برنامه صوتی شماره ۶۱۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲۰ ژوئن ۲۰۱۶ ـ ۱ تیر PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1951, Divan e Shamsای برادر تو چه مرغی؟ خویشتن را باز بینگر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بینهر که انبازی(۱) برید از خویش، آن بازی مداندر جهان او را چو حق بیمثل و بیانباز بینز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام اوستذرهها و قطرهها را مست و دست انداز(۲) بینچونک قُبله(۳) شاه یابی قبله اقبال شوچون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز(۴) بینگفتم: «ای اکسیر(۵)، بنما مس را چون زر کنی؟»رو به صرافان دل آورد گفتا: «گاز(۶) بین»گفتمش: «چون زنده کردی مرغ ابراهیم را؟»گفت: «پر و بال بر کن، هم کنون پرواز بین»گفتم: «از آغاز مرغ روح ما بیپر بدست»گفت: «هین بشکن قفس، آغاز بیآغاز بین»زان فروبسته دمی کِت(۷) همدم و همراز نیستچشم بگشا هر دمی، همراز بین، همراز بیناین دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیازچون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بینخاک خواری را بمان، چون خاک خواری پیشه گیرخاک را از بعد خواری در چمن اِعزاز(۸) بینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 3, Line #3977مرغ جانش موش شد سوراخجوچون شنید از گُربگان او عَرِّجُوا(۹)حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۸۶Hafez Poem (Qazal) #286, Divan e Qazaliatگفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع(۱۰)سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 1, Line #1208غیرنطق و غیر ایماء(۱۱) و سِجِل(۱۲)صد هزاران ترجمان خیزد ز دلحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۳۲Hafez Poem (Qazal) #232, Divan e Qazaliatبر سر آنم که گر ز دست برآیددست به کاری زنم که غصه سر آیدخلوت دل نیست جای صحبت اضداد(۱۳)دیو چو بیرون رود فرشته درآیدصحبت حکام ظلمت شب یلداستنور ز خورشید جوی بو که برآیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 3, Line #684چون کند دعویِّ خیاطی خَسیافکند در پیش او شه، اطلسیکه بِبُر این را بَغَلطاق(۱۴) فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 5, Line #31تفسیر خُذْ اَرْبَعةً مِنَ الطَّیْر فَصُرْهُنَّ ِالَیْکَ قرآن کریم، سوره بقره (٢)، آیه ٢۶۰Quran, Sooreh Baghareh (#2), Line # 260وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.ترجمه فارسیFarsi Translationو [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که مردگان را چگونه زنده می کنی؟ [خدا] فرمود: آیا [به قدرتم نسبت به زنده کردن مردگان] ایمان نیاورده ای؟! گفت: چرا ولی [مشاهده این حقیقت را خواستم] تا قلبم آرامش یابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگیر و آنها را [برای دقت در آفرینش هر یک] به خود نزدیک کن، و [بعد از کشتن، ریز ریز کردن و مخلوط کردنشان به هم] بر هر کوهی [در این منطقه] بخشی از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سویت می آیند؛ و بدان که یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationWhen Abraham said: "Show me, Lord, how You will raise the dead, " He replied: "Have you no faith?" He said "Yes, but just to reassure my heart." Allah said, "Take four birds, draw them to you, and cut their bodies to pieces. Scatter them over the mountain-tops, then call them back. They will come swiftly to you. Know that Allah is Mighty, Wise."تو خلیل وقتی ای خورشیدْهُشاین چهار اَطیارِ(۱۵) رهزن را بکُشزآنکه هر مرغی ازینها زاغوَشهست عقل عاقلان را دیدهکَش(۱۶)چار وصف تن، چو مرغان خلیلبِسمِلِ(۱۷) ایشان دهد جان را سَبیل(۱۸)ای خلیل اندر خلاص نیک و بدسر ببرشان، تا رَهَد پاها ز سَد(۱۹)کُل تويی و جملگان اجزای توبر گُشا که هست پاشان پای تواز تو عالم روحزاری(۲۰) میشودپشت صد لشکر، سواری میشودزانکه این تن شد مقام چار خُونامشان شد چار مرغ فتنهجوخلق را گر زندگی خواهی ابدسر ببُر زین چار مرغ شوم بَدبازشان زنده کن از نوعی دگرکه نباشد بعد از آن زیشان ضررچار مرغ معنویِّ راهزنکردهاند اندر دل خلقان وطنچون امیر جمله دلهای سَوِی(۲۱)اندرین دور ای خلیفهٔ حق تویسر ببُر این چار مرغ زنده راسَرمَدی(۲۲) کن خلق ناپاینده رابَطّ(۲۳) و طاوس ست و زاغ ست و خروساین مثال چار خُلق اندر نُفوسبَطّ، حرص ست و خروس آن شهوت ستجاه، چون طاوس و، زاغ اُمنیّت(۲۴) ستمُنْیَتَش(۲۵) آن که بود امیدسازطامع(۲۶) تَأبید(۲۷) یا عمر درازبَطّ، حرص آمد که نُوكش در زمیندر تر و در خشک میجوید دَفین(۲۸)یک زمان نبود مُعطَّل آن گلونشنود از حُکم، جز اَمرِ کُلُوا*همچو یَغْماجی(۲۹) ست، خانه میکَنَدزود زود انبان خود پُر میکنداندر انبان میفشارد نیک و بددانههای دُرّ و حَبّات(۳۰) نخَودتا مبادا یاغیی آید دگرمیفشارد در جَوال او خشک و تروقت تنگ و فرصت اندک، او مَخُوف(۳۱)در بغل زد هر چه زودتر بیوقوفاعتمادش نيست بر سلطان(۳۲) خويشكه نيارد ياغيى آمد به پیشلیک مؤمن ز اعتماد آن حیاتمی كند غارت به مَهْل(۳۳) و با اَنات(۳۴)ايمن ست از فوت و از یاغی که اومیشناسد قهر شه را بر عَدُوايمن ست از خواجهتاشان دگرکه بیایندش مزاحم صَرفهبَر(۳۵)عدل شه را دید در ضبط حَشَم(۳۶)که نیارد کرد کس بر کس ستملاجرم نشتابد و ساکن بوداز فَواتِ(۳۷) حَظِّ(۳۸) خود آمِن بودبس تَأنّی(۳۹) دارد و صبر و شکیبچشمْسیر و مُؤثِرست(۴۰) و پاکْجیب(۴۱)کین تَأنّی پرتو رحمان بودوان شتاب از هَزّهٔ(۴۲) شیطان بودزانک شیطانش بترساند ز فقربارگیر(۴۳) صبر را بکشد به عَقْر(۴۴)از نُبی(۴۵) بشنو که شیطان در وعید(۴۶)میکند تهدیدت از فقر شدیدتا خوری زشت و بری زشت و شتابنی مروّت، نیتَأنّی، نی ثوابلاجرم کافر خورد در هفت بَطْندین و دل باریک و لاغر، زَفت(۴۷) بَطن(۴۸)* قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۳۱Quran, Sooreh Araaf (#7), Line # 31يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ.ترجمه فارسیFarsi Translationای فرزندان آدم! به گاه عبادت [یا در هر عبادتگاهی] زینت های خود را برگیرید [لباسی مناسب بپوشید] و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید که خداوند، اسراف کاران را دوست نمی دارد.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationO Children of Adam! wear your beautiful apparel at every time and place of prayer: eat and drink: But waste not by excess, for Allah loveth not the wasters.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 3, Line #3497که تأنی هست از رحمان یقینهست تعجیلت ز شیطان لعین(۴۹)پیش سگ چون لقمه نان افکنیبو کند، آنگه خورد ای مُعْتَنی(۵۰)او به بینی بو کند، ما با خِرَدهم ببوییمش به عقل مُنْتَقَد(۵۱)حدیثدرنگ و تامل از خداوند است و عجله از شیطان.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 3, Line #4327که مرو زان سو، بیندیش ای غَوی(۵۲)که اسیر رنج و درویشی شوی قرآن کریم، سوره بقره (٢)، آیه ٢۶۸Quran, Sooreh Baghareh (#2), Line # 268الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖوَاللهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌترجمه فارسیFarsi Translationشیطان شما را وعده تنگدستی دهد و به تباهکاری فرمانتان راند. در حالیکه خداوند به آمرزش و بخشایش خود شما را وعده دهد. و خداوند وسعت بخش داناست.ترجمه انگلیسیEnglish TranslationThe Evil one threatens you with poverty and bidsyou to conduct unseemly. Allah promiseth you His forgiveness and bounties. And Allah careth for all and He knoweth all things.(۱) انباز: شریک(۲) دست انداز: رقص کننده ، کسی که از فرط شادی دست افشانی می کند(۳) قُبله: بوسه(۴) دمساز: همدم، همراز، همصحبت، همنشین(۵) اکسیر: کیمیا، جوهری که تصور میشد میتواند ماهیت جسمی را تغییر دهد، مثلاً جیوه را نقره و مس را طلا کند.(۶) گاز: قیچی، مقراض بریدن طلا و نقره(۷) کِت: مخفّف که تو را(۸) اِعزاز: عزت دادن، عزیز شمردن، گرامی داشتن(۹) عَرِّجُوا: عروج کنید، فعل امر از باب تفعیل(۱۰) طبع: خوی، سرشت، نهاد(۱۱) ایماء: اشارت کردن(۱۲) سِجِل: در اینجا به معنی نوشته(۱۳) اضداد: چیزهای مخالف و مغایر یکدیگر، جمع ضدّ(۱۴) بَغَلطاق: کلاه و فرجی، برگستوان و قبا(۱۵) اَطیار: جمع طَیر به معنی پرنده(۱۶) دیدهکَش: دیده کَشنده، بیرون آورنده چشم(۱۷) بِسمِل: ذبح کردن حیوان، در اینجا انداختن من ذهنی یا قسمت هایی از آن و قبل از یا هنگام آن زنده شدن به خدا یا زندگی(۱۸) سَبیل: راه(۱۹) سَد: بند، حایل میان دو چیز(۲۰) روحزار: جایی که روح بسیار باشد. روح+زار، پسوند مکان که دلالت بر کثرت و انبوهی دارد.(۲۱) سَوِی: راست و معتدل، بی عیب(۲۲) سَرمَدی: همیشگی، ابدی(۲۳) بَطّ: مرغابی(۲۴) اُمنیّت: آرزو، جمع اَمانیّ(۲۵) مُنْیَت: آرزو، خواسته، جمع مُنی'(۲۶) طامع: طمع کننده، آزمند(۲۷) تَأبید: جاوید کردن، جاودانه ساختن(۲۸) دَفین: مدفون، نهفته شده، گنج، زر و سیم که زیر خاک پنهان کنند.(۲۹) یَغْماجی: یغماگر، چپاول کننده، در اینجا به معنی دزد است.(۳۰) حَبّات: دانه ها، جمع حبّه(۳۱) مَخُوف: ترسناک، بیمناک(۳۲) سلطان: قدرت، تسلط، شاه، مجازاً خدا، نیروی پنهان که همه چیز را اداره می کند.(۳۳) مَهْل: آهستگی، آرامی(۳۴) اَنات: وقار، آهستگی(۳۵) صَرفهبَر: سود برنده(۳۶) حَشَم: خویشان و کسان و چاکران مرد، در اینجا همه خلقت به خصوص انسان ها(۳۷) فَوات: در گذشتن، از دست رفتن(۳۸) حَظّ: لذت، خوشی، بهره(۳۹) تَأنّی: درنگ کردن، آهستگی، تأخیر کردن(۴۰) مُؤثِر: اسم فاعل از مصدر ایثار، ایثار کننده، بخشنده(۴۱) پاکْجیب: پاک دامن، عفیف(۴۲) هَزّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه، نیروی محرّکه(۴۳) بارگیر: حیوانی که بار حمل می کند، کجاوه(۴۴) عَقْر: پی کردن، در اینجا از کار انداختن(۴۵) نُبی: قرآن(۴۶) وعید: بیم کردن، ترساندن(۴۷) زَفت: درشت، فربه(۴۸) بَطن: شکم(۴۹) لعین: ملعون، لعنت شده(۵۰) مُعْتَنی: اعتنا کننده، اهتمام کننده(۵۱) مُنْتَقَد: نقادی شده، از زواید پیراسته شده، ناب(۵۲) غَوی: گمراه
view more