برنامه صوتی شماره ۶۵۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶تاریخ اجرا: ۲۰ مارس ۲۰۱۷ ـ ۱ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۸۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 185, Divan e Shamsتنت زین جهان است و دل زان جهانهوا یارِ این و خدا یارِ آندلِ تو غریب و غمِ او غریبنیند از زمین و نه از آسماناگر یارِ جانی و یارِ خردرسیدی به یار و بِبُردی تو جانوگر یارِ جسمی و یارِ هواتو با این دو ماندی درین خاکدانمگر ناگهان آن عنایت رسدکه ای من غلامِ چنان ناگهانکه یک جذبِ حق(۱) بِه ز صد کوشش استنشانها چه باشد بَرِ بینشان؟نشان چون کف و بینشان بحر داننشان چون بیان، بینشان چون عیانز خورشید یک جو چو ظاهر شودبروبد ز گردون رَهِ کهکشان(۲)خمش کن خمش کن که در خامشی استهزاران زبان و هزاران بیانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3630بخش ۱۰۵ - روان شدنِ شهزادگان در مَمالِکِ پدر بعد از وداع کردنِ ایشان شاه را و اِعادَت کردنِ شاه، وقت وداع، وصیّت را عَزمِ ره کردند آن هر سه پسرسوی اَملاکِ(۳) پدر رسم سفردر طوافِ شهرها و قلعههاشاز پی تدبیرِ دیوان و مَعاش(۴)دستبوس شاه کردند و وداعپس بدیشان گفت آن شاه مُطاع(۵)هر کجاتان دل کشد، عازم شویدفِی اَمانِ الله(۶)، دَست افشان(۷) رویدغیر آن یک قلعه، نامش هُشرُباتنگ آرَد بر کُلَهداران(۸) قَباالله الله زآن دِزِ(۹) ذاتُ الصُّوَر(۱۰)دور باشید و بترسید از خطررو و پشتِ بُرجهاش و سقف و پستجمله تِمثال(۱۱) و نگار و صورت استهمچو آن حجرهٔ زلیخا پُر صُوَر(۱۲)تا کند یوسف به ناکامش(۱۳) نظرچونکه یوسف سوی او میننگریدخانه را پر نقش خود کرد آن مَکید(۱۴)تا به هر سو کِه نْگَرَد آن خوشعِذار(۱۵)روی او را بیند او بیاختیاربهر دیده روشنان، یزدانِ فردشش جهت را مَظهَرِ(۱۶) آیات کردتا به هر حیوان و نامی(۱۷) کِه نْگَرَنداز رِیاضِ(۱۸) حُسنِ رَبّانی(۱۹) چَرَندبهر این فرمود با آن اِسپَه(۲۰) اوحَیْثُ وَلَّیْتُمْ فَثَمَّ وَجْهُهُ*از اينرو خداوند خطاب به خيل مؤمنان فرمود: به هر طرف كه روی کنید همانجا ذات الهی است.از قَدَح(۲۱) گر در عطش آبی خوریددر درون آب، حق را ناظریدآنکه عاشق نیست، او در آب درصورت خود بیند ای صاحبْبَصَر(۲۲)صورت عاشق چو فانی شد در اوپس در آب اکنون که را بیند؟ بگوحُسنِ حق بینند اندر روی حُور(۲۳)همچو مَه در آب، از صُنعِ(۲۴) غَیور(۲۵)غیرتش بر عاشقی و صادقی ستغیرتش بر دیو و بر اُستور(۲۶) نیستدیو اگر عاشق شود، هم گوی بُردجبرئیلی گشت و، آن دیوی بِمُرداَسْلَمَ الشَّیْطانُ**، آنجا شد پدیدکه یزیدی شد ز فضلش بایزیداین سخن پایان ندارد، ای گروههین نگه دارید ز آن قلعه، وُجُوه(۲۷)هین مبادا که هَوَسْتان ره زندکه فُتید اندر شَقاوَت(۲۸) تا ابداز خطر پرهیز آمد مُفْتَرَض(۲۹)بشنوید از من حدیثِ بیغَرَضدر فَرَج جویی، خِرَد سَرْتیز(۳۰) بِهاز کمینگاه بلا، پرهیز بِهگر نمیگفت این سخن را آن پدرور نمیفرمود زآن قلعه حَذَر(۳۱)خود بدآن قلعه نمیشد خَیْلشان(۳۲)خود نمیافتاد آن سو میلشانکان نَبُد معروف، بس مَهجُور(۳۳) بوداز قِلاع(۳۴) و از مَناهِج(۳۵) دور بودچون بکرد آن منع، دلشان زآن مَقال(۳۶)در هوس افتاد و در کوی خیالرغبتی زین منع در دلْشان بِرُستکه بباید سِرِّ آن را باز جُستکیست کز ممنوع گردد مُمْتَنِع(۳۷)؟چونکه اَلْاِنسان حَریصٌ ما مُنِعكدام آدمی است که از امور ممنوعه خویشتن داری کند؟ در حالی که انسان از هر چیز منع شود نسبت به همان چیز حریص و آزمند گردد.نَهی، بر اهل تُقی(۳۸) تَبغیض(۳۹) شدنَهی، بر اهل هوا تَحریض(۴۰) شدپس ازین یُغْوی بِهِ قَوْماً کَثیرهم ازین یَهْدی بِهِ قلْباً خَبیرپس بواسطه نهی، گروه بسیاری از مردم گمراه می شوند. و نیز بواسطه همان نهی، دل آگاهان به هدایت می رسند.(اشاره به قسمتی از آیه ۲۶ سوره بقره)کی رَمَد از نی حَمامِ(۴۱) آشنا؟بَل رَمَد زان نی حَمامات هواپس بگفتندش که خدمت ها کنیمبر سَمِعْنا(۴۲) و اَطَعْناها(۴۳) تَنیمپس شاهزادگان به پادشاه گفتند: در خدمت و طاعت آماده ایم. و بر استماع و اطاعت امر پادشاه سخت اهتمام می ورزیم.رو نگردانیم از فرمان توکفر باشد غفلت از احسان تولیک اِستِثنا(۴۴) و تسبیح خداز اعتماد خود بُد از ایشان جداذکر اِستِثنا و حَزْمِ مُلْتَوی(۴۵)گفته شد در ابتدای مثنویصد کتاب ار هست، جز یک باب نیستصد جهت را قصد، جز محراب نیستاین طُرُق(۴۶) را، مَخْلَصَش(۴۷) یک خانه استاین هزاران سُنبل از یک دانه استگونه گونه خوردنی ها صد هزارجمله یک چیز است اندر اِعتِباراز یکی چون سیر گشتی تو تمامسرد شد اندر دلت پَنْجَه(۴۸) طَعامدر مَجاعَت(۴۹)، پس تو اَحْوَل(۵۰) دیدهایکه یکی را صد هزاران دیدهای*قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۵Quran, Sooreh Baghareh(#2), Ayeh #115(وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (۱۱۵.مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست** حدیثاَسْلَمَ شَیْطانی بِیَدیشیطانم به دست من تسلیم شدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۹۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1396هر که را هست از هوس ها جان پاکزود بیند حضرت و ایوان پاکچون محمد پاک شد زین نار(۵۱) و دودهر کجا رو کرد، وَجْهُ الله بودچون رفیقی وسوسهٔ بدخواه راکی بدانی ثَمَّ وَجْهُ اللَّه را؟هر که را باشد ز سینه فتحِ باب(۵۲) او ز هر شهری، ببیند آفتابحق پدید است از میان دیگرانهمچو ماه، اندر میان اَختَران(۵۳)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3641چونکه غیب و غایب و روپوش بهپس دهان بر بند، ما خاموش بهای برادر دست وادار از سَخُنخود خدا پیدا کند علم لَدُن(۵۴)بس بُود خورشید را، رویش گواهاَیُّ شَیْءٍ اَعْظُمُ الشّاهِد؟ اِلهروی خورشید گواه وجود خورشید است. کدام چیز بزرگترین گواه است؟ مسلماً خدا بزرگترین گواه است.قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Anaam(#6), Ayeh #19قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ …. بگو گواهی چه چیز از همه مهم تر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است.... مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 592ای عجب، حُسنی بُوَد جز عکس آن؟نیست تن را جنبشی از غیر جانآن تنی را که بُوَد در جان خَلَل(۵۵)خوش نگردد گر بگیری در عسلاین کسی داند که روزی زنده بوداز کف این جانِ جان، جامی ربودوآنکه چشم او ندیده ست آن رُخان(۵۶)پیش او، جانست این تَفِّ دُخان(۵۷) مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 298چون مَلَک(۵۸) تسبیح حق را کن غذاتا رهی همچون ملایک از اَذا(۵۹)جبرئیل ار سوی جیفه(۶۰) کم تَنَداو به قوّت کی ز کرکس کم زند؟حَبَّذا(۶۱) خوانی نهاده در جهانلیک از چشم خسیسان بس نهانگر جهان باغی پُر از نعمت شودقِسمِ(۶۲) موش و مار هم خاکی بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2505بت شکستی گیرم ابراهیمْوارکو بُتِ تن را فدی کردن به نار؟گر دلیلت هست، اندر فعل آرتیغ چوبین را بدآن کن ذوالفَقار(۶۳)آن دلیلی که ترا مانع شوداز عمل، آن نَقمَتِ(۶۴) صانع بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2498بر میانش خنجری دید آن لعینپس بگفتش: بر میانت چیست این؟گفت: آنکه با من ار یک بَدمَنِشبَد بیندیشد، بدرَّم اشکمشگفت لوطی: حمدِ ِلله را که منبد نیندیشیدهام با تو به فنچونکه مردی نیست، خنجرها چه سود؟چون نباشد دل، ندارد سود خوداز علی میراث داری ذوالفَقاربازوی شیر خدا هستت، بیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2511چون ز نامردی دل آکنده(۶۵) بودریش و سِبلَت(۶۶) موجب خنده بودتوبهای کن، اشک باران چون مَطَر(۶۷)ریش و سِبلَت را ز خنده باز خرداروی مردی بخور اندر عملتا شوی خورشیدِ گرم اندر حَمَل(۶۸) معده را بگذار و سوی دل خرامتا که بیپرده ز حق آید سلامیک دو گامی رو، تکلّف ساز خوشعشق گیرد گوش تو آنگاه کش(۱) جذبِ حق: اشاره است به: جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازِی عَمَلَ الثَّقَلَیْنِ: جذبه ای از جذبه های حق با عمل دنیا و آخرت برابری می کند.(۲) رَهِ کهکشان: راه کهکشان، راه شیری(۳) اَملاک: دارایی ها، اموال، جمع مُلک. (۴) مَعاش: زندگی، زندگانی(۵) مُطاع: آنکه مورد اطاعت باشد، آنکه از امر او اطاعت کنند(۶) فِی اَمانِ الله: در امان خدا(۷) دَست افشان: در حال دست زدن و رقصیدن، کنایه از شادمانی و شعف(۸) کُلَهدار: کلاه دار، پادشاه، شاهزاده، بزرگ(۹) دِز: دِژ، قلعه(۱۰) ذاتُ الصُّوَر: پر نقش و نگار(۱۱) تِمثال: صورت نقاشیشده، نقش، تصویر(۱۲) صُوَر: صورتها، جمع صورة(۱۳) به ناکام: ناخواسته، بی آنکه بخواهد(۱۴) مَکید: فریب، نیرنگ(۱۵) خوشعِذار: زیبا رخسار. عِذار به معنی رخساره است.(۱۶) مَظهَر: محل ظهور، جای آشکار شدن(۱۷) نامی: نموّ کننده، گیاه(۱۸) رِیاض: جمع روضه، باغ ها(۱۹) حُسنِ رَبّانی: جمال الهی(۲۰) اِسپَه: سپاه(۲۱) قَدَح: پیاله، کاسۀ بزرگ(۲۲) صاحبْبَصَر: بینا، بصیر(۲۳) حُور: زن زیبای بهشتی(۲۴) صُنع: آفرینش، آفریدن(۲۵) غَیور: غیرتمند، باغیرت(۲۶) اُستور: سُتور، حیوان بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۲۷) وُجُوه: صورت ها، روی ها، جمع وَجه(۲۸) شَقاوَت: بدبختی(۲۹) مُفْتَرَض: واجب گردیده، واجب، لازم(۳۰) سَرْتیز: هر آنچه که دارای نوکی تیز باشد و در اجسام فرو رود. کنایه از نافذ(۳۱) حَذَر: دوری، خویشتن داری(۳۲) خَیْل: رمه اسبان، در اینجا به معنی گروه و دسته (۳۳) مَهجُور: دور افتاده، متروک(۳۴) قِلاع: قلعه ها(۳۵) مَناهِج: راه های روشن، در اینجا مراد راههای طولانی است. جمع مَنْهَج(۳۶) مَقال: گفتگو، گفتار(۳۷) مُمْتَنِع: امتناعکننده، کسی که از امری یا کاری بازایستد و سرپیچی کند(۳۸) تُقی: پرهیزگاری(۳۹) تَبغیض: دشمنی ایجاد کردن میان دو کس، انگیختن بغض و نفرت(۴۰) تَحریض: برانگیختن(۴۱) حَمام: کبوتر، جمع: حَمائِم و حَمامات(۴۲) سَمِعْنا: شنیدیم(۴۳) اَطَعْنا: اطاعت کردیم(۴۴) اِستِثنا: در اینجا به معنی اِن شاءَ الله گفتن است.(۴۵) مُلْتَوی: به خود پیچنده، پیچ در پیچ شونده(۴۶) طُرُق: راه ها، جمع طریق(۴۷) مَخْلَص: محل خلاص و نجات، محل رهایی، راه خلاص، گریزگاه.(۴۸) پَنْجَه: پنجاه(۴۹) مَجاعَت: گرسنگی(۵۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۵۱) نار: آتش(۵۲) فتحِ باب: گشودن در(۵۳) اَختَران: ستارگان(۵۴) علم لَدُن: علمی که از طریق کشف و الهام حاصل آید و آنرا علم اعلی گویند.(۵۵) خَلَل: تباهی، فساد(۵۶) رُخان: تجلّیات الهی(۵۷) تَفِّ دُخان: سوزندگی حاصل از دردهای هم هویت شدگی، دردهای من ذهنی(۵۸) مَلَک: فرشته(۵۹) اَذا: همان اَذی' به معنی اذیّت و آزار است.(۶۰) جیفه: مُردار. جمع: اَجْیاف(۶۱) حَبَّذا: خوشا، چه نیکو، چه خوب(۶۲) قِسم: نصیب، قسمت، بهره(۶۳) ذوالفَقار: شمشیر(۶۴) نَقمَت: عذاب، رنج و سختی(۶۵) آکنده: پرکرده شده، انباشته(۶۶) سِبلَت: سبیل(۶۷) مَطَر: باران(۶۸) حَمَل: به معنی بره و گوسفند، اولین صورت فلکی منطقةالبروج برابر با فروردین
view more