«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۷۷
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا، خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست
گفت ما را جلوهی معشوق در (بر) اين کار داشت
يار اگر ننشست با ما، نيست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی (گدایان) عار داشت
درنمیگيرد نياز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنينان بخت برخوردار داشت
خيز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيم
کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مريد راه عشقی فکر بدنامی مکن
شيخ صنعان خرقه رهن خانهی خمار داشت
وقت آن شيرينقلندر خوش که در اطوار سير
ذکر تسبيح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زير بام قصر آن حوریسرشت
شيوهی جنات تجری تحتها الانهار داشت
Create your
podcast in
minutes
It is Free