اِفضالهامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #25جسمِ خاک از عشق بر افلاک شدکوه در رقص آمد و چالاک شدعشق، جانِ طور آمد، عاشقا!طور، مست و خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا(۷۱)قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ.»«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»با لبِ دمساز خود گر جُفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی(۷۱) خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا: موسی بیهوش افتاد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsسازی ز خاکی سیّدی، بر وی فرشته حاسِدیبا نقدِ تو جان، کاسِدی، پامال گشته مالهاقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #34«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.»«و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس، كه سر باز زد و برترى جست. و او از كافران بود.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نَفْس و شیطان، هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمتهاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsآغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزلهعشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزالهامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2012گر نبودی عشق، هستی کی بُدی؟کی زدی نان بر تو و کی تو شدی؟نان تو شد از چه؟ ز عشق و اشتهاورنه نان را کی بُدی تا جان رَهی؟عشق، نانِ مرده را می جان کندجان که فانی بود، جاویدان کندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #364کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةفَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهْدیَّةمن گنجینهٔ رحمت و مهربانیِ پنهان بودم. پس امّتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3028بهرِ اظهارَست این خلقِ جهانتا نمانَد گنجِ حکمتها نهانکُنْتُ کَنزاً گفت مَخْفِیّاً شنوجوهرِ خود گُم مکن، اظهار شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2862گنجِ مخفی بُد ز پُرّی چاک کردخاک را تابانتر از افلاک کردگنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کردخاک را سلطانِ اَطلَسپوش کردحدیث«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَأحبَبْتُ أَن أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَیْ أُعرَف.»«گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، مخلوق را آفریدم که شناخته شوم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsاز عشق گردون مُؤتَلِف، بیعشق اختر مُنْخَسِفاز عشق گشته دال الف، بیعشق الف چون دالهامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3727آفرین بر عشقِ کلِّ اوستاد صد هزاران ذرّه را داد اتّحادهمچو خاکِ مُفْترِق(۷۲) در ره گذر یک سبوشان کرد دستِ کوزهگرکه اتّحادِ جسمهایِ آب و طین(۷۳) هست ناقص، جان نمیماند بدین(۷۲) مُفْترِق: جداشونده، پراکنده، جدا(۷۳) طین: گِل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsآبِ حیات آمد سَخُن، کآید ز علمِ «مِنْ لَدُن»جان را ازو خالی مَکُن، تا بر دهد اعمالهامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4668منطقی(۷۴) کز وحی نَبْوَد، از هواست همچو خاکی در هوا و در هَباست(۷۵)گر نماید خواجه را این دَم غلطز اوّلِ وَالنَّجْم برخوان چند خطتا که مٰا یَنْطِق محمّد عَنْ هَویٰ اِن هُوَ اِلّٰا بِوَحْیٍ اِحْتَویٰتا برسی به آیهای که میگوید محّمد(ص) از روی هوای نفس و خواهش دل سخن نمیگوید. هرچه او گوید چیزی جز وحی الهی نیست.قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیات ۱ تا ۴Quran, An-Najm(#53), Line #1-4«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ. مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ. وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ.»«قسم به آن ستاره چون پنهان شد، كه يار شما نه گمراه شده و نه به راه كج رفته است. و سخن از روى هوى نمى
view more