تا سال 1950 میلادی، اغلب فقط فردی را که دارای نشانه بیماری بود،درمان می کردند.بیمار همان فرد الکلی ،افسرده،کسی که در صدد طلاق است یا فردی که کودک خود را شکنجه می داد بود.الگوی ارتباطی عجیب و تکراری،که بعدا به نظریه سیستم های خانواده ربط داده شد اولین بار در بیمارستان روانپزشکی مورد توجه قرار گرفتند.در خانواده های دارای عضو اسکیزوفرنی هنگامی که فرد مبتلا به اسکیزوفرنی ،بهبود می یافت و به سیستم خانواده بر می گشت فرد دیگری از خانواده بیمار می شد علاوه بر این به طور کلی ملاحظه شد که خانواده به شدت در مقابل تغییر ایستادگی می کند،حتی اگذر تغییر مورد نظر بهبود یکی از اعضای دوست داشتنی آن باشد.دان جکسون با اشاره به مقاومت سرسختانه در مقابل تغییر در خانواده هایی که با آن ها کار می کرد اصطلاح "هم ایستایی خانواده" را ابداع کرد. او پی برد که چگونههم ایستایی خانواده اعضای آن را به مقاومت در مقابل تغییر ترغیب می کند،حتی اگر تغییر به معنای آ باشد که عضو بیمار خانواده بهبود یابد.
در سال 1965 جکسون برای تبیین الگوهای ارتباطی تکراری بین همسران در زندگی زناشویی،مفهوم "نقشها" را به کار گرفت.هر همسری خصوصیات رفتاری خاصی دارد که نقش خاص او را به عنوان دنبال دنبال کننده،دوری گزین،فمراقبت گر،قربانی و غیره نشان می دهد.در دو دهه بعد تحقیقات نشان داند که رفتار یک فرد در خلا انجام نمی گیرد بلکه تحت تاثیر واکنش های دیگران قرار دارد. گریگوری بیتسون یکی از اولین درمانگران سیستمی بود که"علیت حلقوی" را تعریف کرد.علیت حلقوی به این معناست که هر عملی تا اندازه ای تحت تاثیر یک عمل قبلی است و عمل بعدی را تا اندازه ای تحت تتاثیر قرار می دهد. سیستم زناشویی حلقه های چرخه ای محرک و پاسخ هستند که در آن رفتار هر فرد پاسخی به رفتار دیگران است و هر عملی همزمان یک عکس العمل نیز تلقی می شود.
Create your
podcast in
minutes
It is Free