برنامه صوتی شماره ۶۴۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۶ مارس ۲۰۱۷ ـ ۱۷ اسفندPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۵۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 951, Divan e Shamsهر آن نوی که رسد سویِ تو قَدید(۱) شودچو آبِ پاک که در تن رود، پلید شودز شیرِ دیو مَزیدی(۲)، مَزیدِ تو هم از اوستکه بایزید از این شیردان(۳) یزید شودمَرید(۴)* خواند خداوند دیوِ وسوسه راکه هر که خورد دمِ(۵) او چو او مرید شودچو مشرقست و چو مغرب مثالِ این دو جهانبدین قریب(۶) شود مرد، زان بعید(۷) شودهر آن دلی که بشورید و قی(۸) شدش آن شیرز شورش(۹) و قیِ آن شیر بوسعید شودهر آنکه صَدر(۱۰) رها کرد و خاکِ این در شدهزار قفلِ گران را دلش کلید شودتُرُش تُرُش تو به خسرو مگو که: شیرین کو؟پدید آید، چون خواجه ناپدید شودچو غوره رَست ز خامیِّ خویش، شد شیرینچو ماهِ روزه به پایان رسید، عید شودخموش، آینه منما تو در ولایتِ زنگ(۱۱)نما به قیصرِ رومش که تا مُرید شودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۵۱۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2510, Divan e Shamsمرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن خایی(۱۲)عجب، امسال ای عاشق بدان اِقبالگَه(۱۳) آیی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۰۲۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1020, Divan e Shamsای تو نگارِ خانگی، خانه درا از این سفرپسته لَعل(۱۴) برگشا تا نشود گران شِکَر* قرآن کریم، سوره حج(۲۲)، آیه ۳و۴Quran, Sooreh Haj(#22), Ayeh #3,4وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ (٣)و برخی از مردم اند که [همواره] بدون هیچ دانشی [بلکه از روی جهل و نادانی] درباره خدا [با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه] برخورد خصمانه و گفتگوی ستیزآمیز می کنند، و از هر شیطان سرکشی پیروی می نمایند.كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ (۴)بر آن شیطان، لازم و مقرّر شده است که هر کس که او را به سرپرستی و دوستی خود گیرد، حتماً او گمراهش می کند، و به آتش سوزنده راهنمایی اش می نماید.* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Nesaa(#4), Ayeh #117إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا (١١٧)مشرکان به جای خدا جز جماداتی را [که هیچ اثری ندارند، و همیشه محکوم تأثیر عوامل دیگرند] نمی پرستند، و در حقیقت جز شیطانِ سرکشِ گمراه را اطاعت نمی کنند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2724حُبُّکَ الْـاَشْیاءِ یُعْمِیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّوْدا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء، تو را كور و كر می کند، با من ستیزه مکن زیرا که نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث:حُبُّکَ الْـاَشْیاءِ یُعْمِی و یُصِمّعشق تو به اشیاء، تو را کور و کر می کند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2362کوری عشق ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن(۱۵)کورم از غیر خدا، بینا بدومقتضایِ(۱۶) عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3230پوزبندِ(۱۷) وسوسه عشق است و بسورنه کی وسواس را بسته ست کَسعاشقی شو، شاهدی، خوبی بجوصیدِ مرغابی همیکن جُو به جُوکی بری زآن آب کان آبت بَرَد؟کی کنی زآن فهم فهمت را خورد؟غیر این معقول ها، معقول هایابی اندر عشقِ با فَرّ(۱۸) و بهاغیر این عقل تو حق را عقل هاستکه بدان تدبیرِ اسبابِ سماست(۱۹)که بدین عقل آوری اَرزاق(۲۰) رازآن دگر مَفرَش(۲۱) کنی اَطباق(۲۲) راچون ببازی عقل در عشقِ صَمَد(۲۳)عَشْرُ اَمْثالَت**(۲۴) دهد یا هفتصدآن زنان چون عقل ها درباختندبر رواقِ(۲۵) عشقِ یوسف تاختندعقل شان یک دم سِتَد ساقیِّ عمرسیر گشتند از خرد، باقیِّ عمراصلِ صد یوسف جمال ذُوالْجَلال(۲۶)ای کم از زن شو فدای آن جمالعشق، بُرَّد بحث را ای جان و بسکو ز گفت و گو شود فریاد رسحیرتی آید ز عشق آن نُطق رازَهره(۲۷) نبود که کند او ماجراکه بترسد، گر جوابی وا دهدگوهری از لُنجِ(۲۸) او بیرون فتدلب ببندد سخت او از خیر و شرتا نباید کز دهان افتد گُهَرهمچنانکه گفت آن یارِ رسولچون نَبی بر خوانَدی بر ما فُصولآن رسولِ مُجتَبی(۲۹) وقت نثارخواستی از ما حضور و صد وقارآنچنانکه بر سرت مرغی بودکز فَواتَش(۳۰) جان تو لرزان شودپس نیاری هیچ جنبیدن ز جاتا نگیرد مرغِ خوبِ تو هوادَم نیاری زد، ببندی سُرفه راتا نباید که بِپَرَّد آن هماور کَسَت شیرین بگوید یا تُرُش(۳۱)بر لب انگشتی نهی، یعنی خَمُشحیرت آن مرغ است، خاموشت کندبر نهد سَردیگ(۳۲) و پر جوشت کند** قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۶۰Quran, Sooreh Anaam(#6), Ayeh #160مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا….هر که نیکی کند ده چندان پاداش گیرد….مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2508روزی بی رنج او موقوف چیست؟آنکه بکشد گاو را، کاصلِ بدی ستنفس گوید: چون کُشی تو گاو من؟ز آنکه گاوِ نفس باشد نقشِ تنخواجهزادهٔ عقل مانده بینوانفسِ خونی خواجه گشت و پیشوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2934بندهٔ این دیو میباید شدنچونکه غالب اوست در هر انجمنتا مبادا کین کشد شیطان ز منپس چه دستم گیرد آن جا ذُوالـْمِنَن(۳۳)آنکه او خواهد، مراد او شوداز که کارِ من دگر نیکو شود؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٩٣٧ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2937بخش ۱۲۹ - مَثَل شیطان بر درِ رحمانحاشَ لـِلَّه اَیشْ(۳۴) شاءَ اللهُ کانْحاکم آمد در مکان و لامکانپناه بر خدا. هر چه خدا بخواهد واقع شده (یا می شود). او در مکان و لا مکان( در جهان فرم و بی فرمی) حاکمِ تعیین کننده بی مدعی است.هیچ کس در مُلکِ(۳۵) او بیامرِ اودر نیفزاید سرِ یک تایِ مومُلک، مُلکِ اوست، فرمان آنِ اوکمترین سگ بر در، آن شیطانِ اوتُرکَمان را گر سگی باشد به دَربر درش بنهاده باشد رو و سرکودکانِ خانه دُمَّش میکشندباشد اندر دستِ طفلان خوارْمَند(۳۶)باز اگر بیگانهای مَعْبَر(۳۷) کندحمله بر وی همچو شیرِ نر کندکه اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّار*** شدبا ولی گُل، با عَدُو چون خار شدزیرا آنان بر کافران سخت گیرند. با دوست همچون گُل اند و با دشمن مانند خار.ز آبِ تُتْماجی(۳۸) که دادش تُرکَمانآن چنان وافی(۳۹) شده ست و پاسبانپس سگِ شیطان(۴۰) که حق هستش کنداندر او صد فِکرَت(۴۱) و حیلَت(۴۲) تَنَدآبِ روها را غذای او کندتا بَرَد او آبِ رویِ نیک و بدآبِ تُتْماج ست آبِ رویِ عامکه سگِ شیطان از آن یابد طعامبر درِ خرگاهِ قدرت جانِ اوچون نباشد حکم را قربان؟ بگوگلّه گلّه از مُرید و از مَرید(۴۳)چون سگِ باسِط(۴۴) ذِراعَیْ(۴۵) بِالْوَصید****(۴۶)بر درِ کَهفِ(۴۷) اُلُوهیَّت چو سگذرّه ذرّه اَمرْجُو بر جَسته رگای سگِ دیو امتحان میکن که تاچون درین ره مینهند این خلق پاحمله میکن، منع میکن، مینگرتا که باشد ماده اندر صِدق و نَرپس اَعُوذ از بهر چه باشد؟ چو سگگشته باشد از تَرَفُّع(۴۸) تیزتَک(۴۹) پس چه موقع می گویند: اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؟ پناه می برم به خدا از دست شیطانی که از درگاه الهی رانده شده است. موقعی که سگ (شیطان) در حمله چابک باشد.این اَعُوذ آن است کای تُرکِ خطابانگ بر زن بر سگت، ره بر گشاتا بیایم بر درِ خرگاه توحاجتی خواهم ز جُود(۵۰) و جاه توچونکه تُرک از سَطوَتِ(۵۱) سگ عاجز استاین اَعُوذ و این فَغان(۵۲) ناجایز استتُرک هم گوید: اَعُوذ از سگ، که منهم ز سگ در ماندهام اندر وطنتو نمییاری(۵۳) بر این در آمدنمن نمیآرم ز در بیرون شدنخاک اکنون بر سر تُرک و قُنُق(۵۴)که یکی سگ هر دو را بندد عُنُق(۵۵)حاشَ لـِلَّه(۵۶)، تُرک بانگی بر زندسگ چه باشد، شیرِ نر خون قی(۵۷) کندای که خود را شیر یزدان خواندهایسال ها شد، با سگی در ماندهایچون کند این سگ برای تو شکار؟چون شکارِ سگ شده ستی آشکارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3865مَرکَبِ عشقش دریده صد لِگامنعره میزد لا اُبالِی بِالْحِمام(۵۸)أَیشْ اُبالی بِالْخَلیفَة فِیالْهَوی'؟اِسْتَوی' عِنْدی وُجُودی وُالتَّوی'در طریق عشق به چه سبب از خلیفه بترسم؟ در حالی که هستی و نیستی ام در نظرم یکسان است.*** قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Fath(#48), Ayeh #29… أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ …. … بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند….**** قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Kahf(#18), Ayeh #18وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًاو تو می پنداشتی که آنان بیدارند در حالی که خفتگان اند، و ما آنان را به سمت راست و چپ می گرداندیم. و سگشان بر آستانه غار دو دست خویش گسترده بود. اگر به سراغ آنان می رفتی قهراً می گریختی و از آنان سخت می ترسیدی.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3643بس بُود خورشید را، رویش گواهاَیُّ شَیْءٍ***** اَعْظُمُ الشّاهِد؟ اِلهروی خورشید گواه وجود خورشید است. کدام چیز بزرگترین گواه است؟ مسلماً خدا بزرگترین گواه است.*****قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Anaam(#6), Ayeh #19قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ …. بگو گواهی چه چیز از همه مهم تر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است.... مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 389میرهند ارواح هر شب زین قفسفارغان از حکم و گفتار و قِصَص(۵۹)شب ز زندان بیخبر زندانیانشب ز دولت بیخبر سلطانیاننی غم و اندیشه سود و زیاننی خیالِ این فلان و آن فلانحالِ عارف این بُود بیخواب همگفت ایزد: هُمْ رُقُودٌ زین مَرَم(۶۰)خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تَقلیبِ(۶۱) ربآنکه او پنجه نبیند در رَقَمفعل، پندارد به جنبش از قَلَممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2763نردبان خَلق، این ما و منی استعاقبت زین نردبان اُفتادنی استهر که بالاتر رود، ابلهتر استکاستخوان او بَتَر(۶۲) خواهد شکستاین فُروع ست و اصولش آن بُودکه تَرَفُّع، شرکت یزدان بُودچون نَمُردی و نگشتی زنده زُویاغیی(۶۳) باشی به شرکت مُلکْجُوچون بدو زنده شدی، آن خود وِی استوحدت محض است آن، شرکت کی است؟(۱) قَدید: کهنه، خشک(۲) مَزید: چشیدن، خوردن(۳) شیردان: جایی که شیر در آن قرار دارد، پستان(۴) مَرید: سرکش، نافرمان(۵) دم خوردن: فریب خوردن(۶) قریب: نزدیک(۷) بعید: دور(۸) قی: استفراغ(۹) شورش: به هم خوردن، استفراغ(۱۰) صَدر: قسمت بالای چیزی، بالا(۱۱) ولایتِ زنگ: ولایت زنگبار(۱۲) سخن خایی: سخن گفتن به صورت جویده جویده(۱۳) اِقبالگَه: محل اقبال و نیک بختی(۱۴) لَعل: نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به رنگ سرخ، مانند یاقوت، لب معشوق(۱۵) حَسَن: خوب، نیکو(۱۶) مقتضا: لازمه، اقتضاشده(۱۷) پوزبند: دهان بند(۱۸) فَرّ: شکوه، شٲن و شوکت(۱۹) اسبابِ سما: امور آسمانها(۲۰) اَرزاق: جمع رِزق، روزیها(۲۱) مَفرَش: هر چیز گستردنی. جمع: مَفارِش.(۲۲) اَطباق: جمع طَبَق به معنی طبقه(۲۳) صَمَد: بی نیاز، از نامهای خدا(۲۴) عَشْرُ اَمْثال: ده چندان(۲۵) رَواق: سراپرده، ایوان(۲۶) ذُوالْجَلال: صاحب جلال و بزرگواری(۲۷) زَهره: جرأت، دلیری(۲۸) لُنج: لب(۲۹) مُجتَبی: برگزیده(۳۰) فَوات: از دست رفتن، فوت شدن(۳۱) تُرُش: عبوس، تند و تیز، درشت(۳۲) بر نهد سَردیگ: سر دیگ را می گذارد(۳۳) ذُوالـْمِنَن: خداوند، صاحب نیکویی ها، صاحب نعمت ها، مِنَن: جمع مِنَّت(۳۴) اَیْش: هر چه(۳۵) مُلک: سرزمین، مملکت(۳۶) خوارْمَند: خوار و نرم خو، متواضع و فروتن(۳۷) مَعْبَر: عبور کردن(۳۸) تُتماج: نوعی آش که از آرد می پختند. در این جا مراد غذايی است که من ذهنی از دنیا می گیرد (در مقابل شادی و خرد درون).(۳۹) وافی: با وفا(۴۰) سگِ شیطان: شیطانی که مانند سگ است(۴۱) فِکرَت: فکر، اندیشه(۴۲) حیلَت: حیله، مکر، فریب(۴۳) مَرید: نافرمان، سرکش(۴۴) باسِط: گسترنده، گشاینده(۴۵) ذِراعَیْ: در اصل ذِراع به معنی دست از آرنج تا انگشت است(۴۶) وَصید: آستانه درِ خانه و غار. جمع: وُصُد(۴۷) کَهف: غار(۴۸) تَرَفُّع: غرور، تکبّر، بلند شدن، برتری جویی(۴۹) تیزتَک: دونده سریع(۵۰) جُود: بخشش، کَرَم(۵۱) سَطوَت: حمله، تهاجم(۵۲) فَغان: آه، ناله، زاری(۵۳) نمییاری: نمی توانی، یارِستَن: توانستن، از عهده برآمدن(۵۴) قُنُق: مهمان، کلمه ترکی(۵۵) عُنُق: گردن، جمع: اَعناق(۵۶) حاشَ لـِلَّه: پناه بر خدا(۵۷) قی: استفراغ(۵۸) لا اُبالِی بِالْحِمام: من از مرگ هیچ باکی ندارم(۵۹) قِصَص: قِصّه ها، جمع قِصّه(۶۰) مَرَم: فعل نهی از مصدر رمیدن(۶۱) تَقلیب: برگردانیدن، واژگون کردن(۶۲) بَتَر: بدتر(۶۳) یاغی: سرکش، نافرمان
view more