برنامه صوتي شماره ۵۶۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۲۰ جولای ۲۰۱۵ ـ ۳۰ تیر PDF ،تمامی اشعار این برنامه مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۴تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود ازین سودا؟!تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر ازین دریا؟!تو دیدی هیچ نقشی را که از نقاش بگریزد؟!تو دیدی هیچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا؟!بود عاشق فراق اندر چو اسمی خالی از معنیولی معنی چو معشوقی فراغت دارد از اسماتویی دریا منم ماهی، چنان دارم که میخواهیبکن رحمت بکن شاهی که از تو ماندهام تنهاایا شاهنشه قاهر(۱) چه قحط رحمتست آخر؟!دمی که تو نهای حاضر گرفت آتش چنین بالااگر آتش تو را بیند چنان در گوشه بنشیندکز آتش هر که گل چیند دهد آتش گل رعناعذابست این جهان بیتو مبادا یک زمان بیتوبه جان تو که جان بیتو شکنجهست و بلا بر ماخیالت همچو سلطانی شد اندر دل خرامانیچنانک آید سلیمانی درون مسجد اقصیهزاران مشعله برشد همه مسجد منور شدبهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حوراتعالی الله تعالی الله درون چرخ چندین مهپر از حورست این خرگه نهان از دیده اَعْمی(۲)زهی دلشاد مرغی کو مقامی یافت اندر عشقبه کوه قاف کی یابد مقام و جای جز عنقا(۳)؟!زهی عنقای ربانی(۴) شهنشه شمس تبریزیکه او شمسیست نی شرقی و نی غربی و نی در جامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰جمله معشوق است و عاشق پردهایزنده معشوق است و عاشق مردهایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۵۷اسم خواندی رو مسمی(۵) را بجومه به بالا دان نه اندر آب جوگر ز نام و حرف خواهی بگذریپاک کن خود را ز خود هین یکسریهمچو آهن ز آهنی بی رنگ شودر ریاضت آینه بی زنگ شوخویش را صافی کن از اوصاف خودتا ببینی ذات پاک صاف خودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۸۱سیر جسمانه رها کرد او کنونمیرود بیچون نهان در شکل چونمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۵۹هر که را جست او به رحمت وارهید از جست و جوهر که را گفت: « آن مایی » وارهید از ما و منآن لبی کانگشت خود لیسید روزی زان عسلوصف آن لب را چه گویم؟! کان نگنجد در دهنهر که صحرایی بود ایمن بود از زلزلههر که دریایی بود کی غم خورد از جامه کن؟!کی سلیمان را زیان شد گر شد او ماهی فروش؟!اهرمن گر ملک بستد اهرمن بد، اهرمنگر بشد انگشتری انگشت او انگشتریستپرده بود انگشتری کای چشم بد بر وی مزنچشم بد خود را خورد، خود ماه ما زان فارغستشمع کی بدنام شد گر نور او بستد لگنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۵۷۹گر درین مُلکت(۶) بری باشی ز ریو(۷)خاتَم(۸) از دست تو نستاند سه دیوبعد از آن عالم بگیرد اسم تودو جهان محکوم تو چون جسم توور ز دستت دیو خاتم را بِبُردپادشاهی فوت شد بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم تا یَوْمُ التَّناد*ور تو ريو خويشتن را منكرىاز ترازو و آینه کی جان بری؟ قرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۶أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.ترجمه فارسیتا كسى نگويد: «دريغا بر آن سستی که نسبت به خدا کردم؛ و از مسخره کنندگان بودم.»ترجمه انگلیسی"Lest the soul should (then) say: 'Ah! Woe is me!- In that I neglected (my duty) towards Allah, and was but among those who mocked!'-
view more