«««««میبهـا»»»»»
غزل نمره ۰۸۴
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان
ساقی بيار باده، که ماه صيام رفت
درده قدح، که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزيز رفت، بيا تا قضا کنيم
عمری که بیحضور صراحی و جام رفت
مستم کن آنچنان که ندانم ز بيخودی
در عرصهی خيال، که آمد کدام رفت
بر بوی آن که جرعهی جامت به ما رسد
در مصطبه، دعای تو هر صبح و شام رفت
دل را که مرده بود، حياتی به جان رسيد
تا بویی از نسيم میاش در مشام رفت
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
(شیخ از غرور خود به سلامت نبرد راه)
رند از ره نياز، به دارالسلام رفت
نقد دلی که بود مرا، صرف باده شد
قلب سياه بود، از آن در حرام رفت
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت
ديگر مکن نصيحت حافظ، که ره نيافت
گمگشتهای که بادهی نابش به کام رفت
Create your
podcast in
minutes
It is Free