«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۶۰
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان
آن (این) پيک نامور (نامهبر)، که رسيد از ديار دوست
و آورد حرزِ جان، ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشانِ جلال و جمال يار
خوش میکند حکايت عز و وقار دوست
(تا در طلب شود دل امیدوار دوست)
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زين نقد قلبِ خويش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سير سپهر و دور قمر را چه اختيار
در گردشند بر حسب اختيار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسيم صبح
زان خاک نيکبخت که شد رهگذار دوست
ماييم و آستانهی عشق و سر نياز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نيم شرمسار دوست
Create your
podcast in
minutes
It is Free