الیزابت، زن بینوایی که در منطقهی فقیرنشین زندگی میکند، درست زمانی که شوهرش را در یک سانحه از دست داده، پسری به دنیا میآورد که اسمش را «آگوستوس» میگذارد. این زن فقیر همسایهای دارد بسیار مهربان که دیوار به دیوار اتاق الیزابت زندگی میکند. این مرد مرموز، بهعنوان پدرخواندهی آگوستوس در جشن تولد نوزاد شرکت میکند و پس از پایان مراسم از الیزابت میخواهد که شبهنگام، زمانی که موسیقی آرامبخشی از اتاقش پخش میشود، یک آرزو کند. الیزابت برای انتخاب آرزویش دچار سردرگمی میشود، اما سرانجام آرزو میکند که فرزندش محبوب همه باشد.
آگوستوس سالبهسال زیباتر و محبوبتر میشود و محبوبیتی جادویی پیدا میکند؛ طوری که هیچکس نمیتواند خطاها و ایرادها و رفتارهای بد او را ببیند. این مسئله باعث ناراحتی الیزابت میشود، ولی آگوستوس دربرابر اعتراضهای مادرش با خشم و عصبانیت برخورد می کند؛ تا اینکه تحمل مادر در برابر رفتارهای او به پایان میرسد.
آگوستوس، بهتدبیر پدرخواندهاش، به مدرسهای شبانهروزی در پاریس فرستاده میشود، اما مدرسه را نیمهکاره رها کرده و بهدنبال کلاهبرداری و کارهای ناروا میرود... .
Create your
podcast in
minutes
It is Free